بیکاری جوانان، فقدان حمام، سرمازدگی محصولات، شوری آب آشامیدنی، راه ارتباطی نامناسب، نیاز به نانوایی، نبود خانه بهداشت و اماکن ورزشی و مشکل کاریزها از جمله مشکلات مردم این روستا است
علاقه و دلبستگی افراد به موطن و زادگاهشان امری فطری،طبیعی و بدیهی است.بر همین اساس و بدلیل خاطرات تلخ و شیرینی که من از کودکی و نوجوانی ام در روستای بروغن داشته و دارم(و اکنون حتی خاطرات تلخ آنهم برایم شیرین شده)این مکان برای من زیباترین،دوست داشتنی ترین و خاطره انگیزترین جای تاریخ و جغرافیا است.این مقدمه را نه از سر رفع تکلیف بلکه از صمیم قلب و بدون کوچکترین شائبه ای می نویسم.زیرا رازو روز و زیبایی که در کویر هست و در نوشته های زنده یاد دکترشریعتی نیز بازتاب یافته گواه بر این مدعاست.
من روستای بروغن را یک ماکت و شمایی از کلیت یک شهر می بینم.بویژه از منظر سیاسی،اجتماعی و فرهنگی.جزو معدود مکانهای تاریخ است که رشد نیافته ولی توسعه پیدا کرده.یعنی از نظر عمران و آبادانی بسیار محروم و از نظر رشد سیاسی،فرهنگی در مقایسه با روستای همجوار خود پیشرفته و بروز.و این از منظر جامعه شناسی یعنی فاقد رشد ولی واجد توسعه .
بروغن چیزی حدود شست-هفتاد خانوار جمعیت دارد.و اگر جمعیت ساکن حال حاضر آن را تخمین بزنیم بعید است به عدد دویست برسد.با این حال در استقبال از حال و هوای انقلاب جزو روستاهای پیشرو کشور بود.بطوریکه من در سالهای ۵۵ و ۵۶ با اسامی امام خمینی،آیت اله خوئی و دکتر شریعتی آشنا بودم.(یعنی از کلاس چهارم و پنجم ابتدایی)واین برای روستایی که فاقد کمترین امکان رسانه ای و ارتباطی بود.بطوریکه خانواده ها فقط رادیو ترانزیستوری و نهایتا خانواده های نسبتا متنعم روستا رادیو با ضبط و صوت داشتند عجیب بود.این را برای تفاخرنمی گویم چون سایر دوستان و همکلاسی های من در همان روستا به اندازه من برخوردار از همین آگاهی نسبی بودند.
این روند حتی در بحبوحه انقلاب و بعد از انقلاب نیز خود را نشان داد و در شگفتم که این روستا از همان ابتدای انقلاب گرایش های سیاسی خاص خود را داشته و دارد.بسیاری از گروهها و جنبش هایی که در کلیت کشور دارای هوادارانی بود در این روستا نیز هواداران سرسخت و متعصبی داشت.(در این مقوله بنا ندارم به مصادیق و اسامی اشاره کنم .)
از آنجا که روستای مزینان زادگاه زنده یاد دکتر شریعتی در چند کیلومتری نزدیک روستای بروغن قرار دارد از همان ابتدا مورد توجه و علاقه اغلب اهالی روستا چه تحصیلکرده و تحصیل نکرده بود.شبیه نوعی قرابت و خویشاوندی و ارادتی که گاه به تعصب میکشید و می کشد.پس پر واضح است که بخشی از تحصیلکرده های این روستا ارادتی پنهان و آشکار به روشنفکران دینی داشته و دارند.شاکله فکری اغلب تحصیلکرده های روستا مبتنی بر منطق، و بدور از تعصب های غیر منطقی است.شاید گرایش بسیاری از آنها به امر تدریس در مدارس،دبیرستان ها و مراکز علمی و دانشگاهی و تحصیل در رشته های علوم انسانی تحت تاثیر این فرهنگ و گرایش بوده و باشد.بطور متوسط در هر خانواده از تعداد چندین تحصیلکرده عالیه دانشگاهی یک یا دو نفر فرهنگی و در خدمت آموزش و پرورش کشورند و تعدادی نیز در دانشگاه و مراکز آموزش عالی نیز تدریس می کنند.
از سوی دیگر گرایش به اموری چون روزنامه نگاری،علوم ارتباطات اجتماعی و روابط عمومی نیز حکایت ازعلاقه مند بودن به مقوله تفکر،مطالعه وروحیه جست و جوگری است.وجالب است بدانید که علم ارتباطات اجتماعی در انحصار خراسانی هاست و بسیاری از علمای ارتباطات شامل دکتر معتمد نژاد،دکتر محسنیان راد،دکتر یونس شکرخواه،استاد قندی و دکتر خانیکی جملگی خراسانی هستند.واین نشانگر روحیه بالای ارتباط گری ،جوشیدن با مردم و فرهنگ مردم داری این سرزمین است.
ویژگی دیگری که قاطبه تحصیلکردگان روستا از آن برخوردارند روحیه مسوولیت پذیری ومدیریتی است و چنانچه بر اساس توانمندی ها و لیاقتشان مورد ارزیابی قرار می گرفتند خلاقیت ها و جوهره وجودی خود را بیشتر آشکار می کردند.
با این حال بخشی از آحاد روستا نیز علیرغم دانش و تحصیل کم نسبتا موفق عمل کرده و کارنامه خوبی در امر رشد اقتصادی گرفته اند و البته تعدادی نیز با مرارتهای بسیاری گذران امور می کنند.
نوشته شده توسط: برات الله صمدی راد