در فراغ دانش آموزان هشجینی
در فراغ دانش آموزان هشجینی
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
اولین روز کاری سومین هفته از اولین ماه فصل خزان ساعت هفت و سی دقیقه صبح خبری هولناک درشهر پخش می شود
سقوط مینی بوس روستای سجهرود در پایین روستای نوده….
اکثر اهالی شهر ومسئولین فورا خودشان را به محل حادثه می رسانند نگرانی و ناراحتی درچهره همه موج می زند همه می خواهند تا خودشان را به محل حادثه برسانند تا به داد مجروحین برسانند از مسئولین گرفته تا مردم وقتی به محل حادثه رسیدیم با صحنه ای دلخراش که دل هر بیننده ای را به درد می آورد مواجه شدیم صدای فریاد وزجه از هرطرف به گوش می رسید ۲۸ نفر کشته وزخمی از هر طرف صدای کمکی به گوش می رسید از داخل وزیرمینی بوس تا زیر درختان همه با تمام توان به داد مجروحین می شتابند ۵ نفر که درحین معلق زدن مینی بوس از ماشین پرت شده بودند دردم جان داده بودند مردم مجروحان وکشته شدگان را داخل پتو گذاشته وبه جاده انتقال می دادند وتنها گروه امداد رسانی هشجین نیز که با یک آمبولانس در محل حضور داشتند مجروحان را انتقال می دادند کم کم تمام اهالی روستاهای اطراف نیز از راه رسیدند هرکسی سعی می کرد مجروح خود را با ماشین ها شخصی یا مینی بوس آمو زش وپرورش که آنجا حضور داشت به درمانگاه هشجین برساند همه درگوشه ای درحال امداد رسانی بودند ناگهان صدایی توجه همه را به خود جلب کرد دختر بچه ای زیر مینی بوس است اسمش فرحناز بود معصوم و آرام نبضش هر از گاهی می زد پس از اینکه همگی مینی بوس را قدری تکان دادند وفرحناز را از زیر مینی بوس درآوردند او همه آرام آرام چشمان معصوم ورنج دیده ومحرومیت کشیده خود را بست و وروحش از این دنیا پرکشید کیف وکتابش هنوز دستش بود به همین سادگی منیره دانش آموز سال سوم متوسطه بود او هم کمی آنطرف تر از فرحناز آرام درکنار درخت اورس آرمیده بود کفش های کتانیش از پایش درآمده بود رامین دانش آموز شبانه روزی شهید بهشتی هشجین بود او نیز همه تابستان را درروستا کار کرده بود وحال می خواست تا با خواندن درس به جایی برسد وبه هم روستایی های خود کمک کند اونیز یکی دیگر از کشته شده گانی بود که به خون خودش آغشته شده بود رامین چنان به خاک چنگ زده بود که در مشت بسته اش خاکی بود که با خونش قرمز شده بود پس از اینکه این سه دانش آموز وسه نفر دیگر از کشته شدگان با یک ماشین به سردخانه هشجین انتقال پیدا کردند با هر وسیله ممکن از وانت بار گرفته تا نیسان ومینی بوس و سایر مجروحین حادثه به درمانگاه هشجین انتقال پیدا کردند وجود تنها ۴ تخت در درمانگاه باعث شد که تا تمام تخت های پانسیون وخوابگاه استراحت پرستاران نیز به داخل راهرو وحیاط درمانگاه انتقال بدهند تا به وضعیت مجروحان حادثه برسند ۲ پزشک وتمام پرستاران وپرسنل درمانگاه با تمام توان وحداقل امکانات موجود به یاری مصدومان شتافتند پس از ۲ ساعت از وقوع حادثه ساعت ۹ صبح ۸ آمبولانس از شهرستان خلخال وکوثر به درمانگاه رسیدند وشروع به انتقال مجروحین به بیمارستان خلخال نمودند کم کم خانواده های متوفی ومجروحین خودشان را به بیمارستان رساندند هرکس خبری از گم کرده خود می گرفت زجه وفریاد های مادران دانش آموزان فضای درمانگاه را پیچانده بود فقط می خواستند بدانند فرزندشان زنده هست یا نه همه با دیدن این صحنه ها بی اختیار به گریه می افتاد پس از اینکه اسامی کشته شدگان را اعلام کردند کربلایی دیگر به پا شد مادری می گفت من خودم صبح ساعت ۵ از خواب ناز بیدارش کردم برای راهش نانو پنیر گذاشتم پشت سرش آب ریختم سوار مینی بوسش کردم من تنها فرزندم را می خواهم دست های پینه بسته ، محرومیت از چهره تک تک اهالی روستا می بارید با چه محرومیتی این فرزندان خود را بزرگ نموده بودند چه آرزوهایی برای فرزندان خود داشتند دنیا درجلوی چشمانشان تار می شد بگذریم همه از اوییم وبه سوی او باز می گردیم این تنها جمله است که می توانست همه را آرام کند کم کم مسئولین از راه می رسند نماینده شهرستان خلخال ، فرمانده پلیس راه استان، جانشین فرمانده انتظامی استان فرماندار ، مدیران کل آموزش وپرورش ، مدیریت بحران ، راه وترابری،دفتر استانداری ،جمعیت هلال احمر وسایر مسئولین شهرستانی واستانی فورا جلسه ستاد بحران استان در محل دفتر بخشداری هشجین تشکیل می شود پس از ارائه گزارش فرمانده انتظامی هشجین دکتر خالقی در سخنانی که بنده به شخصه اشک از چشمانم جاری شد به انتقاد شدید از وضعیت نابسامان منطقه ومحرومیت شدید این منطقه پرداختند وجود تنها ۱ آمبولانس برای یک شهر با ۶۰ روستای تابعه و۲۰ هزار نفر جمعیت نبود حداقل امکانات درمانی دردرمانگاه هشجین وضعیت نابسامان راههای ارتباطی منطقه از جمله مواردی بودند که ذکر نمودند درادامه از طرف مسئولین استانی حاضر قولهایی نیز درخصوص اهداء یکدستگاه ماشین حمل جنازه دادند که منبعد برای حمل مصدومان وجنازه های اینگونه حوادث از وانت بار ونیسان وتراکتور ومینی بوس استفاده نکنیم برای وضعیت درمانگاه نیز هیچ تصمیمی گرفته نشد خوب درستش هم این است در خلخال واردبیل بیمارستان هست اینجا بیمارستان را می خواهد چکار مریض یا مصدوممان را بعد از ۴ ساعت با هر وسیله ای باشد به بیمارستان می رسانیم اگر هم خدایی نکرده درراه مرد مشکلی که ندارد خدا به بازماندگانش صبر بدهد خلاصه سرتان را به درد نیاورم دراین جلسه آنقدر بخار از سرمان بیرون درآمد که بخار پز شدیم بعد از این جلسه نیز شرکت کنندگان با حضور درتشییع جنازه وقرائت پیام تسلیت متوفایان تسکینی شدند بر حال خانواده های
داغدیدغان . چه زیبا می گوید شاعری که در خانه اگر کس است یک حرف بس است مسئولین عزیزی که ردای این مسئولیت خطیر بر تن شماست آیا این محرومیت نیست که یک شهر با ۶۰ روستای تابعه با ۲۰ هزار نفر جمعیت از حداقل امکانات درمانی محروم باشدآیا یک آمبولانس برای ۲۰ هزار نفر کافیست ، کجاست عدالتی که دنبال آن هستیم چپ وراست دم از مهاجرت روستاییان صحبت می کنیم اما دریغ از ایجاد کوچکترین امکانات رفاهی ، مسئول محترم اگر واقعا درک صحیحی از مسئولیت داشته باشین این بچه هایی که در این حادثه جان خودشان را از دست دادند چه فرقی با بچه های خودتان دارند این پدرانی که در این حادثه جان باختند چه فرقی با پدران خودتان دارند .درد زیاد واست و … درپایان به نوبه خودم تشکر می کنم از پرسنل درمانگاه شهر هشجین ، مسئولین شهر هشجین پرسنل نیروی انتظامی واهالی منطقه که با حداقل امکانات موجود به یاری این عزیزان شتافتند وتشکر از همه مسئولین استانی وشهرستانی که خودشان را به هشجین رساندند تا تسلی خاطر بازماندگان شوند. وگله مندم از عزیز مسئولی که با تذکر خودشان به ماگوشزد می کردند که مشکلات ونارسایی های موجود را رسانه ای نکنیم که آن هم دور از رسالت خبر نگاری ما بودوشرمنده این عزیز شدیم .وتسلیت می گویم به تمام داغدیدگان این حادثه وامیدوارم که این حادثه تلخ درس عبرتی باشد برا همه ما
خدایا چنان کن سرانجام کار توخوشنود باشیو ما رستگار
بهروز عظیمی هشجین مهرماه ۱۳۹۰