جنگ تپه – چالدران – آذربایجان غربی
سایتها و وبلاگهای روستای جنگ تپه
شهرستان چالدران – استان آذربایجان غربی
http://www.anayurdum1.blogfa.com/
بقیه عکسهای روستای جنگ تپه را
ببینید
×××××××××××××××
روستای من "جنگ تپه" از توابع شهر ماکو در شمالیترین نقطه استان آذربایجان غربی است و در مسیر جاده ابریشم و مرز بازرگان (دروازه آسیا به اروپا) قرار دارد. در منطقه ای تاریخی که "آواجیق" نام دارد و بی شک و به اذعان مورخان قدمت تمدنی حدود ۲۰۰۰ سال دارد و آثار باستانی عظیمی را در خود جای داده است. این روستای کوچک مظهر اقتدار منطقه و در حقیقت مقر فرماندهی بخش بزرگی از استان آذربایجان غربی فعلی بوده است که در جایگاه خودش در حد توان با اسناد و مدارک به توضیح این گفته خود خواهم پرداخت. شهر تاریخی چالدران(قره عینی) هم در نزدیکی آواجیق قرار دارد که فکر می کنم از هرگونه توضیحی بی نیاز است و رشادت سپاه ایران در جنگ چالدران در همین منطقه از حافظه تاریخی این مرز و بوم پاک نخواهد شد. که به تفصیل در مورد آنها توضیحاتی خواهم داد.
این روستا زمانی نه چندان دور جایگاه مردان بزرگی بوده که شرح رشادتهای آنان هنوز در خاطره قدیمیهای منطقه و بزرگان و روسای ایلات و عشایر باقیست به همراه ابیاتی حماسی که در وصف ایشان سروده شده است.
شهر فعلی آواجیق قبلاْ به لحاظ تقسیمات کشوری از توابع شهرستان ماکو بود ولی در حال حاضر و بعد از شهرستان شدن و تغییر نام قره عینی(شهر سیه چشمه) به چالدران از توابع این شهرستان شد. و در حال حاضر نیز بخش آواجیق به شهر آواجیق مبدل و نام منطقه نیز به دشتک یا زردشت تعییر یافته است.
مرکز این شهر، روستایی تاریخی به نام کلیساکندی است و همانطور که از نامش پیداست در زمانهای گذشته کلیسایی در آن وجود داشته است و ویرانه و ستونهای آن کلیسا اینک باقیست. شهر آواجیق حدوداْ ۳۲ روستا دارد که از میان آنها میتوان به روستاهای جنگ تپه، اروج کندی، دیلکوردی، بیک کندی، قلی دیزج، عرب دیزج، شادلوی علیا و سفلی، آرخاشان، عرب کندی، صوفعلی، سلیمان آغل،حالحال سفلی و علیا، آغ بلاغ ، قزل سورو، نادو، ساری اجاق، جوزر، قزل بلاغ، تخت روان، گل آشاقی، شگفتی، طهماسب کندی، عربین کندی، جبارلو، قهرمانکندیو …..اشاره کرد. این شهر تاریخی ییلاقات بسیار زیبا و طبیعتی بینظیر مانند تالاب خان گل و دره آن نیز دارد که در همه فصول خصوصاً فصل بهار بی بدیلترین صحنه ها را به تصویر می کشد. ییلاقاتی که از اواسط خرداد ماه تا روزهای پایانی شهریور میزبان ایلات و عشایری مانند ایل بزرگ اوتایلو ، قزلباش، حسوخلف و…می باشد.
فصل زمستان در این گوشه از ایران عزیز از اواسط آذر آغاز و تا اوایل اردیبهشت ادامه دارد ولی اوج آن در بهمن ماه است. ابته این بستگی به شرایط آب و هوایی نیز دارد. فصل بهار نیز با اینکه عمر کوتاهی دارد ولی زیباترین تصاویر را در این دوره کوتاه به تصویر می کشد. عطر گلها به همراه نسیم خنک که در اواخر روز به خنکی فرح بخشی منتهی می شود که گویی بهشت همینجاست.
شغل اکثر روستاییان در این منطقه کشاورزی و دامداری است.البته عده اندکی نیز به مشاغل خدماتی مشغولند. بدلیل وجود ییلاقات و مراتع عالی دامداری در اینجا شغلی پرسود است و این در صورتیست که سال آبی خوبی نیز باشد. نگهداری گوسفند و بز رایجتر از دامهای دیگر است و بعد از آن نگهداری گاو .
گندم، جو، نخود، سیب زمینی و… از محصولاتی است که در این منطقه بیشتر کاشته می شود و درختان میوه از جمله سیب ،آلبالو ، زردآلو و آلو نیز بار می دهند. البته هر کسی برای مصرف خود مزرعه ای از صیفیجات، سبزی، گوجه، فلفل، بادمجان، کدو و…دارد تا محتاج به بازار مصرف نباشد.
محصولات دامی مانند شیر، ماست، پنیر، کره، خامه، کشک و… با کیفیتی عالی در اینجا تهیه می شود. شیر تازه، خامه و کره و پنیر با نان محلی مزه ای دارد که هر ذائقه ای را شیفته و مفتون می کند.البته مدتیست که دیگر عطر نان تازه از هیچ خانه ای در روستا بیرون نمی آید. عطری که وقتی وارد روستا میشدی حتماً مشامت را نوازش می کرد. و این نیست جز از آفات تمدن و پیشرفت که با تاسیس نانوایی در روستاها این ظلم را در حقشان روا داشته است. شاید دیگر زنان روستا هم آن شیرزنان قدیمی نیستند. شیرزنی که صبح ساعتی قبل از طلوع آفتاب تنور خانه را روشن می کرد تا بلکه همسر و فرزندان نان تازه بر سفره داشته باشند. نانی که از محصول گندم سال قبل خانواده تهیه شده ونه از آرد سهمیه ای دولتی و چه برکتی داشت به اندازه حرمت تمام خاطرات و انسانهای بزرگی که از بینمان رفتند تا انسان بیاد این شعر مرحوم استاد شهریار بیافتد آنجایی که میگوید:
حیدر بابا، قره چمن جاداسی
چاووشلارین گلر سسی ، صداسی
کربلیا گئدنلرین قاداسی
دوشسون بو آج یولسوزلارین گوزونه
" تمدونون اویدوخ یالان سوزونه"
کشاورزی و دامداری در این منطقه با توجه به شرایط آب و هوایی در صورت توجه مسئولین و دولت محترم و اعطای وام در اشکال مختلف و همچنین حمایت منطقی از کشاورزان و دامداران می تواند باعث شکوفایی این منطقه گردد تا از مهاجرت به شهرها برای اشتغال جلوگیری شود. با توجه به حاصلخیز بودن خاک آواجیق و آب و هوای مناسب در کنار توجهات دولت می توان معضلاتی مانند قاچاق سوخت، دام،انسان و …..را که در منطقه وجود دارد به نحو شایسته و دقیق کنترل و ریشه کن کرد.
روستاهایی که در همسایگی روستای بدولی قرار دارند عبارتند از ساری اوجاق، قزل بلاغ و جوزر که اینها هم فاصله کمی تا مرز دارند. بعد از گذشتن از این روستا جاده را در امتداد رودخانه طی می کنیم جاده ای پر پیچ و خم که باز هم نشان بی توجهی مسئولان مربوطه را متوجه هر رهگذر می کند. جاده ای که سالیان سال هیچ رسیدگی به آن نشده و این مسئله در همه جای این منطقه مستعد و حاصلخیز ولی محروم دیده می شود.؟؟؟؟؟؟؟ چرایی این موضوع از حوصله این بحث خارج است.
در امتداد جاده تا فاصله زیادی از بدولی، روستایی دیده نمی شود تا اینکه بعد از حدود ۱۰ دقیقه به روستای علوجنی میرسیم. روستایی که در سینه کش تپه ای آرمیده است. در کنار رودخانه پرآبی که برکت را به زمینهای مردم اینجا هدیه داده. این روستا را هم پشت سر می گذاریم تا به روستای کوچک آغ بلاغ برسیم. روستایی که تعداد خانوارهای آن شاید از انگشتان دست تجاوز نکند. ولی ساکنان آن زمینهای حاصلخیزی دارند. که این نکته کاملاً مشهود است.
یک نکته جالب اینکه در جای جای آواجیق با دامداریها و مرغداریهایی برمی خوریم که همیشه خالیست. دامداریهایی که کارکرد آنها دائماً در حال تغییر و تغیر است و بعضاً نزدیک به ۲۰ سال است که وام آن گرفته شده و تازه ۸ سال است که کامل شده ولی در این ۸ سال دریغ از یک گاو یا گوساله که در این دامداری نگهداری شود و پول بیت المال از ۲۰ سال پیش تا الان ریالی بازپرداخت نشده .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگذریم. بعد از این روستا جاده را ادامه می دهیم تا به ورودی کلیساکندی یا شهر آواجیق فعلی می رسیم. شهری کوچک و مرزی که خاک بسیار حاصلخیز، آب فراوان و باغات و درختان زیادی دارد. اطراف این شهر کوچک مرزی تفرجگاههای زیبا و سرسبزی وجود دارد. از اهم این اماکن آتلار بلاغی است، چشمه ای است بسیار پرآب که آب گوارا، خنک و فراوانی نیز دارد همچنین تفرجگاه شیرین بلاغ که به غایت زیباست و می توان گفت تکه ای از بهشت است و گورت تپسی(تپه گرگ) که تپه ای بلند و دقیقاً مشرف به کمربندی شهر است و قرار است در آینده تبدیل به تفرجگاه شود. البته چند روز قبل هم کلنگ مجتمعی توریستی به مساحت ۱۵ هکتار توسط استاندار قربانی به زمین زده شد که از کمربندی کلیساکندی آغاز و تا پشت راهدارخانه و دبیرستان امام ادامه پیدا کند. امید است که این طرح نیمه کاره رها نشود.
قبل از هر چیز به سیلی که دو سال قبل در اینجا جاری شد اشاره می کنم که باعث شد تا پل ورودی کلیساکندی تخریب شود. پلی که الان حدود سه سال است که هنوز درست نشده و ورود به این شهر کوچک مرزی از جاده انحرافی انجام می شود. مایه تاسف است که یک پل کوچک که ساخت آن بیشتر از دو ماه زمان نمیخواهد الان دو سال و اندی است که هنوز درست نشده. این واقعاً تاسف بار و حیرت انگیزاست.
منطقه آواجیق دشتی بسیار وسیع و حاصلخیز و سرسبز با چشمه های پر آب و ییلاقات و مراتع بسیار است. کلیساکندی هم مرکز این منطقه وسیع است. شهری کاملاً تاریخی است و همانطور که از نامش پیداست کلیسایی در اینجا وجود داشته که در حال حاضر بقایای ستونهای آن دیده می شود.
این شهر سالهای متمادی مرکز حکومت محلی بوده است. حکومتی که ریشه های تاریخی عمیق همراه با سابقه خانوادگی عظیم و روشن و رشادتهای فراوان دارد. حکومتی که طبق حافظه تاریخی از مردانی چون خلیفه قلی خان از فرزندان ارشد رییس ایل بزرگ آیرم (این هم موردیست که نیاز توضیح دارد که این ایل و طایفه پرقدرت و بانفوذ چرا و به چه علت تمام هستی و دارایی خود را در قسمتهایی از شوروی سابق و آذربایجان و ارمنستان فعلی گذاشتند و به ایران آمدند؟ که بعدها توضیحاتی خواهم داد) و فرزند ایشان مرحوم پاشاخان سرتیپ است که طبق اسناد تاریخی مکتوب و کتابهایی که نویسندگان و سیاسیون، مورخان و جهانگردان مشهور چون ادوارد براون و کنت دوگوبینو و …ذکر کرده اند در آن عصر و در آن موقعیت جغرافیایی فردی لایق ، فرماندهی غیور ، حاکمی عادل و آگاه به امور سیاسی و اجتماعی بوده است شروع شده و بعد ازمرحوم پاشاخان به پنج فرزند ایشان یعنی حسنقلی خان ملقب به سالارهمایون، حسینقلی خان ملقب به امیرتومان، عباسقلی خان( فرمانده قشون)، نجفقلی خان سرتیپ و رادمرد بزرگوار، جد دلاور و نام آور من و مرد عمل مرحوم محمدقلی خان سرتیپ میرسد. البته به تفصیل به تشریح این موضوع با اسناد و مدارک و عکس و بیان خاطراتی خواهم پرداخت.
در حقیقت شهر آواجیق فعلی یا همان کلیساکندی قدیم (منطقه بزرگ آواجیق قدیم) با تمام روستاهای آن که از ۴۰ روستا تجاوز می کند در تحت حکومت این خوانین و بزرگواران بوده است. این تعریف و تمجید من از پدرانم هرگز بیراه نیست برای اینکه سالخوردگان اینجا از پدرانشان این خاطرات را ذکر کرده و سینه به سینه نقل کرده اند و می کنند در بین عشایر کردزبان این منطقه نیز این مسئله نمود عینی دارد.
این احترام و برخوردها نیست جز کرامت و بزرگی آن مردان که درعین قدرت و صلابت محبت خود را در دلها ایجاد کرده اند که بعد از سالیان سال از وفاتشان هنوز اسمشان سرزبانها و سخنانشان ضرب المثل شده است.
در زمان کشتار ارامنه توسط ترکها بسیاری از ارامنه به اینجا پناهنده شدند و این مردان از آنها در برابر ترکها حمایت کامل کردند همچنین کلیساکندی در جنگ اول و دوم جهانی توسط نیروهای روس اشغال شد.
در کلیساکندی مسجدی مجلل با معماری آن زمان بدستور و نظارت "خانم قیزخانم" همسر مرحوم نجفقلی خان سرتیپ بنا شد که دارای ستونها بلند و زیبایی خاصی بوده است. مسجدی که بعدها تخریب شد و در محل آن، مسجد جامع فعلی کلیساکندی ساخته شد.
بیشتر خانه های کلیساکندی از خشت و گل است و تازه خانه هایی با مصالح جدید در آن ساخته می شود. وقتی وارد شهر می شویم سمت چپ، جاده ای است که به سوی روستاهای مرزی و کوهستانی مانند بیک کندی، قیان کندی، صوفعلی، نادو و ایری چای، سلیمان آغل و …. میرود. و سمت راست وارد شهر می شود. اولین چیزی که نظر انسان را جلب می کند تعداد زیادی مغازه و دکان از یک صنف است که شاید کمی هم تعجب برانگیز باشد ولی وقتی بفهمیم که مرکز خرید روستاهای اطراف که گاه با اینجا سه ساعت فاصله دارند همین کلیساکندی است، از حیرتمان کم می شود. این شهر یک خیابان اصلی دارد که طول آن کمتر از دو کیلومتر است و چند بلوارهم به تازگی به آن اضافه شده است. خانه هایی که در محدوده کمربندی قرار دارند اکثراً نوساز هستند و بافت جدید شهر تقریباً در این قسمت واقع شده است. از خیابان اصلی، کوچه پس کوچه های فراوانی منشعب و همه وارد بافت قدیمی شهرمی شود. آب چشمه آتلار نیز جاری شده و از وسط شهر و خیابان اصلی می گذرد که اگر نظافت و بهداشت آن رعایت شود جلوه زیبایی به کلیساکندی می دهد. کلیساکندی دو پاسگاه در ورودی و خروجی شهر دارد که امنیت را در کل این منطقه بزرگ به عهده دارند و انصافاً و در حد بضاعت کم و ناچیزشان با توجه به حجم قاچاقی که از این مرزها صورت می گیرد تلاش فراوانی می کنند. یک شرکت تعاونی روستایی، شرکت نفت و یک پمپ بنزین کوچک، شهرداری، بخشداری، راهدارخانه، جهادکشاورزی و هلال احمر از سیستمهای دولتی مستقر در این شهر می باشند. کاستیها بسیار است و نیاز به یک بحث جامع دارد که بعدها به آن خواهم پرداخت.
کلیساکندی را با طبیعت زیبایش پشت سر می گذاریم. البته باز هم تصاویر زیباتر و کاملتری از این شهر، همچنین عکسهایی از حاکم و سرحددار این منطقه مرحوم پاشاخان سرتیپ و فرزندان دلیر ایشان برای شما ارائه خواهم کرد.
از شهر که خارج می شویم در سمت راست گورت تپسی را می بینیم. تپه ای سرسبز و زیبا و در سمت چپ کمربندی شهر و باغاتی با درختان بلند و شاخه های درهم تنیده که نشستن در سایه آنها لذتی وصف ناپذیر دارد. انتهای این جاده که دقیقاً مسیر جاده ابریشم نیز هست بعد طی حدوداً ۵۰ کیلومتربه شهر قره عینی یا چالدران فعلی می رسد. شهر رشادتها و شهر سرافرازی ایران زمین در جنگ چالدران.
جاده را ادامه می دهیم پس از خروج ازکلیساکندی بعد از طی حدوداً ۵ کیلومتر بعد از پیچ نسبتاً تند و گذر از سربالایی به روستایی زیبا و سرسبز می رسیم که عرب دیزج نام دارد. روستایی که رودخانه ای از وسط آن می گذرد و روستا را به دو بخش تقسیم کرده. خانه ها در دوطرف جاده زیبایی خاصی دارد. در اطراف این روستا زمینها و مراتع حاصلخیزی برای چرای دامها وجود دارد.
روستای عرب دیزج
چشمه آب معدنی نیز در کوههای مرزی این روستا درست زیر پاسگاه مرزی هست که به "زرسو"(آب طلایی) معروف است. آبی که گازدار و سرشار از املاح مورد نیاز بدن است و در درمان بیماریها از جمله امراض کلیوی بسیار موثر است. آبی خوش طعم و گوارا که چه صفایی دارد اگر در کنار چشمه باشی و با ماست محلی و آب چشمه دوغ درست کنی تا لذت زندگی را در بین این کوههای بلند سر به فلک کشیده و هوای ناب بچشی. طرح استفاده از آب این چشمه جهت مصرف داخلی و صادرات با حمایت دولت و سرمایه گذاری بخش خصوصی می تواند سود بسیاری را عائد سرمایه گذار می کند.
آغداش دیلک وردی-سرچشمه آب معدنی زرسو
برای رسیدن به زرسو هم از روستای عرب دیزج می توان رفت و هم از روستای دیلک وردی. از روستای عرب دیزج که خارج می شویم. دشتی بزرگ در مقابلمان می بینیم. این نقطه در فصل زمستان از نقاطی است که معمولاً با کوچکترین کولاکی مسدود می شود. بعد از طی ۵ کیلومتر به روستای "قلی دیزج" می رسیم. قبل از ورود به قلی دیزج جاده ای از راه اصلی منشعب می شود و به روستای دیلک وردی میرود در مورد این روستا سر فرصت توضیحاتی خواهم داد.
روستای قلی دیزج
روستای قلی دیزج هم روستایی زیباست که زمانی درختان زیادی هم داشت ولی حالا اثری از آن درختان نیست. زمانی که من ۹ ساله بودم این روستا آسیابی(در زبان ترکی آذری به آسیاب "درمان" میگویند و ترکی استانبولی "دگیرمن") داشت که اهالی روستاهای اطراف برای آسیاب کردن گندمهایشان به اینجا می آمدند. چقدر کار در این آسیابها سخت بود و چه حوصله ای می طلبید. یادش بخیر. البته این آسیاب هنوز پابرجاست ولی مدتهاست که دیگر کار نمی کند. صاحب این آسیاب که نامش حسن و آدم شوخ طبع و بذله گویی بود هنوز هم خاطرات آنروزها را بازگو می کند. این روستا جزو اولین روستاهایی بود که صاحب مخابرات روستایی شد.
اراضی زراعی بین عرب دیزج و قلی دیزج
اینجا را هم پشت سر میگذاریم تا بعد از طی حدوداً ۱۰ کیلومتر به یک چهارراهی می رسیم که مسیر دست چپ به روستای حالحال و ادامه مسیر دست راست به روستای زیبا، سرسبز و تاریخ ساز منطقه ، "جنگ تپه" می رسد. روستای من که سرشار از خاطرات روزهایی است که مردان بزرگی چون محمدقلی خان سرتیپ، نجفقلی خان سرتیپ، ابوالفتح خان همتی آیرم (صمصام آقا)، اصلان خان شهنازی و عزت اله خان شهنازی در این دشت وسیع آواجیق اسب تاختند و از کیان و ناموس و شرف خود و مردم اینجا پاسداری کردند تا نامشان برای همیشه در خاک و سنگ و آسمان و گوشه گوشه آواجیق جاودانه شود. یادش بخیر یادش بخیر یادش بخیر نام جاوید محمدقلی خان سرتیپ و دلاوری و استواریش، نجفقلی خان سرتیپ و مردانگیش، ابوالفتح خان و همت بلندش، پدربزرگ عزیزم مرحوم عزت اله خان شهنازی و جسارت بی حد و حصرش با اسب معروفش "تل آشان"، پدربزرگ مقتدرو صبورم، مرد متفکرفرزانه مرحوم اصلان خان شهنازی با آن سخنان قصارش که حالا ضرب المثل است در بین اهالی منطقه.