روستای واوسر / ساری / مازندران

سایتها و وبلاگهای روستای واوسر
شهرستان ساری – استان مازندران
www.vaosar.ir/
vavsar.ir/
www.vaosar.blogfa.com/
halichal.blogfa.com
vavsar.blogfa.com/


واوسر مخفف وا + او + سر
واژه ای کاملا مازندرانی است و معادی فارسی آن هم
باد + آب + سر
است.چشمه ای با ۵ اصله بید در یک ردیف که معروف به "وا او" بود.آب این چشمه را مردم برای دردهای رماتیسم استفاده می کردند و می دانید که بیماری روماتیسم به زبان مازندرانی"وا" و یا بیشتر "باد" خوانده می شود و به کسی که مبتلا به این مریضی می شود ؛می گویند "فلانی باد خووش بئیه"(فلانی بیماری رماتیسم گرفته است!!!)
روستای واوسر بالای این چشمه بود و می گفتند:" روستای بالای چشمه ای که آبش دوای دردهای روماتیسمی است" و بعدها شد واوسر و یواش یواش نشست توی شناسنامه های ما و شد هویت ما.
**************

 

روزی از روزگاران نه چندان دور این روستا دارای آبادانی و رونق خاصی بوده است. فصل بهار روستا ، وقتی بیاد آورده می شود که دارای  رنگ و زیبایی خاصی بود.

مراسم عید و عید دیدنی ها و عیدی گرفتن ها و رشد و شکو فایی گلهای بهاری وحشی از نوع گون و ازو و گنکل ( گنکر ) و اسپند و  هزاران گلهای دیگر زیبایی بس خیره کننده را در چشم و دل مردمان باقی می گذاشت که الآن در فصل بهار حدود ۲۵ سال است که گل های زیبا و گیاهان خوش عطر و بوی اطراف روستا بدون اهالی رشد می کنند، و زمان می گذرانند.

هنوز صدای مرغ و خروس و بره و گاو و  گوسفند در فصل بهار در کوه و درّه ها طنین دارد.

 هنوز صدای دلنواز للـه (نی) چوپانان در اطراف روستا با صدای زنگ زنگلوله ها و طالهای گردن حیوانات در هم آمیخته و به گوش می رسد .

 اگر خوب دقت کنیم هنوز تصویر زیبای مردان زحمت کش روستا را در زمین های کشاورزی با دو گاو و گاو آهن ( ازال و جت)  و تشکیلات آن می توان مشاهده کرد .

 شبهای روستا هنوز یاد آور پارس سگ هایی است که با صدای ترس آور اهالی برای حیوانات وحشی اطراف خط و نشان می کشیدند.

هر کوچه ای را  که نشان کنی انگار همین دیروز بود که بچه ها روستا ( مردان امروزی ) سر گرم بازی و دویدن در آن بودند.

 کوچه و خیابان و بام و پشت بام ها یادآور خاطراتِ عروسی ها و مراسم سنتی گوناگون محلی و مذهبی ( تعزیه ) می باشد که واقعا برای کسانی که آن مناظر را دیدند هیچگاه آنرا فراموش نخواهند کرد و در ذهن زندگی آنان خوش و شیرین است.

  هر اتاق بی سر و مخروبه که در حال حاضر مشاهده می کنی با زبان بی زبانی و گویای صامت ، داستان هایی از زندگی و خوشی ها و ناگواری ها و شادی ها دارد .

 از طاق و طاقچه و اتاقک و بخاری ها و دیگر نشانه های این خانه های خراب و متروک شده، داستان های شیرین و ناشیرین و خاطراتی بس فراوان به گوش می رسد.

 وقتی که وارد مسجد محل می شوی ، می توانی ببینی که هنوز بزرگان این روستا در گوشه گوشه ی آن مشغول عبادتند و یا جوانان محل در ماه محرم و رمضان مشغول عزاداری و  سوکواری هستند.

 فصل تابستان که موقع درو و برداشت محصولات کشاورزی بود ، از هر خانه ای چند نفر مرد و زن  دروگر با آب و نان و با اسب و الاغ راهی مزرعه می شوند و بچه های کوچک به دنبال مادران یا بر پشت حیوانات با شور و شعف با آواز پرندگان تابستان چون ورده ( بدبده) همراه می شدند و هنگام غروب با تنی خسته  و چند خوشه گندم بدست ( منگله) به همراه مادران و حیوانات بار کش به سوی محل سرازیز می شدند.

 چه شد آن همه زیبای و رونق روستا که متاسفانه به علت های انسانی و طبیعی بر باد رفته است و دیدن این روستا با این وضع فعلی آه از نهاد آدمی بلند می کند.

 وقتی که انسان  از کنار این روستا ی مخروبه قدم می گذارد و عبور می کند آن خاطرات و آبادانی گذشته رادر ذهن خود تداعی می کند ، ناخودآگاه آن شعر جانسوز معزّی نیشابوری قرن پنجم  را بیاد می آورد که:

ای ساربان منزل مکن جز در دیار جان من

تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن

( رَبع : سرا ،خانه / اَطلال : خرابه های باز مانده از خانه و کاشانه / دِمَن : آثار بودنِ مردم در جایی )

رَبع از دلم پر خون کنم ، خاک دِمَن گلگون کنم

اطلال را جیحون کنم ، از آب چشم خویشتن

اینجا که بودند مردمان ، با دوستان در خانه شان

شد گرگ و روباه را مکان،شد گور و کرکس را وطن

 ابر است بر جای قمر ، زهر است بر جای شکر

سنگ است بر جای گهر ، خار است بر جای سمن

کاخی که دیدم چون ارم ، خرم تر از روی صنم

دیوار او بینم به خم ، ماننده ی پشت شمن

این سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون

دیّار کی گردد کنون گرد دیار جان من

آری هرچه در مورد این روستای ویرانه شده و خالی از سکنه بگوییم کم است، و امید است که شاید انسان های دیگر به آبادانی آن بپردازند . انشاءالله

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *