روستای اسدآباد / شهرکرد /چهارمحال و بختیاری

سایتها و وبلاگهای روستای اسدآباد

شهرستان شهرکرد – استان چهارمحال و بختیاری 

http://2nya387.blogfa.com/

assadabad.blogfa.com/


روستای اسداباد در ۲۸ کیلومتری شهرکرد و۱۵کیلومتری سورشجان واقع شده است.

اسدآباد 

روستای اسدآباد در حدود ۳۰ کیلومتری از شهرکرد مرکز استان چهار محال و بختیاری در بخش لاران واقع شده است.بخشی که این روستادر آن واقع گردیده است شامل روستاها و شهرهای کوچک دیگری نیز می باشد از جمله: روستای مصطفی آباد- شهر سورشجان-روستای خوی- روستای وانان- روستای کتک-روستای هارونی-روستای مرغملک و شهر سودجان.در بخش لاران بجز روستای مرغملک و شهر سودجان که به زبان ترکی تکلم می کنند مابقی به زبان چهارمحالی (که خود نیاز به تحلیل دارد) صحبت می کنند.جالب این جاست که لهجه همه این آبادی ها در عین نزدیکی به هم با یکدیگر متفاوت می باشند. سابقه اسد آباد شاید به زحمت به صدو بیست سی سال پیش می رسد(حدود سال های ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰). این گونه که از قدیمی ها شنیدیم بین روستای هارونی و روستای وانان آبادی دیگری برای استراحت مسافران نبوده و خانی به اسم اسدا… خان یک شب زمستانی در این مسیر گرفتار برف و بوران می شود و بعد از خلاصی دستور می دهد که در آن محل آبادی بپا گردد .و اسم این آبادی به اسم همان خان به نام اسدآباد نام می گیرد.(البته بدلیل تیرگی خاک آن در بعضی از املاک با نام سیاهگل یا سیاگل نیز گفته می شود و این نام بیشتر از طرف مردم روستای همجوار  وانان گفته می شود.)

و همچنین دستور می دهد عده ای از مردم روستای هارونی (فامیل قائدامینی  و عده ای دیگر فامیل داوری ،فامیل رضایی،فامیل آقاخانی)به این محل کوچ کنند و همچنین عده ای از روستای هفشجان سابق(شهر فعلی)( فامیل اسدالهی )، عده ای از روستای ارجنک(  فامیل عبدالهی ) ، عده ای از روستای کاکلک( فامیل کریمیان ) و همچنین عده ای از اولاد پیامبر(ص) از روستای همجوار وانان (فامیل اسدی و به سید ها معروفند)،عده ای از روستای سورشجان(شهر فعلی)( فامیل احمدی)و … به روستای اسدآباد نقل مکان کرده و ساکن شوند ولی اگر بخواهیم بگوییم از لحاظ فرهنگی و حتی لهجه این روستا با بخش اعظمی از مردم روستای هارونی که به اصطلاح کائید ها معروفند(همان فامیل قائدامینی و امینی هارونی) نزدیک تر می باشند.

هسته اصلی روستا در محلی قلعه مانند که هنوز هم آثاری از آن بر جای مانده ساخته شده است. بدلیل این که در آن زمان ها غارتگری در روز روشن و دزدی در شب آبادی ها را تهدید می کرده آن ها را در داخل دژی قلعه مانند می ساختند که تا حدودی آن ها را از خطر راهزنان در امان نگه دارد و این قلعه هم درب بزرگی داشته که شب ها آن را می بستند.اکثر پدر و مادران از زندگی در قلعه به نیکی یاد می کنند و این جمله که" اون موقع ما تو قلعه زندگی می کردیم" را ما کوچیکتر ها از اونا به کرات شنیده ایم. 

محله ها:

می توانیم روستای اسد آباد را به سه بخش تقسیم کنیم:

۱. محله پایین(محله قدیمی): شامل قلعه و اطراف آن می باشد که از شرکت تعاونی قدیم شروع شده تا کوچه نانوایی ادامه دارد.

۲. محله بالا : در امتداد محله پایین از کوچه نانوایی تا انتهای روستا به سمت هارونی می باشد و نسبت به محله پایین جدیدتر می باشد.

۳. محله دره کلبی :بالا دست جوی آب کشاورزی که به جوی سیاهگل هم مشهور است و با دو محله قبلی زاویه ای ۹۰ درجه می سازد و در امتداد دره ای بهمین نام قرار گرفته و از دو محله قبلی جدیدتر می باشد. البته گاهی اوقات این محله را به اسم محله بالا نیز می گویند.

* پیشتر که می خواستیم فوتبال بازی کنیم تقسیم به دو تیم محله ای می شدیم و این جوری می خواستیم برتری محله خود را با برد تیم حریف ثابت کنیم ولی اکنون بیشتر یارکشی تیم ها بین دو فامیل قائدامینی و عبدالهی صورت می گیرد .

شغل اصلی مردم روستای اسدآباد مانند همه روستایییان در مرتبه اول کشاورزی و در درجه دوم دامداری می باشد. البته این در قدیم نمود بیشتری داشته ولی اکنون با صنعتی شدن جوامع روستاییان هم بی تاثیر نبوده اند و می شه شغل های دیگر را در خارج و یا داخل از روستا برای اون ها متصور شد ولی بحث ما فعلاْ خود روستا می باشد.

کشاورزی:

تا قبل از تقسیم اراضی (در سال ۱۳۴۱) زمین های کشاورزی در اختیار دولت بوده و آن ها را به رعیت اجاره می داده.

همان طور که می دانیم استان ما از دو بخش چهار محال و بختیاری تشکیل شده است . بختیاری ها بدلیل یکپارچگی ‌و اتحاد و داشتن لهجه و فرهنگ یکسان و جمعیت بیشتر و زندگی در کوهستان دارای روحیه ای سخت و شجاعانه و داشتن اسلحه دارای قدرتی بوده اند و همواره  دولت مرکزی از آن ها واهمه داشته .(عده ای از بزرگان ایل دلاور بختیاری در ۲۰۰ سال اخیر: اسدخان بهداروند-محمد تقی خان چهارلنگ-حسینقلی خان ایلخانی-سردار اسعد بختیاری-بی بی مریم بختیاری- شیر علیمردان خان چهار لنگ-ابوالقاسم خان ) .به همین خاطر حاکم بلامنازع استان بختیاری ها بودند و از طرف دولت مرکزی یک ایلخان بر این ولایات انتخاب می شد و ایلخان هم معمولاْ از پسران خود و یا افراد فامیل خود یک نفر را بعنوان خان بر یک پارچه آبادی که متشکل از چند روستا بود می گماشت و خان هم یک نفر را در هر روستا که نفوذ بیشتری داشت بعنوان کدخدا انتخاب می کرد. الته بیشتر کدخدایی موروثی بوده مگر این که خان از کار او ناراضی می شده و یک شخص دیگر را به این کار می گمارده است.

*معروفترین کدخدای اسدآباد مرحوم حاج حیدر قائدامینی بوده است.و همچنین در برهه ای از زمان پسر ایشان به اسم حاج مرتضی که مرد با سیاست و کاردانی بوده کدخدای اسدآباد بوده است. البته یک دلیل ماندگاری کدخدایی در این خانواذه علاوه بر سیاست  و کاردانی که داشته اند دلیل دیگرش کدخدا بودن پسرعموهای حاج حیدر  در روستای هارونی بوده اند به اسم های مرحومین حاج حسینعلی و حاج نیاز قائدامینی(اولاد آقا رحیم و زیر مجموعه اولاد کائید باقر هارونی)     که همه نوع پشتیبانی از پسر عموی خود در اسدآباد داشته اند که حتی نقل می کنند در یک سال خان که اسمشا من نمی دونم کدخدایی را از حاج حیدر گرفته و به کربلایی یادعلی می دهد که کدخدای هارونی حاج حسینعلی به اسدآباد آمده و کل یادعلی را وادار بقول امروزی ها استعفا کرده و کدخدایی را دوباره به حاج حیدر یا پسرش حاج مرتضی بر می گردانند.

در برهه ای از زمان تا قبل از تقسیم اراضی مالکان بزرگی در کشور پیدا شد که با خود دولت معامله کرده و کشاورزی ولایات را از دولت به مبلغی اجاره کرده و سر سال کشاورزی این مبلغ را به دولت پرداخت می کردند و از کشاورز  سهم می گرفتند سهم کشاورز ۴ و سهم مالک یک بوده است. رابط مالک و رعیت کدخدا بوده است. بهمین خاطر در این زمان مالک در ولایات دارای قدرت و نفوذ بالایی شده بودند و در واقع نماینده تام دولت قلمداد می شد. در صفحات اصفهان و چهار محال و بختیاری مالک بزرگ مصباح فاطمی در واقع حکومت می کرد ، وای به روزی که مالک از باغ یا زمینی خوشش میومد هر جوری بود اونا بچنگ می آورد . نمونه اش بیشه مصباح در اسدآباد می باشد که هنوز هم بهمین نام گفته می شود.

مالک بدلیل این که سود بیشتری ببرد از طریق کدخدا رعیت بیچاره را وادار می کرد که فقط در زمین ها جو و گندم بکارند و چون اکثر رعیت دامداری هم داشتند مجبور بودند برای تهیه علوفه زمستان دام هایشان از کوه ها و تپه ها دور و نزدیک علوفه ای نظیر زول ، بلگوش و… و گون( برای سوخت زمستان) را باسختی هر چه تمام تر ( حتی از بیدکان) بوسیله الاغ به روستا آورده و برای زمستان ذخیره کنند.

* پدربزرگان  و پدران ما همیشه از خاطراتشان موقع چیدن و آوردن زول و بلگوش برایمان زیاد صحبت کرده اند و این دلیلی باشه که هیچ وقت سختیی و مشقتی که که اسلاف ما متحمل گردیده اند را فراموش نکنیم.

اگر خانواده ای به هر علتی اعم از فوت پدر خانواده یا هر دلیل دیگری نمی توانست روی زمین های کشاورزی کار کند ، زمین ها در کمال خونسردی از آن خانواده توسط کدخدا ضبط و به شخص دیکری واگذار می گردید و این علتی شد که در زمان تقسیم اراضی به این خانواده ها که کم هم نبودند زمینی نرسید( یعنی در تقسیم اراضی هر زمینی  به کشاورز آن رسید) و این اجحاف بزرگی بود که این انقلاب باصطلاح شاه و ملت در حق این عده  کرد. بعد ها آن ها را خوش نشین می گفتند.

مطالب مرتبط

۶ دیدگاه‌

  1. ناشناس گفت:

    بسیار از زحمات شما متشکرم آقای قاعد امینی
    نصیری هستم از تهران

  2. ناشناس گفت:

    باسلام ازشمانهایت تشکر و دارم .وازشماخواهش میکنم تصاویربیشتری ازاین روستای باصفابرای مابگزارید باتشکر، مرتضی اسماعیلی ازاصفهان

  3. ناشناس گفت:

    اسدآبادیها انسانهائی محافظه کار سالم با حوصله و اهل انصاف و عدالتند سرشان به کار خودشان است / مردمی ساده و زحمتکش دارند

  4. majidit گفت:

    سلام
    از شما دوست عزیز تشکر ویژه میکنم
    زنده باد اسداباد نگین لاران
    درود بر همه ی اسدابادی های عزیز
    شاهوردی اسدابادی از شهرکرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *