مطالب مرتبط

۸۹ دیدگاه‌

  1. ناشناس گفت:

    سلام دوست گرامی ازاین که سایت روستای منامن در لینگ روستا های ایران
    اضافه کردید ممنون وسپاسگزارم واز این که نوشته بودی عکسهای جالبی گنجاندی متشکرم ودرضمن وظیفه ماست که روستامون رابیشتر ی بیشتر درسایت ها ووبلاک ها معرفی کنیم چون هرچه داریم ازروستاهاست

  2. ناشناس گفت:

    آی نه گونیدی اوگئچه ن گونلریم شوردوزونده بوغدابیچه ن گونلریم گولگه یئرده چای ،سو،ایچه ن گونلریم قربان اولوم نازلی گئچن گونلره آتامنان زمی بیچه ن گونلره *** آخشام اوستو دَدَم خلور چاتاردی خورجونو خلورین اوسته آتاردی قارداشیمن قاباغنا قاتاردی منلن ددم یول باشلیوب گله ردیک یولداشلارا یورولماسون ائلردیک ***

  3. ناشناس گفت:

    آخشام اوستو دَدَم خلور چاتاردی
    خورجونو خلورین اوسته آتاردی
    قارداشیمن قاباغنا قاتاردی
    منلن ددم یول باشلیوب گله ردیک
    یولداشلارا یورولماسون ائلردیک

  4. ناشناس گفت:

    اسماعیل حکمتی نین شیرین شیرین انادلینده کی سوزلری …..منامن
    راستی دلتان برای منامین تنگ نشده است؟
    برای زیبایی هایش ، برای مهربانی هایش ،برای مردمان زحمت کش ورئوفش ،
    برای کوچه پس کوچه های تنگ وباریکش ،برای آراتنگه،کوللوگ،آللاهبر،
    برای طبیعت زیبای دشت های قشنگش،برای آردشلی داغ،قورت یوواسی،آلمامشه ؟
    باورکنید وقتی نام روستای عزیزمان به رشته ی تحریرمی آید آدم ازشدت شوق وشادی هذیان می گوید.اصلانمی دانم چه می نویسم ویاچه می خواهم بنویسم؟
    بایدبگویم که آی دوستان مهربان،آی منامینی های عاشق وعاشقان صادق، راستی دلتان برای آن هایی که بودند والان نیستند تنگ نشده است؟ برای …
    توراخدابه دل نگیرید دوست دارم دقِّ دل دوری ازروستایمان رابه سر کامپیوترواینترنت وتکنولوژی خالی کنم .مراببخشیددلم برای هرتک تک عزیزانی که یادمی کنم تنگ شده است…
    اَیَنده نین شیرین شیرین سویمه گی
    جهان بی نین گوللو تومان گئی مه گی
    مش فرجین بوغدا،جَرَه دویمگی
    خوش گونلرین مزه لری دادیدی
    منامینون آبروسی آدیدی
    ***
    قربعلی نین شیرین شیرین نی سسی
    مش رحمانین بایردا هی هی سسی
    گولعلی نین خورجونیلا هئیبه سی
    هئیبه سالوب چِینه توخوم توکمه گی
    خورخورائدوب اکوزیئری سوکمه گی
    ***
    نازخانمون دانشماقی گولمه سی
    مئیی بی نون آغاج مینوب سورمه سی
    نارخانمون هوروکلو ساچ هورمه سی
    شیرین اولدوآراتنگه قوجالدی
    خیرالله دان نامردفلک باج آلدی
    ***
    مش حَسَنون داغارچیقی چاخماقی
    داوارلارین دالسیجا باخماقی
    گولنده آغزینن سویی آخماقی
    قورداخوخو دیین کیشی نجولدو؟
    خزانیله پرپراولوندو سولدو
    ***
    باورکنید بغض گلویم رامی فشاردواجازه ی بیشتر نمی دهدیادشان به خیر وفرزندانشان به سلامت باد .بازهم عرض می کنم غرض یادی از گذشته هابود وبس برای کسانی که رگه هایی ازمنامینی بودن رایدک می کشند وهنوز م که هنوزه پسوند منامن درشناسنامه ی خودرامحترم می شمارند. خدانگهدار.

  5. ناشناس گفت:

    سایت اصلی روستای منامن http://www.manamanm.com

  6. ناشناس گفت:

    وب سایت فرهنگی مذهبی منامن http://www.manaman.org

  7. ناشناس گفت:

    اغازمراسم کلنگ زنی پروژه ای گازرسانی به روستاهای هشی گلگلاب منامن با حضوری حاج بشیر خالقی نماینده مردم خلخال وکوثر در مجلس شورای اسلامی ایران جناب اقای عبدالهی فرمانداری محترم شهرستان خلخال وامام جمه ای شهری هشتجین واقای سعید شاد منامن بخشیدارمحترم ورضا نظرزاده منامن رئیس پاسگاه شهری هشتجین و حومه وجعمی کسیری از اهالی روستای منامن گلگلاب وهشی برگزار شدبا بهره‌برداری از این پروژه‌ها ۲۷۰ خانوار روستایی بخش خورش رستم خلخال از تسهیلات گاز طبیعی بهره‌مند می شوند
    در مراسم آغاز عملیات گازرسانی به سه روستای خلخال نیز فرماندار این شهرستان در سخنانی با اشاره به اینکه این عمل در شهرستان خلخال با هشت میلیارد و ۵۰۰ میلیون ریال اعتبار آغاز شده است گفت: روستاهای هشی، گل گلاب و منامن از توابع بخش خورش رستم خلخال روستاهایی هستند که عملیات اجرایی گازرسانی آغاز می‌شود.
    ذبیح‌الله عبداللهی افزود: بهره‌برداری از این پروژه‌ها تا اوایل سال آینده آغاز می‌شود.
    وی اظهار داشت: هم اکنون ۱۱ پروژه گازرسانی در مناطق مختلف این شهرستان در حال اجرا بوده و برای گازرسانی به این سه روستا نیز شرکت گاز ۱۸ کیلومتر شبکه گازرسانی را با نصب ۱۵۰ علمک اجرا خواهد کرد.
    این مسئول اظهار امیدواری کرد؛ با بهره‌برداری از این پروژه‌ها ۲۷۰ خانوار روستایی بخش خورش رستم خلخال از تسهیلات گاز طبیعی بهره‌مند شوند.
    عبداللهی افزود: هم اکنون عملیات طراحی و مطالعه گازرسانی به ۹ روستای شهرستان خلخال در حال اجرا است و پیش‌بینی می‌شود عملیات اجرایی این پروژه‌ها نیز تا پایان تابستان امسال آغاز شود.

  8. manaman گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین

  9. manaman گفت:

    یک منامینی جهانی شد سینا عزیزی دررشته تکواندو مقام اول را کسب کرد………

  10. ناشناس گفت:

    سایت روستای منامن http://www.manamin.ir

  11. ناشناس گفت:

    دل نوشته ها ی ا ز یک هم روستای منامن
    امنامین روستای من …
    سلام برمنامین ،سلام برزادگاهم که نگاهم همیشه به سوی آن است.سلام بروطنم که چون پاره ی تنم دوستش دارم.سلام بر مهدقهرمانان وشیران که دربرگ های زرین تاریخ کشور ایران ،نامش چون نگینی درخشان می درخشد وپرتوافشانی می کند.سلام بر دل های تپنده ازعشق منامین که عاشقند برروستایشان منامین چون ویس بررامین،سلام بر یاران قدیمی ودیرین که وجودی دارند بس شیرین وهمیشه لذت شیرینی رادرفضای آسمانی دل های هم وطنانشان به ارمغان دارند.
    سلام بر روستای شهیدان بزرگ وجاودان چون شهید علی نظرزاده فرمانده محورعملیاتی لشگر ۳۱عاشورادرچند عملیات،شهید بقیه الله عبادی،شهید سبحانعلی فرخی ،شهید سالار بابایی،شهید علی معصومی،شهید بهارعلی غلامی ،شهید احمد نوری ،شهید سیامک نظامی وشهید رسول علیاری.
    منامین عزیز ودوست داشتنی، تک تک شهیدان یادشده ی بالا،ستاره ی درخشانی هستنددر آسمان اعتباروافتخارت ؛برخودببال وافتخارکن. چنین عزت واعتباری قسمت هرجاومکانی نمی شودکه آرامستان آنانی باشد که قتلوا فی سبیل الله اندوعندربهم یرزقون.

  12. manaman گفت:

    + عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت // این عید پیشاپیش بر شما هم وطنان عزیز وهم روستا ییان محترم وتمام روزه دران مومین مبارک

  13. manaman گفت:

    منامین روستای من …
    سلام برمنامین ،سلام برزادگاهم که نگاهم همیشه به سوی آن است.سلام بروطنم که چون پاره ی تنم دوستش دارم.سلام بر مهدقهرمانان وشیران که دربرگ های زرین تاریخ کشور ایران ،نامش چون نگینی درخشان می درخشد وپرتوافشانی می کند.سلام بر دل های تپنده ازعشق منامین که عاشقند برروستایشان منامین چون ویس بررامین،سلام بر یاران قدیمی ودیرین که وجودی دارند بس شیرین وهمیشه لذت شیرینی رادرفضای آسمانی دل های هم وطنانشان به ارمغان دارند.
    سلام بر روستای شهیدان بزرگ وجاودان چون شهید علی نظرزاده فرمانده محورعملیاتی لشگر ۳۱عاشورادرچند عملیات،شهید بقیه الله عبادی،شهید سبحانعلی فرخی ،شهید سالار بابایی،شهید علی معصومی،شهید بهارعلی غلامی ،شهید احمد نوری ،شهید سیامک نظامی وشهید رسول علیاری.
    منامین عزیز ودوست داشتنی، تک تک شهیدان یادشده ی بالا،ستاره ی درخشانی هستنددر آسمان اعتباروافتخارت ؛برخودببال وافتخارکن. چنین عزت واعتباری قسمت هرجاومکانی نمی شودکه آرامستان آنانی باشد که قتلوا فی سبیل الله اندوعندربهم یرزقون.
    سلام بر روستای جانبازان سرافرازکه ازهدیه ی جانشان درراه حیثیت وناموس مملکتشان دریغ نکردند وبااقتدا به مولایشان اباالفضل العباس «ع»،نامشان رادرلیست سربازان جانباز علمدارکربلا جاودان کردندقهرمانانی چون:ایرج بابایی،عدالت شاد،پولاد غلامی،سلمان سعادتی، سیاوش انامی،مقصود علی ساقی،شمس الدین رحیمی و…
    سلام برروستای رزمندگان غیور ودلاورکه اذان عشق وشهادت رابربلندای خاکریز غیرت وحمیت سرداده وپرچم عزت وافتخارایران اسلامی رابرافراشتند تانام ایران وایرانی برای همیشه قهرمان ودلاور باقی بماند ونام رزمندگان شجاع منامینی نیزدردفترخاطرات جبهه وجنگ ثبت گردد. بسیجی هفتاد ساله چون مرحوم ملکعلی عبداللهی که باتأسّی ازمرادخویش حبیب ابن مظاهرندای هل من ناصر امام زمان خویش رالبیک گفت ودرمیادین جنگی عشق وایثار، پرچمی به دوش گرفت وسهم خودرادردفاع ازکیان مملکت اسلامی اداکرد.
    جوانان بسیجی چون جاوید حاتمی ،علی عظیمی ،سعیدشاد،حمیدشاد،اسماعیل حکمتی،هدایت رحیمی ،عطاءالله نظرزاده ،فردوس حاتمی،آزاد جعفری،امیرجعفری،نظرعطایی،سعادت احمدی وچندین جوان نام آور وغیورکه باتاسی ازجوان نامدارصحنه ی کربلا حضرت علی اکبر «ع»،باشور وشوق تمام عازم جبهه های حق علیه باطل شدند تاازوظیفه ی دینی وملی خویش غافل نباشند.
    سلام بر مهد ایثار وفداکاری ،شهامت وشجاعت،دلاوری وغیرت،عزت وافتخار،که به نسبت جمعیت جوان ،میان سال وپیری که در آن زمان داشت شاهکاری از وطن دوستی وبیگانه ستیزی زمان انقلاب راخلق کردوبارهاوبارها نام ونشان نمونه بودن را چه ازلحاظ فرهنگی،چه ازلحاظ جبهه وجنگ،چه ازلحاظ تلاش وکوشش درزمینه ی اقتصادی وکشاورزی،ازمسئولین وقت شهرستان واستان به یادگار داشته است.
    سلام بر مردان ،زنان،دختران،پسران،آقایان وخانم هایی که پسوند متبرک وزیبای منامن یامنامین رادربرگ اول شناسنامه ی شان دارند وبرمنامینی بودنشان می بالند.شاید این نام برای بعضی ازدوستان وعزیزان ناآشنا وغریبه باشدامابایک بارتشریف آوردن ودیدن این سرزمین متبرک به نام شهدای بزرگ وبالحظه ای گپ وگفت وگو بامردان وزنان ساده ومعتقد این دیار خواهید دیدکه چه غنیمت گرانبهایی رادرسجل وشناسنامه ی خوددارید.
    گلون چخاق دَوه بوینو باشنا /
    اوردان باخاق قارانلقن داشنا/
    سورمه چکه گ گلین داشی قاشینا/
    تزه لنسین اوره گیمیز گول آشسین/کوچوب گئدن قوشلار گلسین دیل آشسین/
    منامینون بایرلاری باغلاری /
    بستانلارین یکه یکه تاغلاری/
    قارپوزلارین قارالاری آغلاری /
    سوووخ بولاغ سوووخ سویون کانی دور/ یای گونونده چوبانلارین جانی دور/
    آرابولاغ گوزیاشی تک جوشاردی/
    یوخاری دا،نولاردولوب داشاردی/
    اولسیدلارکندیمیز چوخ یاشاردی/
    بیلین میری کیم دولدوروب داشلادی/کندیمیزین سوسوزلوقون باشلادی

  14. ناشناس گفت:

    صبا یلی گلنده بیر هارای سال
    که شاید بو یل اولا جسمیمه جان
    گوزللردن خبر ور قوجالاردان
    یاغیش یاغیر سو گلیرنوچالاردان
    آرا تنگه دلور آغشام زمانی
    قوجا الدوخ هارا گتدون جوانی
    صباح چاقی خروس دادی وراندا
    قوزی لارین سسی اویدن چخاندا
    کشاورزلر یاواش یاواش گدیللر
    نخود مرجی آرپا بوغدا پیچیللر
    اوشاخلاردا دره لرده گزیللر
    اوغوروخ گیرداکان باغدان دریلر
    سویوللار سیندریللار اوینویوللار
    بیوک باشلار گلیب بازی قاتیللار
    بیریده اوینوم اوینوم بیر پلانی
    جوان تزه قازیر یرده جولانی
    اوشاخ لارین تیر سورمک زمانی
    گوزی یومور چکیری چک آتانی
    بیری اوستا بیری ناشی ویرانی
    چکیر ویریر وران گویور توکانی
    کاسیب لارین آدین بیر بیر سایاندا
    معراجدیو راغب مشدی میرزابا
    قوجالاردا بیر بیرینن دییللر
    یالان دوغور دییللر آی گولوللر
    قوجالارین آدی چوخدی بو کتده
    مشه نظام جابور دایی نجفده
    مشه لسان موشود دایی صادقدا
    ممدعلی باقر اوسته قیراخدا
    مصطفی دی آیت دیو قوچعلی
    دره دیبی مش آرم قارداش علی
    قویون بیر یاد اولسون آغ بیرچکلری ملک منظر گرجی هوا پوللی بی
    خانم لاردا مشه پروین آستانا
    انتی بیده یوخوندی مش حیرانا
    ملکی بی بی رخشنده دی فاطیمه
    یوخون کتدن گلین بیزه عالیمه
    مشه خانیم تامامینان یووخدی
    دمک اولار رابیطه لر سووخدی
    هچ آدامین گچمیش گونلری گلمز
    گولی درسون یرینه هچ گورمز
    منیم دکی آدیم گلمدی دیله
    قالان سوزین باشی گرک کسیل

  15. ناشناس گفت:

    شب قدرین گجه سی سولیورم یا ربیم عرق شرم سوزولمیش اوزومه یا ربیم
    هم خطا ایله میشم همده گنه کارم من
    سن کی رحمان و رحیم سن کرم ایت یا ربیم
    توز تتوب قلبیمی الله بیلیرم پاسلاناجام
    سورونوب ال آتاجام تا کی تتوپ آسلاناجام
    او قدر زجه وروب هی سنه من اوز سالاجام
    تا نظر ایلیه سن بیر ده منه یا ربیم
    دلینین عذر یوخی هرنه خطا ایله سه ده
    او قبیح سوزلر ی حتی سنیچون سویله سده
    سن حساب ایله دلی هرنه سنه لویله سه ده
    بو دلی حالیمه ده ایله نظر یا ربیم
    گوزی باغلی الیمی درکه هوه من آچارام
    باخماسون اوز چویوروب منده قاپونان قاچارام
    نیه چون یوخدی پناهیم بیلیسن من ناچارم
    چاره سیز بندوه چاره ایله بیر یا ربیم
    او قدر یالواراجام تا کی منی سن گورسن
    یاتاجام یوخلویاجام تا یوخوماسن گله سن
    او پریشان حالیمی اوز الون ایله هوره سن
    بو پریشان حالیما ایله نظر یا ربیم
    دیه سن سنله منیم مامله میز اولمیاجاق
    سویوموز جمع اولاجاق آرخ ایچینه دولمیاجاق
    سنه یالوارماقینان قاره گونوم سولمیاجاق
    دیه جم آیری یولیلا سنه من یا ربیم
    آنامین او آنالیق حرمتینه آند اولسون
    آتامین سقه لینین آغلیقینا آند اولسون
    چکم ال دامنی وی من بوراخام
    بله بیر امری محال قیل نظرایت یا ربیم
    سن کی عالیم سن اوزون من دمه گه یر یوخدور
    آنانین حرمتی هر یرده دیوبسن چوخدور
    بو آنا حرمتینی من توتاجام اوز اوزومه
    نامین حرمتینه توت الیمی یا ربیم
    آناجان منکی دیدیم ورمه دیلر سوز سوزومه
    اونا خاطیر سنی ضامن توتاجام من اوزومه
    سن اوزون زحمته دوش بیر آیاقون گوی گوزیمه
    منه خاطر دگینن توت الینی یا ربیم
    سویله چالدیم دالیما بو اوشاغی کهنه زمان
    ددیم الله بونا یار اول دیمه دیم بیرجه یامان
    شر شیطان لعین دن بونا بیر ور سن آمان
    او دعا خاطیرینه ایله نظر یا ربی

  16. manaman گفت:

    با نهایت تاسف و تاثر با خبر شدیم در اثر سقوط مینی بوس به دره در مسیر برندق هشجین هفت نفر از همشهریان عزیزمان کشته و ۱۷ نفر دیگر زخمی شدند
    مدیریت وبسایت :‌ مدیریت و اعضا وبسایت روستای منامن فوت تعدادی از همشهریان عزیزمان در حادثه غم انگیز رانندگی را خدمت عموم مردم خلخال بالاخص جامعه روستاییان و فرهنگیان شهرستان خلخال تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان این عزیزان طلب صبر می نماید .
    فرمانده پلیس راه استان اردبیل گفت: در جریان سقوط یک دستگاه مینی بوس به دره در حوالی شهر هشجین از توابع شهرستان خلخال شش نفر از جمله سه نفر دانش آموز جان باختند
    سرهنگ معراج ظهیری دقایقی پیش در گفت و گوی تلفنی با خبرنگار ایرنا افزود: دو نفر از جان باختگان زن و چهار نفر دیگر مرد هستند.
    به گفته وی، وضعیت دو نفر از مجروحان این حادثه وخیم گزارش شده است .
    دکتر صالحی، رییس بیمارستان امام (ره) خلخال نیز به خبرنگار ما گفت: تاکنون ۱۸مصدوم این حادثه به این بیمارستان منتقل شده اند که اکثر آنها دچار آسیب دیدگی سطحی و سرپایی هستتند.
    محمد سعید شهابی، مدیرآموزش و پرورش خلخال گفت: سه تن از جان باختگان و ۱۳تن از مجروحان این سانحه رانندگی دانش آموز روستایی بودند.
    فرمانده پلیس راه استان اردبیل علت این حادثه را ناشی از تخطی راننده مینی بوس از سرعت مطمئنه در سرازیری و شیب جاده و ناتوانی وی در کنترل وسیله نقلیه ذکر کرد.
    این حادثه رانندگی صبح امروز در ۱۷ کیلومتری شهر هشجین خلخال در حوالی روستای نوده بوقوع پیوسته است، این مینی بوس حامل دانش آموزان و روستاییانی بود که عازم شهر هشجین مرکز بخش خورش رستم خلخال بودن

  17. manaman گفت:

    انتخاب شایسته ی میثم رحیمی منامن را به عضویت تیم ملی نوجوانان کشورمان و به منامین های عزیز وخانواده محترم رحیمی منامن در استان اردبیل _خلخال _هشتجین _ منامین صمیمانه تبرک عرض می کنم
    میثم عزیز ،میثم رحیمی عزیز:
    انتخابتان به عضویت تیم ملی نوجوانان کشورمان مبارکتان باد.
    این انتخاب برگ زرینی است بردفترافتخارات وارزش آفرینی های روستایمان منامن.این انتخاب رابه مردم شریف ودوست داشتنی خورش رستم ،هشجین ومخصوصا مردم خوب وورزش دوست منامین،هم چنین برخانواده ی شما فوتبالیست ارزنده تبریک وتهنیت عرض می نمایم وبرخود می بالم که جوان شایسته ای ازایل وتبار خودم وهم روستایی های خودم به تیم ملی کشورم راه یافته است.

  18. ناشناس گفت:

    شعری قشنک وزیبا سروده های از فرزین رحیمی منامن
    دومان چوکیب کندی گوزدن ایتیریب پاییز دونوب قیش هواسی یتیریب یواش یواش قار ی کنده گتیریب
    نه داغ واردی نه داش واردی نه دره نه گل واردی نه اوت واردی گویه ره
    نهار چاغی یاغیش دوشدی شیر هاشیر سویونمک دن اوشاق چولده اویناشیر گاه دیوارا گاه قاپیا دیر ماشیر
    کئچن گونلر بیر بیر یادا دوشوللر ال آیاقیم اوشاقلانیب اوشوللر
    گون باتیبدی ایندی ایتلر سسله نیر قارداشیمین توکلری چوخ بیزله نیر قورخوسوندان اونون قلبی گیزله نیر
    او گونلریم کاش دوباره تاپیلسین تندیرلرده بیرده چورک یاپیلسین
    آغشام چاغی منه چورگ گتدیلر بو مهربان محبتلی کتدیلر زنگ ویریلیب اوشاقلارداگئتدیلر
    پنجه کشی گوردوم قلبیم اوینادی شیرین گونلر گوزلریمده آینادی
    کاش دوباره دونوب اوشاق اولام من یدّی قارداش ایکی باجی قالام من باجی قارداش بیرده آتام آنام ،من
    سس دوشه ائو تیتره یه دام اوینایا اوندا گله ننه م الینده پایا
    اولوشگه میش آلمانی توپ ایله یک قیش گئجه سی قورقا قوویریب ییه ک حلقه ویراق ناغیل تاپماجا دیه ک
    شاهیم شاهیم من بیر اوغرو توتموشام نه اوغروسی ، قویون اوغروسی پاشام
    بیرا هارا منیم کندیم هاردادی وطن وطن دئییر قلبیم داردادی آرزیلاریم بیربیر باتیب قاردادی
    اوزاخلیقین ریشه سی کاش یانیدی محبتی کاش انسانلار قانیدی
    کاش دونیا کاغاذ اوسته اولیدی کاغاذ اوسته اشتباهی دولیدی گول سولسادا کاغاذ اوسته سولیدی
    من اونلاری پوزیب تزدن چکیدیم دنیانین یئرینه بیر باغ اکیدیم

  19. manaman گفت:

    منامین به شهدای بزرگواری همچون سبحانعلی فرخی، بقیه الله عبادی، سالار بابایی، بهارعلی غلامی، رسول علی یاری، احمد نوری، علی نظرزاده، کیومرث نظامی، علی معصومی و دو شهید خردسال در بمباران هوایی تهران ( شهید مهدی مالکی و شهید لیلا مالکی) می بالد.
    اعضای شورای اسلامی منامن محمد صادق شاد، لطف اله یوسفی، معراج عظیمی
    هیات امنای مسجد :
    محمد صادق شاد، نوراله حاتمی، جعفر مروتی، امین اله عمرانی، نظام عمرانی
    دهدار :
    ادریس حکمتی
    سیم بان و میرآب :
    عابدین سواری
    شمه ای از داشته های منامین
    منامین در احاطه کمر بندی از کوههایی همچون آق داغ (محلی)، قافلانکوه (محلی)، قاسم کلکی و کوههای ساربانان قرار گرفته است.
    مکانهای مذهبی :
    مسجد حصرت صاحب الزمان و مسجد حضرت ابوالفضل، مزار مطهر شهدا و قبرستان
    مکانهای دیدنی و طبیعی و دست نخورده منامین:
    رودخانه قزل اوزن و قلیسین های آن، قشلاق ها و مسیر راه منامین به آنها از جمله دامجلی، ساریاستان، قارانقلوق دره سی، خرقان، قویون یولاغی، دوه بوینی، مسیر راه منامین به نمهیل، منامین به چناران، سوخ بلاغ، آت اوچان، معدن منگنز، سید اولن، سید ایلان وران، قاراپتالی، صوفولو، سغیریاتاقی، علم زمیسی، و حمام قدیمی
    مکانهای تجمع جوانان منامین :
    توکان قاباقی، مسجد قاباقی، یوخاری خرمندر، آشاقی خرمندر، مدرسه قاباقی، آرا خرمن، آرا تنگه، کولوکلر
    دره های مشهور منامین :
    ذهراب دره سی، قانلی دره، قزل دره سی، قارانقلوق دره سی. آق دره، قارادره، یاز دره سی
    راههای خروجی منامین :
    هشین یولی، نمهیل یولی، دمدل یولی، کمر یولی، گهرود یولی و چم یولی
    محصولات باغی و مزرعه ای منامین :
    توت، ایده، گردکان، بادام، اوزوم (کشمش، آغ اوزوم، قارا اوزم، اینک امجگی)، چاتانگوش، یمیشان، داغداغان، ساقز، خیار، پامادور، موروم، قارپوز، خرچا، قوون، گونه باخان، بوغدا، آرپا، مرجی، نخود، کوروشنه، یونجا، سبزیلر، گل بورنی،
    چشمه های قدیمی منامین :
    یوخاری بلاغ، آرا بلاغ، گوزه باشی، ذهرب گوزسی، سُوخ بلاغ
    قشلاق های (چم) منامین :
    یوخاری چم، اشاقی چم، جنت چمی
    زمین های حاصلخیز :
    شور بلاغ، دوزلر، پامبوغ زمیسی، گوزه باشی، صوفی یولی، آق داق، آردیشلی داق، کمر یولی، نمهیل یولی، آرواد قورد ین، ساقز دیبی، یمیشان دیبی، قزل دره سی، آردیج دیبی، چمنلر، قاراموخ دیبی، سیری گویرقی، یورگونی، ساقز دیبی، ایدلیلر، سوید دیبی،
    باغ های مشهور :
    جهان باغی، ذهراب باغی، خلیفه باغی، آیت باغی، زلفعلی باغی، ممی باغی، عوض باغی، طالب باغی، صاحاب باغی، معراج گوزه سی، مشی باغی، موشود باغی، شیرین باغی
    بازی های محلی :
    توپ آقاجی، توپ وردی، هفت سنگ، قیش وردی، گیزلن باخ، آی ننه منی قورد آپاردی، وریمیشم، بش داش،
    شکسته بند منامین:
    حاج مرشد محمودی
    مامای منامین :
    اشی بی (خدای بیامرزد)
    کد خدای روستا :
    زیداله یوسفی (خدایش بیامرزد)

  20. manaman گفت:

    خردسالترین شهید روستای منامین
    شهید بهار علی غلامی
    برادر عزیزم
    می خواهم از درد دوریت از درد بی کسی از درد فقربرایت بگویم چون می دانم که حی وحاضری ومی شنوی به خاطر اینکه شهیدان زنده اند
    می خواهم ازاینکه عاشق پرواز شدی و بابالهای سبک خودت پرواز کردی تشویقت کنم به حاطر اینکه نماندی ببینی که چه ها برما می گذردمن هم می‌خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم، و پرواز کنم دیگر زمین بوی زندگی نمی‌دهد.
    اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
    می خواهم از بی پناهی ِ پروانه ها برایت بگویم!
    از کوچه های بی چراغ!
    از این حصار ِ هر ور ِ دیوار!
    از این ترانه ی تار…
    مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت!
    کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
    که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،
    باورم شده بود!
    باورم شده بود،
    که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
    راستی اصلاَ فکر نکرده بودم که در این سالهای بی ترانه کجا بودی؟
    کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،
    به گوشت نمی رسید؟
    تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
    آخر این رسم و روال ِ برادری است،
    که در نیمه راه ِ رؤیا رهایم کنی؟
    می دانم!
    تمام اهالی این حوالی ، گهگاه عاشق می شوند!
    اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند،
    از انگشتان ِ دست بیشتر نیست!
    می ترسیدم – خدای نکرده ! –
    آنقدر در غربت ِ گریه هایم بمانم،
    تا از سکوی سرودن ِ تصویرت سقوط کنم!
    اما وقتی فهمیدم که همیشه هستی برایم آمدنت مثل نجات ونجابتت برای زندگیم سرمشق
    حالا دستهایت را به عنوان امـانــت به من بده!
    برادر کوچکت (سرخوش)

  21. ناشناس گفت:

    قبلاً از زحمات شما بابت سایت زیبا و پر محتوایتان تشکر می نمایم و دست مریزاد به این تلاش و همت تان
    خواستم وبلاگ جدید روستای منامین از توابع بخش خوش رستم را معرفی کنم
    با تشکر دوباره از لطفتان
    وبلاگ «به دیار با صفای منامین خوش آمدید» به مدیریت ساعد شاد منامن
    http://manamaniha.persianblog.ir

  22. manaman گفت:

    محمد صادق شاد **** امام حسین
    حقیقت طاهری ****** حضرت عباس
    رایت عبادی ****** حضرت علی اکبر
    محمود طاهری ****** شمر بن ذی الجوشن
    علیرضا سافی ******* حربن یزید ریاحی
    فرهنگ ساعدی ****** ام لیلا
    علی مهری ******** حضرت زینب
    محمد طاهری ******* غلام حر
    نگین مهری ******** سکینه
    نگین فرخی ******* حضرت روقیه
    رحیم شکارچی ***** عمربن سعد
    مسعود طاهری ***** سیاهی لشکر
    میلاد طاهری ***** سیاهی لشکر
    حسین عزیزی ***** سیاهی لشکر
    نقی ساقی ***** سیاهی لشکر
    محمد نظری **** سیاهی لشکر
    داود رحیمی ***** طبال
    حمایت مالی : سیامک درویشی و محمود طاهری
    نویسنده و تعزیه گردان : رضا طاهری

  23. manaman گفت:

    دارندگان مدرک دکتری
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    شاد منامن
    محمد رضا
    ادبیات فارسی
    ۲
    شاد منامن
    نوید
    معدن
    دارندگان مدرک کارشناسی ارشد
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    احمدی منامن
    سعادت
    الهیات
    ۲
    جعفری منامن
    امیر
    الهیات
    ۳
    درخشان منامن
    بهرام
    الهیات
    ۴
    عطایی منامن
    نظر
    الهیات
    ۵
    قهرمانی منامن
    عبداله
    ادبیات عرب
    ۶
    قهرمانی منامن
    علی
    پرستاری
    ۷
    قهرمانی منامن
    شهین
    ادبیات عرب
    ۸
    شکاری منامن
    مجتبی
    ادبیات فارسی
    ۹
    سعادتی منامن
    مرتضی
    علوم سیاسی
    ۱۰
    رحیمی منامن
    رضوان
    علوم سیاسی
    ۱۱
    ساقی منامن
    تقی
    حقوق
    ۱۲
    درخشان منامن
    پریسا
    ریاضی
    ۱۳
    حسن زاده منامن
    فردین
    الکترونیک
    دارندگان تحصیلات حوزوی
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    ۱
    قهرمانی منامن
    وجه الله
    ۲
    حاتمی منامن
    ثابت
    ۳
    شاد منامن
    رسول
    ۴
    شاد منامن
    احمد
    ۵
    شاد منامن
    جواد
    دارندگان مدرک کارشناسی
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    انامی منامن
    پرویز
    عمران
    ۲
    حکمتی منامن
    اسماعیل
    ادبیات
    ۳
    شاد منامن
    حمید
    زیست شناسی
    ۴
    نریمانی منامن
    علی محمد
    تربیت بدنی
    ۵
    شکاری منامن
    مجتبی
    ادبیات
    ۶
    سلیمانی منامن
    صداقت
    الهیات
    ۷
    مهری منامن
    حافظ
    ریاضی
    ۸
    مهری منامن
    خیام
    کامپیوتر
    ۹
    طاهری منامن
    علی
    روانشناسی
    ۱۰
    ساقی منامن
    نقی
    علوم سیاسی
    ۱۱
    حاتمی منامن
    فردوس
    الهیات
    ۱۲
    غلامی منامن
    نعمت
    الهیات
    ۱۳
    علیزاده منامن
    علی
    مدیریت بازرگانی
    ۱۴
    یوسفی منامن
    التماس
    علوم قرآنی
    ۱۵
    مروتی منامن
    ادیب
    ریاضی
    ۱۶
    شاد منامن
    مسعود
    بهداشت
    ۱۷
    شاد منامن
    حسین
    کامپیوتر
    ۱۸
    عبادی منامن
    هادی
    مدیریت
    ۱۹
    عبادی منامن
    رایت
    ادبیات
    ۲۰
    شاد منامن
    سعید
    مهندسی آبیاری
    ۲۱
    شاد منامن
    ساعد
    زیست شناسی
    ۲۲
    مروتی منامن
    غفار
    علوم تجربی
    ۲۳
    درخشان منامن
    سعید
    ریاضی
    ۲۴
    درخشان منامن
    محسن
    محیط زیست
    ۲۵
    سعادتی منامن
    محسن
    حسابداری
    ۲۶
    سعادتی منامن
    حمید
    کشاورزی
    ۲۷
    نظر زاده منامن
    نعمت
    زمین شناسی
    ۲۸
    درخشان منامن
    غفور
    مهندسی نفت
    ۲۹
    عطایی منامن
    ذکریا
    علوم تربیتی
    ۳۰
    حقوردی منامن
    منوچهر
    دامپروری
    ۳۱
    شاد منامن
    علی
    دامپروری
    ۳۲
    عزیزی منامن
    افتخار
    عمران
    ۳۳
    ساقی منامن
    زهرا
    مدیریت بازرگانی
    ۳۴
    عطایی منامن
    رقیه
    حقوق
    ۳۵
    درخشان منامن
    کبری
    جغرافیا
    ۳۶
    عظیمی منامن
    سجاد
    مدیریت بازرگانی
    ۳۷
    عظیمی منامن
    سهیلا
    مدیریت بازرگانی
    ۳۸
    عظیمی منامن
    رقیه
    مدیریت بازرگانی
    ۳۹
    حقوردی منامن
    تقی
    مدیریت دولتی
    ۴۰
    بختیاری منامن
    علی
    ریاضی
    ۴۱
    بختیاری منامن
    حیدر
    کامپیوتر
    ۴۲
    شاد منامن
    خدیجه
    پرستاری
    ۴۳
    درخشان منامن
    صغری
    حسابداری
    ۴۴
    شاد منامن
    زهرا
    روانشناسی
    ۴۵
    شاد منامن
    زهرا
    کامپیوتر
    ۴۶
    حسن زاده منامن
    حسین
    برق
    ۴۷
    حسن زاده منامن
    غلام حسین
    برق
    ۴۸
    حاتمی منامن
    محمد
    کشاورزی
    ۴۹
    شاد منامن
    فاطمه
    کشاورزی
    ۵۰
    درخشان منامن
    مهسا
    کامپیوتر
    ۵۱
    درخشان منامن
    مهناز
    ادبیات عرب
    ۵۲
    شاد منامن
    سمیه
    بهداشت
    ۵۳
    شاد منامن
    سمیه
    مدیریت بازرگانی
    ۵۴
    سعادتی منامن
    مهدی
    مدیریت دولتی
    ۵۵
    سعادتی منامن
    رضا
    حسابداری
    ۵۶
    درخشان منامن
    اکبر
    تربیت بدنی
    ۵۷
    بابایی منامن
    محمد
    جغرافیا
    دانشجویان دانشگاههای ایران زمین
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    مروتی منامن
    محمد
    حسابداری
    ۲
    مروتی منامن
    رضا
    حقوق
    ۳
    مروتی منامن
    ابراهیم
    معماری
    ۴
    علیزاده منامن
    عیسی
    علوم قرآنی
    ۵
    طاهری منامن
    پری
    پرستاری
    ۶
    بختیاری منامن
    فاطمه
    پرستاری
    ۷
    عطایی منامن
    سمیه
    مدیریت دولتی
    ۸
    عطایی منامن
    محمد
    عمران
    ۹
    عمرانی منامن
    اکبر
    مدیریت دولتی
    ۱۰
    عمرانی منامن
    پریسا
    مدیریت دولتی
    ۱۱
    عزیزی منامن
    الناز
    روانشناسی
    ۱۲
    حاتمی منامن
    محمد
    روانشناسی
    ۱۳
    عمرانی منامن
    زهرا
    بیمه و امدادگری
    ۱۴
    عطایی منامن
    حسین
    تکنسین اطاق عمل
    ۱۵
    سلیمانی منامن
    محمد
    کشاورزی
    ۱۶
    ساقی منامن
    خدیجه
    کشاورزی

  24. manaman گفت:

    فاطما خالا اوزاداردی ایشینین
    دیشی قورتلی قورتلیاردی دیشینین
    ساخلا الله مشه بابا کشینی
    باغا گیدیپ اوخویاردی دعالار
    اوشاقلاری باغچالاردان قووالار
    اشرفینین باتگچ چکن دوداقی
    قدیم اوین قاراسورمونج اوتاقی
    خیرآتینین آلتی سوری یاتاقی
    دای او قدیم سحر و صفا گدیپدی
    پیش گون الان اورگلری دیپدی
    ملیحه نین توکاندا شی ساتماسی
    مش طالبین پوری ایچره یاتماسی
    آرواتلارین ایشلرین چاتماسی
    ایندی اولار هاملاری چوریوپ
    قالسا اوستون شیطان توری بوریوپ
    آقعلی دی قیش قیریدی داوارا
    قورت داراشیپ من قالمیشام آورا
    آزقالمشدی قورت اوزومی آپارا
    آماندی بس یاتما غافل دنیادا
    چوبان کیمی قورت سنی ده آلادا
    میرزا حسین چمده ساقز توتماقی
    ممرضانین بیزلری قورخوتماقی
    اوشاخلارین اوتوزماقی اوتماقی
    خاطره لر یاددان مگر چخالّار
    خاطرلاسام اورگیمی سخالار
    زیرعلینین گیردکانین چالالار
    چالامازدار گوشاگوشا قالالار
    سورا گدیپ اوشاخ موشاخ سالالار
    قویو قازیب قویو ایچر قویالار
    خردالارین مولالیقا سویالار
    میرزابابا گیردکانین چالمیوب
    عوضینده هیچ بیردنه قالمیوب
    کیمدی اوننان بیر گیردکان چالمیوب
    میرزابابا گیدر چالارگیردکان
    گورر انی گیردگانیندان شابان
    میرزابانین خلف باغی باخچاسی
    قدیم اوین یکه رفی طاقچاسی
    گوجالارین شیرین سالام الماسی
    نه او گودّوک نه طاقچاسین نه رفین
    او صاحابدا الدن وریپ شرفین
    آبدلانین سوری سوری داواری
    سوریسی چین چوبانلاری چوداری
    احسانیندا ایکی گوزل آت واری
    ایندی اونین داواری یوخ مالی یوخ
    احسانیندا آت مینمگه حالی یوخ
    مشه اورج ویجه سیگار چکردی
    مولکلی ده کهلیک کیمین سکردی
    صیفی دایی بولاغ اوستون اکردی
    خوش گونلری عجب الدن ویرمشیک
    یامانداندا یامان گونه گیرمیشیک
    مش مولکلی صبلر دروپ چغرار
    ایلان وران آدام کیمین پترار
    قاری توکر دامنان اورا سپارار
    کاشکی اونین بیز قدرنین بیلیدیک
    صبلر گنه سوزلرینه گولیدیک
    مشد حیطین قوجا یاشیت تایلاری
    علی رحمین قورخچلیق هایلاری
    علودینین او چیخاردقی پایلاری
    مهرعلی نین دورت گون قالمیش چایلاری
    مش زیگامین یالانی دامی ساقلمی
    یوز یوز وران تفنگی دامی آتلمی
    یالانلاری یالانلارا قاتلمی
    سومّه اتسا اون گهلیگی ساخلیار
    کوملرده اوز سوروسین یوخلیار
    مش زیگامین فیروز کیمین دوستی وار
    بیری دیر بیری اونی امضالار
    اولار دین افسانه دن هارداوار
    بیرگون اوتور یالانلارین دانشسین
    بله دیسین قورت قویونا قارشسین
    امراهین قواشناس مغزی وار
    دییر گنه ایلیمزده واردی قار
    دیر ایله شانسا ورار دوز چخار
    ایندی هامی ایمان تاپوپ سوزونه
    اودا الان چوخ ناز ایلر اوزونه
    حسنین او باها ساتماغی
    مش زیگامین پستان تفنگ آتماغی
    سیاوشین ارا وریپ قاتماغی
    مشهور دلار منامینده بوکسلر
    گویلوم گنه او گونلری هوسلر
    اورگوزون خندان گلی سولماسین
    خاطروزه یامان سوزلر دولماسین
    اورکلروز هیچ نگران اولماسین
    بیر بیروزه دایاخ اولون آماندی
    فلک سالان درد انسانا یاماندی
    بَحمداله صوبلر بانکا چالاردی
    جنگیلتیسی گولاغیمدا قالاردی
    اوخویاردی کنده بیر سس سالاردی
    مش گلماجیم دید گده گل بیله
    زیل سسونن سالما کنده ولوله
    ذوقعلی دی، رایتیدی، منیدیم
    اول اولار، سورادا من انیدیم
    ممرضانین پالتووینا دینیدیم
    هسلنیدی دوروپ بیزی قوویدی
    توتانیندا قولاغینین اوویدی
    پی جیک اوسته کهلیکلرین یوواسی
    صوفلیخدا صوفی لارین دوواسی
    یحیی آغلی سنیپ چراغ قوواسی
    یادیمدادی خاطریمدن چخامّاز
    جبّار دیدی یحیی منی یخامّاز
    کزلن پاچی آغشامانجاق اویناردخ
    اَبه اوسته قایدانی قویمازدخ
    یالان یره هی جوشاردخ قایناردخ
    خوش گونلریم او گویندی سوشدی
    جوانلیقیم قوجالقناق بوغوشدی
    تندیر اوسته ایشلی فتیر ییردیک
    شیرین شیرین، دانشاردیخ دیردیک
    گوزل گوزل ایل لباسی گیردیک
    قزلار ایندی دامن بلوز کت گیور
    دامنیده چوخ گوربپدی، شوت گیور
    کندیمیزده قزل اوزن کناری
    یایی، قشی، پاییزینان بهاری
    اپارالار اورایلده، داواری
    چوبان قارداش گچه گوندوز
    اوتارار
    اریخ گویون اولمگیندن، گوتارا
    بیر کیدیدیم قزل اوزن دوزیندن
    سو ایچیدیم چشمه سینن گوریندن
    عبرت آلون بو شاعرین سوزیندن
    اوندا گزن بالیخلارا باخیدیم
    اولدوز کیمی بیر تزدن اخیدیم

  25. manaman گفت:

    فاطما خالا اوزاداردی ایشینین
    دیشی قورتلی قورتلیاردی دیشینین
    ساخلا الله مشه بابا کشینی
    باغا گیدیپ اوخویاردی دعالار
    اوشاقلاری باغچالاردان قووالار
    اشرفینین باتگچ چکن دوداقی
    قدیم اوین قاراسورمونج اوتاقی
    خیرآتینین آلتی سوری یاتاقی
    دای او قدیم سحر و صفا گدیپدی
    پیش گون الان اورگلری دیپدی
    ملیحه نین توکاندا شی ساتماسی
    مش طالبین پوری ایچره یاتماسی
    آرواتلارین ایشلرین چاتماسی
    ایندی اولار هاملاری چوریوپ
    قالسا اوستون شیطان توری بوریوپ
    آقعلی دی قیش قیریدی داوارا
    قورت داراشیپ من قالمیشام آورا
    آزقالمشدی قورت اوزومی آپارا
    آماندی بس یاتما غافل دنیادا
    چوبان کیمی قورت سنی ده آلادا
    میرزا حسین چمده ساقز توتماقی
    ممرضانین بیزلری قورخوتماقی
    اوشاخلارین اوتوزماقی اوتماقی
    خاطره لر یاددان مگر چخالّار
    خاطرلاسام اورگیمی سخالار
    زیرعلینین گیردکانین چالالار
    چالامازدار گوشاگوشا قالالار
    سورا گدیپ اوشاخ موشاخ سالالار
    قویو قازیب قویو ایچر قویالار
    خردالارین مولالیقا سویالار
    میرزابابا گیردکانین چالمیوب
    عوضینده هیچ بیردنه قالمیوب
    کیمدی اوننان بیر گیردکان چالمیوب
    میرزابابا گیدر چالارگیردکان
    گورر انی گیردگانیندان شابان
    میرزابانین خلف باغی باخچاسی
    قدیم اوین یکه رفی طاقچاسی
    گوجالارین شیرین سالام الماسی
    نه او گودّوک نه طاقچاسین نه رفین
    او صاحابدا الدن وریپ شرفین
    آبدلانین سوری سوری داواری
    سوریسی چین چوبانلاری چوداری
    احسانیندا ایکی گوزل آت واری
    ایندی اونین داواری یوخ مالی یوخ
    احسانیندا آت مینمگه حالی یوخ
    مشه اورج ویجه سیگار چکردی
    مولکلی ده کهلیک کیمین سکردی
    صیفی دایی بولاغ اوستون اکردی
    خوش گونلری عجب الدن ویرمشیک
    یامانداندا یامان گونه گیرمیشیک
    مش مولکلی صبلر دروپ چغرار
    ایلان وران آدام کیمین پترار
    قاری توکر دامنان اورا سپارار
    کاشکی اونین بیز قدرنین بیلیدیک
    صبلر گنه سوزلرینه گولیدیک
    مشد حیطین قوجا یاشیت تایلاری
    علی رحمین قورخچلیق هایلاری
    علودینین او چیخاردقی پایلاری
    مهرعلی نین دورت گون قالمیش چایلاری
    مش زیگامین یالانی دامی ساقلمی
    یوز یوز وران تفنگی دامی آتلمی
    یالانلاری یالانلارا قاتلمی
    سومّه اتسا اون گهلیگی ساخلیار
    کوملرده اوز سوروسین یوخلیار
    مش زیگامین فیروز کیمین دوستی وار
    بیری دیر بیری اونی امضالار
    اولار دین افسانه دن هارداوار
    بیرگون اوتور یالانلارین دانشسین
    بله دیسین قورت قویونا قارشسین
    امراهین قواشناس مغزی وار
    دییر گنه ایلیمزده واردی قار
    دیر ایله شانسا ورار دوز چخار
    ایندی هامی ایمان تاپوپ سوزونه
    اودا الان چوخ ناز ایلر اوزونه
    حسنین او باها ساتماغی
    مش زیگامین پستان تفنگ آتماغی
    سیاوشین ارا وریپ قاتماغی
    مشهور دلار منامینده بوکسلر
    گویلوم گنه او گونلری هوسلر
    اورگوزون خندان گلی سولماسین
    خاطروزه یامان سوزلر دولماسین
    اورکلروز هیچ نگران اولماسین
    بیر بیروزه دایاخ اولون آماندی
    فلک سالان درد انسانا یاماندی
    بَحمداله صوبلر بانکا چالاردی
    جنگیلتیسی گولاغیمدا قالاردی
    اوخویاردی کنده بیر سس سالاردی
    مش گلماجیم دید گده گل بیله
    زیل سسونن سالما کنده ولوله
    ذوقعلی دی، رایتیدی، منیدیم
    اول اولار، سورادا من انیدیم
    ممرضانین پالتووینا دینیدیم
    هسلنیدی دوروپ بیزی قوویدی
    توتانیندا قولاغینین اوویدی
    پی جیک اوسته کهلیکلرین یوواسی
    صوفلیخدا صوفی لارین دوواسی
    یحیی آغلی سنیپ چراغ قوواسی
    یادیمدادی خاطریمدن چخامّاز
    جبّار دیدی یحیی منی یخامّاز
    کزلن پاچی آغشامانجاق اویناردخ
    اَبه اوسته قایدانی قویمازدخ
    یالان یره هی جوشاردخ قایناردخ
    خوش گونلریم او گویندی سوشدی
    جوانلیقیم قوجالقناق بوغوشدی
    تندیر اوسته ایشلی فتیر ییردیک
    شیرین شیرین، دانشاردیخ دیردیک
    گوزل گوزل ایل لباسی گیردیک
    قزلار ایندی دامن بلوز کت گیور
    دامنیده چوخ گوربپدی، شوت گیور
    کندیمیزده قزل اوزن کناری
    یایی، قشی، پاییزینان بهاری
    اپارالار اورایلده، داواری
    چوبان قارداش گچه گوندوز
    اوتارار
    اریخ گویون اولمگیندن، گوتارا
    بیر کیدیدیم قزل اوزن دوزیندن
    سو ایچیدیم چشمه سینن گوریندن
    عبرت آلون بو شاعرین سوزیندن
    اوندا گزن بالیخلارا باخیدیم
    اولدوز کیمی بیر تزدن اخیدیم

  26. manaman گفت:

    خرد سالترین شهید منامینزیبائیهای پرواز
    خردسالترین شهید روستای منامین
    شهید بهار علی غلامی
    پائیز ۱۳۸۸
    به نام نامی او که ،هر چه هست از اوست
    به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
    جج
    بیائیم دلهایمان را به هم نزدیک کنیم و شهداء را که قلب تاریخ اند، رهنمای جوانان ، سرو قامتان ملت، ایثارگران کشور، ثابت قدمان انسانیت ، لبیگ گویان عشق، شعرسرایان زاهد ، جانفشانان شمع، میعادگاه عاشقان، آئینه دوستان، خریداران رضوان، ناموران عدالت، زمزمه کنان صداقت، عطر گستران روحها، بلندپروازان معرفت، رهروان دیانت، شافیان جزاء و عافیت گردان شفا را بیابیم.
    بیائیم یک آن هم که شده ، به آن دوران، آن سرزمین، آن دیار، آن راستقامتان،آن ره پیشگان، سبقت گیران، مشوقین و منتظرین بیاندیشیم.
    بیائیم، آئینه دلمان، سکوت وجدانمان، تجسم چشمانان، بلندای صدایمان، اوج تفکرمان، دیوانگی عشقمان، شیدای تعقلمان، صفای صداقتمان و تبسم لبانمان را به هم بدوزیم.
    بیائیم، لحظه لحظه های دفاع، قطره قطره های خون، تشنه و گرسنگی ها را نظر کنیم.
    بیائیم، اوج ، شکوه، رکوع، سجود و نیایش ها را نظاره کنیم.
    بیائیم، عزت، جبروت، منزلت و شوکت را بنگریم.
    بیائیم، نی و نی لبک و نیزارها را آبیاری کنیم.
    بیائیم، باتلاق، لنج، تنگه و گودالها را تماشا کنیم.
    بیائیم، موشک، نارنجک، تفنگ، خمپاره، توپ و تانک ها را تجسم کنیم.
    بیائیم، کلاه خود را قاضی کنیم!
    آری، ما در برابر تاریخ ، دین، وطن، خاک و شهداء مسئولیم.
    آری، ما در برابر گذشته و آینده مسئولیم.
    آری، ما در برابر فرزندان مسئولیم!
    آری، سخت است قلم راندن در وادی شهید و شهادت، چرا که زبان از بیان اوصاف شهداء قاصر است و زبون.
    ولی چاره ای نیست ادای تکلیف است که خود را بسپاریم دست قلم تا ورقهای سفید و براق را خط خطی کند و از آنها براقی و شفافیت و صافی را بگیرد.
    بر ما تکلیف شده که چند خطی درباره خردسالترین شهید روستای منامین بنویسیم.
    ای کارگشای هر چه هستند
    نام تو کلید هر چه هستند
    بعلت کمی سن شهید بهار علی غلامی جمع آوری اسناد و مدارک واقعاً مشکل بود، لیکن ما را بر آن داشت که سوابق پروند ه شهید را بررسی کنیم و از اقوام و دوستان و نزدیکانش پرس و جو کنیم.
    ما بر آن نیم که دوران کوتاه ۱۶ ساله عمر پر برکت شهید را به هفت بخش تقسیم کنیم.
    ۱- تولد
    ۲- وضعیت اقتصادی خانواده و اوان کودکی
    ۳- دوران ابتدایی و راهنمایی
    ۴- مرحله اعزام به جبهه
    ۵- مرخصی
    ۶- اردوگاه جبهه و شهادت
    ۷- پس از شهادت
    تولد
    روزی از روزهای گرم تابستان ۱۳۵۰ (در روستای منامین (منامن) از توابع بخش خورش رستم خلخال)، دم دمای صبح بود هنوز از روشنایی و گرمای آفتاب سوزان هفدهم تیر ماه خبری نبود که خانه کوچک فتحعلی غلامی با تولد فرزند دومش روشن شد و خانه را پر از شور و شعب نمود و طبق آداب و رسوم محلی با اذان و اقامه در گوش راست و چپش، نام بالنده و پرمعنایی بر وی گزیدند و بر گوشش نجوا کردند نام زیبا و پر برکت بهار علی، که خود گویای همه چیز است.
    ولی در خانواده و محله و روستا همه او را بنام شهریار صدا می کردند.
    وضعیت اقتصادی خانواده و اوان کودکی
    پدر بزرگوارش کارگر بود، و گهگاهی تراکتور می راند و در چند تکه زمین کوچک که با مشکل می توانست مایحتاج یکسالشان را تامین کند کار می کرد.
    ولی منزلشان جزء معدود خانه های روستا، دو طبقه بود که طبقه دوم را برای کمک خرجی به معلمانی غیر بومی اجاره می دادند.
    یک خانواده ای تقریباً پر جمعیت بودند ۴ برادر و ۲ خواهر.
    بهار علی چون در یک خانواده مذهبی بزرگ می شد، با یا علی بلند می شد و با یا علی زندگی می کرد و از کودکی اذان می گفت و قرآن تلاوت می نمود.
    شهریار هنوز شیرینی طعم حضور پدر را درک نکرده بود که او را از دست داد و در نهمین سال زندگیش (اوج انس کودک با پدر) یتیم شد و تمامی کول بار زندگی بر گردن بلور خانم مادر خانواده افتاد و با هزاران زحمت و گرفتاری و کارهای خانه و روستایی خونه را می چرخاند.
    در روستاها رسم بر این است که بچه پسر تا پا به رفتن به کوچه و محله می گذارد، می فرستند به چرای بره ها و یا در کنار بزرگترها به جمع کردن سمبلهای افتاده از دست داس و دروگر، مخصوصاً در خانواده هایی که فرزندان زیادی هست، هر کدام را بر اساس سن و قد و توانایی به کاری می گماردند.
    شهریار هم جزو بچه های آرام و سربزیر و حرف شنوایی بود، از زمانی که هنوز زورش به گوسفندان نمی رسید، طبق نیاز و کار روستا، خانواده او را برای چراندن گاو و گوسفند به صحرا فرستادند و چوپانی می کرد.
    تو کجایی تا شوم من چاکرت
    چارقت دوزم کنم شانه سرت
    دستک بوسم بمالم پایکت
    وقت خواب آید بروبم جایکت
    و همیشه در کارهای کشاورزی و دامداری به خانواده اش کمک می کرد.
    دوران ابتدایی و راهنمایی
    شهریار مثل بچه ها روز اول مدرسه رفتن را جشن گرفت و چون همسایه مدرسه بودند زودتر از دیگر بچه های اولی، دم در مدرسه را گرفت و منتطر اولین صدای زنگ مدرسه شد، آنروز یک روز بیاد مادنی و شادی برای او بود.
    آنروزها مدرسه روستا دو شیفته بود سه ساعت صبح و دو ساعت بعد از ظهر کلاسها دایر بود، وقتی مدرسه تعطیل می شد به کمک مادرش برای رسیدگی به حیوانات می رفت و تابستانها هم برای کمک خرجی خانواده حیوانات دیگران را برای چرا به صحرا می بردند.
    دوران ابتدایی را در دبستان آیت الله کاشانی روستا سپری کرد.
    و بعلت وضعیت پایین اقتصادی خانواده برای ادامه تحصیل (دوره راهنمایی) در شبانه روزی ایثار خلخال ثبت نام کردند.سال اول و دوم راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند.
    سال سوم راهنمایی بود که همهمه ای دل ایشان را بهم ریخت، گویا نجوای آهنگران هر که دارد هوس کربلا بسم الله و ترنم آهنگران:
    ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش
    بهر نبرد بی امان آماده باش آماده باش
    بر دل ایشان نفوذ کرده، گویا صدای آهنگران، زمزمه ملائک آسمان را می داد، پیام معشوق را سر می داد، نوای عشق را می نواخت، بوی بهشت را به مشام می آورد، ترنم وصال یار را می داد، رمز و راز افلاک را به رشته تحریر می آورد، عبار دلها را صیقل می داد، گوشها را نوازش می کرد و گویا بلبلان سرمست را به بلبلستان فرا می خواند.
    و گویا غوغایی در دل او رخ داده، گویا کبوتر نفسش رخصت رفتن گرفته، گویا عجل به سراغش آمده،و کوس اناالحق می زند و پای ماندن ندارد.
    طوری که همکلاسی هایشان تعریف می کردند در این سال او خیلی عوض شده بود، دلش به درس و مشق نمی رفت، همیشه بهانه جبهه می گرفت، خودش را به این پایگاه و به آن بسیج می زد و هر موقع به گوشش می رسید که در جایی برای جبهه ثبت نام می کنند به آنجا سرک می کشید و هر دفعه جواب نه می شنید، با آمدن هر شهیدی زخم دل او بیداد می کرد، طوری که دوستان بیاد می آورند روز تشییع شهید رکابعلی نظرزاده (شهید نام آور روستا) اعلام کرد که من هم رفتنی هستم و مطمئناً من هم شهید می شوم.
    یکبار با یک کاروانی خودش را تا دزفول رساند ولی یکی از آشنایانش به زور به بهانه کمی سن و سالش او را به خانه آورده بود.
    آری، آنروزها عالمی داشت برای خودش ، گویی هاتف غیبی براش پیغام آورده بود، گویی ملائک دم گوشش نجوا کرده بودند، یا نمی دانم شاید در رویا و شاید برایش وحی آمده بود.
    دیگر کسی جرأت نداشت جلودارش شود ،آه در بساط نداشت.بسا که نامش در سیاهه آسمانی نگاشته شده است.
    مرحله اعزام به جبهه
    برای جبهه رفتن خیلی تلاش و تقلا می کرد، به هر که به ذهنش می رسید (از مسئول پایگاه گرفته تا مسئول سپاه خلخال) اسرار می کرد تا برای ثبت نام و اعزام به جبهه او را کمک کنندو واسطه ای شوند تا او عازم جبهه شود ولی بعلت کمی سن و سالش و کوتاهی قدش هیچ کس قبول نمی کرد، همه می گفتند الان موقع درس خوانده توست، برای جبهه رفتن وقت زیاد است، ولی خودش معتقد بود که :
    صد کتاب ار هست جز یک باب نیست صد جهت را قصد جز محراب نیست
    تا اینکه روزی بفکرش رسید که بصورت مخفیانه بدون ثبت نام عازم شود، بالاخره نقشه اش گرفت و با اتوس کاروان، عازم اردبیل شدند و در پادگان شهید پیرزاده آموزش نظامی را به پایان بردند و چند روزی به مرخصی آمدند.
    تنها نوشته ای که از دوران جبهه داشته ، زمان آموزش بوده که به پسر عموی خود (نعمت غلامی) نوشته که پاره از آن را در اینجا می آوریم
    شهید بعد از سلام و احوال پرسی و توصیه پسر عموی خود برای رفتن به جبهه، نوشته :
    به مادرم بگو گه از من راضی باشد، چرا که بدون اجازه او آمدم، برای امام خمینی و رئیس جمهور دعا کنید، درسم را در جبهه می خوانم :
    من بسیجی هستم و جان را کنم فدای دوست
    تا نگوید کس که چون ناخوانده مهمان آمدم
    من خود را یاور مهدی بدانم بهر جنگ
    سر به حکم نایب بر حق ایشان آمدم
    بهترین دعای من این است که :
    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
    خدایا امام را حفظ کن، آقای خامنه ای را حفظ کن.
    خدایا من غیر از جانم و بهتر از جانم چیزی ندارم که فدای امام خمینی کنم، چون من به خاطر امام حسین(ع) و حفظ انقلاب و اسلام و به خاطر امام به جبهه آمدم من آمدم که دشمنان ایران را نابود کنم، اگر شهید شدم افتخار می کنم و آرزویم آن بود.
    مرخصی
    مرخصی تمام شد، وقت رفتن شددیگر زهرش ریخته بود، دیگر بهانه نمی گرفت ، دیگر خجالتی نبود، این ور و آن ور نمی چرخید، دیگر رودربایستی نداشت، دیگر مجبور نبود قائمکی و بدون اجازه برود.
    آمده بود از مادر رخصت بگیرد، آمده بود بگوید تا می توانی مرا تماشا کن، آمده بود بگوید دیگر بریده، دیگر سیر شده، دیگر نای ماندن ندارد، آمده بود بگوید کسی منتطر او است، کسی دلواپس او است،
    گویا آمده بود حلالیت بگیرد، گویا آمده بود ما را بیدار کند، گویا آمده بود ما را عاشق خود کند و برای همیشه برود.
    گویا ماموریت داشت که فقط یک چیزی بگوید، فقط می خواست یک زمزمه، یک شعر، یک سرود و یک حرف را اثبات کند که خدا منتظرم هست.
    موفع خداحافظی به مادر سفارش می کرد، وقتی جنازه مرا آوردند، از میهمانان پذیرایی کنید، شاید آنها خسته باشند و گرسنه و تشنه باشند. و خاطره ای از تشییع جنازه شهیدی گفت که از مدرسه شبانه روزی به تشییع جنازه شیهدی رفته بودیم که مادر شهید از ما پذیرایی کرد و برای تو راهیمان نان و پنیر و میوه گذاشت.
    مادر سنگینی قدمها، از نگاهها و از رفتارهایش چیزهایی را حس می کرد ولی سعی می کرد به دلش بد راه ندهد.
    مادر داشت بدرقه اش می کرد، دنبالش آب ریخت که پسر م انشاء الله که زود بر می گردی،
    اردوگاه جبهه و شهادت
    اندر آ مادر که من اینجا خوشم
    گر چه در صورت میان آتشم
    اندر آ مادر ببین برهان حق
    تا به ببینی عشرت خاصان حق
    اندر آ مادر به حق مادری
    ببین که این آذر ندارد، آذری
    جج
    همراه لشکر ۳۱ عاشورا عازم سردشت شدند.
    او خودش همه چیز را می دانست، می دانست برای چه چیزی رفته ، و در کجا قرار دارد، هرچیزی از دستش می آمد، انجام می داد.
    یک و نیم ماهی از رفتنشان گذشته بود که در پانزدهم مرداد ماه هزار و سیصد و شصت و شش، لحظه ای درگیری با سربازان رژیم بعثی سر گرفت، همه در حال مبارزه و تکاپو، یکی با نارنجک، یکی با آرپی چی، یکی با تفنگ ، یکی با توپ و دیگری با تانک، همه سرگرم جنگ بودند، یکباره تیری پیشانی شهریار را شکافت.
    نه نه تیر نبود، لبان خدا بود، چشم اشارت خدابود.
    گرم و گرم بود به گرمای حضور دوست!
    چه دیدار زیبائی، چه بوسه آبداری، چه میهمانی گرمی.
    آری، خدا بود، خندان خندان به پیشوازم آمده بود.
    آری، دیدم او بود که نظاره می کرد و پیشانیم را می بوسید.
    چه لحظه بود! چه تماشاگهی بود! چه ترنمی بود!
    چه استقبالی و چه پیشوازی!
    وقت اذان بود و نماز اول وقت، او مُهر را بر پیشانیم نهاد و دنباله نماز را خودش سرود، نمازی که بدون رکوع بود و بجای پیشانی با پشت سر سجده بر سجدگاه ربوبی گذاشتم.
    آری، دوست داشت که رو به آسمان باشم.
    آری، دوست داشت زیبایی آسمان را ببینم.
    آری، دوست داشت روشنایی آسمان را بنگرم.
    نه نه! آسمان نبود چرا که چشمهایم را خون گرفته بود، پس شک نکن خود خدایش بود!
    از پشت کوهها صدای شهریار خوش آمدی، صحرای سردشت را پر کرده بود!
    چه استقبالی، چه سرودی، چه نجوا و چه عطری.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا روحم از جای مُهر نماز به پرواز در آید.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا تپیدن قلبم را تماشا کند.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا خون چشمهایم را بگیرد و چیزی را جزء خودش نبینم.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا با لرزش دست و پا در مقابلش برقصم.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا لی لی کنان بسویش تاتی کنم.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا جای مُهر بر پیشانیم حک شود.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا عاشق به معشوقش برسد.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا انتظار به پایان برسد و وصل محقق یابد.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا مرا بغل بگیرد.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا میهمانیم کند.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا جام می از دستش بنوشم.
    بر پیشانیم بوسه زد، تا به پشت زمین خوردنم را احساس نکنم.
    برایش رقصیدم، قلبم برایش به تپش افتاد، چشمهایم برایش گریست، لبانم برایش خندید، روحم برایش بال زد، بغلم کرد، نوازشم کرد و آرام گرفتم.
    آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
    آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
    حال صورت اینچنین و حال معنی خود مپرس
    روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
    رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
    ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
    پس از شهادت
    مادر هر روز موقع اذان رو به قبله می ایستاد و برای پسرش دعا می کرد، با خود و خدای خود راز و نیاز می کرد، سر نماز برایش دعا می کرد.
    هر روز از دمیدن صبح تا غروب آفتاب منتظر صدای در بود که پسرکم از جبهه برمی گردد، برایم از جنگیدنش ، رشادتش و نابودی دشمن تعریف می کند.
    و شبها تا صبح در خواب در زدن و سلام کردن پسرش را می دید، در رویا عروسی و نوه هایش را در ذهنش می پروراند.
    روزی در خواب می بیند که در مسجد است، یکدفعه سقف مسجد باز می شود و یک گهواره می آید پاییم و به او می گویند که پسرت را بگذار داخل گهواره و او هم همین کار را می کند.
    در خواب دیگری می بیند که شهریار او را به حیاطی بزرگ برده که پر از میوه است و توی آن میوه های یک انار چید و به من داد و بعد گفت که برو و این انار را با خودت ببر.
    با این روزها و شبها به سختی تا می کرد ولی امیدش را از دست نداده بود و هر آن منتظر در زدن شهریارش بود.
    روزی در شان به صدا در آمد، زهرم ترکید و قلبم لرزید، خدایا شهریار من آمده، بچه ها زود بلند شوید و بروید در را باز کنید و ببینید کیست در را می زند، بچه ها بدو بدو رفتند تا در را باز کنند، ولی دیدم خیلی زود برگشتند، گفتند مسئول پایگاه با تو کار دارد، دلم ریخت، خدایا با من چکار دارند، نتوانستم از جایم بلند شوم، دیگر نای رفتن نداشتم، با خودم هزاران فکر و خیال! خدایا نکند که . . .
    رفتم دم در، گفتند باید بریم خلخال ، شهریار زخمی شده، چشمهایم امانم نداد، دلم آشفته شد، زبانم بند آمد، زود چادرم را برداشتم و جلو مسجد (که دیوار به دیوار خانه بود) آمدم، دیدم ماشین سپاه با چند نفر برادر سپاهی که آنجا منتظرم بودند، گفتم! بگویید چی شده، حتماً شهریارم شهید شده، گفتند نه! فقط زخمی شده، با ماشین سپاه آمدیم خلخال.
    رفتیم بنیاد شهید خلخال، جایی که چند تا جعبه در آنجا بود، آنجا بود که گفتند شهریارت، تاج سرت، نازنین پسرت و بهار علی شهید شده است، جعبه ای را از میان جعبه ها نشانم دادند و گفتند این شهریار توست، این بهارِ علی است، بغلش کردم، نازش کردم، برایش لالایی خواندم، اشک شوق چشمانم را گرفته بود، بغض گلویم را می فشرد، زبانم بند آمده بود.
    تازه یادم می آمد که شهریا موقع خداحافظی چه می گفت، تازه می فهمیدم آن قدم برداشتنهایش، آن نگاههایش، آن خداحافظیش برای چه بوده است.
    ولی حیف که آن حرفها، آن رفتارها، آن نگاهها و آن برخوردها را لمس نکردیم، نیافتیم، نفهمیدیم.
    جنازه شهید از خلخال با عزت و عظمت تمام به سوی منامین بدرقه شد. نزدیک روستا بودیم که دیدیم، در ورودی روستا سیل عظیم مردم با دستجات سینه زنی و زنجیر زنی و نوحه خوانی منتظرند که بهار علی را در آغوش خود بگیرند، خدایا چه محشری بود، گویی قیامتی بپا خواسته، همه یکی شده بودند، دوست ، آشنا، غریبه، کوچک و بزرگ و مردم روستاهای اطراف همه هم بودند.
    همه بر سر و سینه می زدند و ناله می کردند با شعار
    این گل پر از کجا آمده
    از سفر کربلا آمده
    این گل پرپر به کجا می رود
    سوی حسین به کربلا می رود
    از شهریار استقبال می کردند، او را روی سر و شانه و دستهایشان گرفته بودند و همه غرق در اشک و ماتم و عزا بودند.
    دیگر تنها شهریار من نبود، شهریار همه بود، بهارِ علی بود
    به گلستان شهدای روستا بردند و در دامان دیگر شهدای روستا جا دادند، گویا شهداء هم به پیشوازشان آمده بودند. او را در آغوش گرفتند و دیگر به کسی تحویل ندادند و در جوار هم آرمیدند.
    اینک اینجا محل زیارتگاه عاشقان و میعادگاه مومنان شده است.
    طبق وصیت شهید از میهمانان پذیرایی و تشکر شد و بعد از مراسم عزاداری و ختم شهید برادر بزرگ و دوستانش هم قسم شدند برای ادامه راه شهید بزرگوار عازم جبهه حق علیه باطل شدند تا جای پای شهدا را در جبهه ها پرکنند.
    روحش شاد و راهش پر رهرو باد
    و ما هم از خداوند شهداء خواستاریم که ما نیز از رهروان راستین آنها قرار دهد

  27. manaman گفت:

    لاله ای از آلاله منامینلاله ای از آلاله های منامین
    احمد نوری منامن
    زمستان ۱۳۸۸
    دلم گرفته، نمی دانم در کدامین کوی و برزن قدم می زند، نمی دانم رو سوی کدامین رخسار خیره شده، دلواپس کدامین لاله است، با کدامین چهره ای لبخند می زند، نمی دانم اشکی که از چشمانم سرازیر می شود اشک شوق است یا اشک غبار آلود، نمی دانم دلتنگ کیست.
    قرار است در این وادی رهی به پیموده و لبی ترکانده و چشمی خیس نموده و قلبی بتراشیم.
    آری بهانه ای شد تا دلمان در فراق آلاله ها غم غربت بچشد، بهانه ای شد تا عقده های دلمان را به برگ های سفید بریزیم تا آنها را خط خطی نماییم.
    دلمان دلتنک آن یاران آشنایی است که غریبانه رفتند، لیک ما هنوز لنگ و لنگانیم، چشمانمان پشت سر آن قدم هایی است که هوهو کنان دویدند و رفتند، صحبتمان با آن آواز خوانان بی صداست. عشقمان رو سوی آن عاشقان دلباخته است، شیرینیمان از شهادت و زجرها و خون دل خوردن آنهاست و قهقهه هایمان از شوق پرواز آنهاست.
    وای برما! وای برما! پای بر تربت خون آلود آنها گذاشته ایم، قدم بر وادی عشق نهاده ایم، قبل از اینکه الفبای آن را یاد بگیریم.
    گفتی بنویس از شهید، از عشق، از آزادی، از جبهه و جنگ، از جهاد و فداکاری و دلاوری.
    گفتم نمی توانم! جرأتش را ندارم! نای نوشتن ندارم!
    دل نالید! قلب تپید! مژه ها خیس شدند و ولی چشم ها همراهی نکردند!
    چشمها پر درد بود و دل پر خون! قلم می رقصید و کاغذ تر می شد!
    خدایا چه بگویم و چه بنگارم و چگونه بنالم!
    مگر می شود وصف طوطیان کرد! مگر می شود همنشین بلبان شد!
    کوران چه بینند از زیبایی طبیعت! کران چه شنوند از آواز بلبان!
    وقت تنگ است و قلم ها خفته، شبها درازند و روزها بی قرار !
    باز از روی ناچاری دل را به قلم سپرده، دوباره به قلم التماس نموده، آری این قلم بود که با رنگ سیاهش روی ما را سفید کرد، این قلم بود که با اشکش شور آفرید و شوق و این قلم بود که ادای وظیفه نموده است.
    با توسل به خدا و به کمک قلم می خواهیم قصه ای از قصه های دیرین شرح کنیم.
    روزی بود و روزگاری، شهریور ماه سال هزار و سیصد و چهل و پنج، سومین روز سوزناکش را پشت سر می گذاشت مردان و زنان روستای منامین یک روز سخت و طاقت فرسای کشاورزی و دامداری را به پایان رسانده بودند و شب را برای آرامش به خانه آمده بودند.
    در آن سوی روستا در ساحل دره کنار گذر، در یک خانه کوچک، قارداشعلی و قیزلار آقاسی با یک دختر بچه کوچک و شیرین زندگی می کردند. آنها هم مثل بقیه روستا نشینان کار روزانه شان را تمام کرده و بساط شام را جمع کرده و خسته و کوفته به استراحت پرداختند و شب از نیمه هایش گذشته بود و ماه داشت با نورش به خانه ها سرک می کشید و سیاره ها در حال و هوای آواز شب پره ها مست بودند، ستاره ها نور افشانی می کردند، ولی با این حال خانه کوچک ساکت و آرام بود که درد زایمان به سراغ خانم خانه آمد و از درد به خودش پیچید، با صدای او مرد خانه سراسیمه زنان همسایه و مامای روستا را خبر کرد، اندک زمانی از حضور ماما نگذشته بود که صدای گریه ای گوش ها را نوازش کرد و این گریه صدای کسی نبود جز پسر بچه ای تپل و سفیدی که با وجودش خانه کوچک پدر را پر از شور و نشاط کرد.
    روز ششم تولد، طبق رسم و رسوم روستا جشن کوچکی برپا شد و پدر بچه را در آغوش گرفت و با چند صلوات اذان را در گوش راستش و اقامه را در گوش چپش زمزمه کرد و با صلوتی دیگر این چنین در گوش دلبندش نجوا کرد، پسرم بنام نامی ایزد منّان نام آخرین پیامبر خدا، پیغمبر رحمت را بر تو انتخاب نمودیم و او را بنام احمد صدا کرد، باشد که او پشتیبان و یار و یاور تو باشد.
    احمد داشت کم کم بزرگ و بزرگتر می شد و قد می کشید.
    احمد مثل بقیه بچه های روستا روز اول مدرسه با لباس های نو و کیفی که مادر برایش دوخته بود با شور و شوق راهی مدرسه شد. هنوز چند سالی از لذت روز اول مدرسه نگذشته بود که در سال چهارم ابتدایی ترک تحصیل کرد و با مشق و دفتر خداحافظی نمود.
    بعد از ترک مدرسه دایی او را به مغازه اش در هشتجین برد، احمد هر روز صبح به مغازه می رفت و عصر به روستا بر می گشت و بعد از دو سالی کار در آنجا، یکباری همراه آشنایان به مشهد مقدس رفت و ضمن زیارت حرم امام رضا(ع) در آنجا به کار کارگری پرداخت، و در نوجوانی همیشه به فکر کمک به پدر برای دخل و خرج زندگی بود.
    دو سالی هم به تهران رفت و در هتل ها و رستوران ها مشغول به کار شد و هیچ موقع بیکار نبود.
    احمد همیشه مرتب و منظم بود، اصولاً شیک پوش و با لباس های اتو شده بود.
    او مثل نژاد مادری بلند قد و خوش هیکل بود.
    او در ایام محرّم دوشا دوش جوانان روستا در دسته های عزاداری و کارهای مسجد شرکت می کرد.
    بالاخره سال هزار و سیصد و چهل و چهار رسید و زمان سربازی او، بیستم مهرماه از خلخال عازم قزوین شدند و دوره آموزش سه ماه را در آنجا گذراندند.
    بعد از چند مرخصی تقسیم بندی شدند و همراه تیپ زرهی قزوین به فکه اعزام شدند و در پاسگاه مرزی فکه مستقر شدند. و بعد از استقرار در فکه فقط یک بار به مرخصی آمد و با دوربین عکاسی که خریده بود عکس خانواده خود و خانواده خواهرش را می گرفت.
    خواهر بزرگش آخرین مرخصی احمد را چنین نقل می کند: وقتی که داشت از مرخصی برمی گشت از همه خداحافظی کرد و داشت آهسته قدم بر می داشت و در هر قدم برمی گشت به مادر و خواهران و برادرانش نگاه می کرد یک جور دیگری شده بود گویا خودش می دانست و می خواست به ما بفهماند.
    وقتی که می خواست سوار موتور سیکلت (که اکثر مردم با آن از روستا به هشتجین می رفتند) شود بند ساکش پاره شد، در این لحظه فکر کردم که بند دلم پاره شد، دلم بهم ریخت و حالم بد شد و هزاران فکر به ذهنم خطور کرد و همیشه در فکر آن لحظه بودم که . . .
    تقریباً دو ماهی از حضور در فکه و پنج ماهی از خدمت سربازی می گذشت.
    فکه که در میان قتلگاه ها دست کمی از دیگر جاها ندارد، جایی که ذره ذره خاکش با گوشت و خون و پوست عزیزان ایران زمین عجین شده و برای خودش نام و یادی به دست آورده است.
    چه جوانانی در آن رمیده و چه نو گلانی خاک آن را بوسه زده و چه دردانه هایی را در آغوش گرفته است.
    فکه که قبله گاه ایرانیان و میعادگاه عاشقان و بوسه گاه بی دلان و سجده گاه عارفان است.
    آری فکه فقط فکه است، محل عروج جوانان و پرواز سرافرازان و جولانگاه دلاورمردان ایران زمین.
    در بیستم اسفند ماه شصت و چهار، سه روز مانده به چهارشنبه سوری همه خود را مهیای جشن می کردند، لباس های نظامی خود را اتو و مرتب کرده بودند و به انتظار چهارشنبه سوری لحظه شماری می کردند. در پاسگاه مرزی فکه ارتشیان هم، مثل سایر ایرانیان در انتظار چهار شنبه سوری بودندکه دو دست و دو جوان هم سن و سال با هم شوخی می کردند با یک تفنگ خالی و تمیز شده و مطمئن. ولی تو گویی تیری از غیب در درون آن جاسازی شده بود که با کشیدن ماشه گلوی دوست را بوسه کرد و خون از گلوی یار به آسمان فواره کرد.
    گویی چند وقتی بود که خبری از جنگ نبود، خبری از تک و پاتک نبود.
    چند وقتی بود که خدا دلواپس عاشقش بود.
    زمانی بود که خدا دلداده ای را به آغوش نگرفته بود.
    مدتی بود که خدا قلبی را شکار نکرده بود.
    انگار خدا دلتنگ شهدا بود.
    انگار ملائک بیکار بودند، انگار ملائک دیوانه شده بودند.
    انگار شهدا دلتنگ بودند، آغوش باز کرده بودند.
    گویا چند وقتی بود که میهمانی نداشتند، مدتی بود که سور نداده بودند.
    آری میهمانی بود و سور و سرور.
    گویا در آسمان فکه غویایی بود .
    احمد آرام دو زانو زمین نشت، تو گویی وقت سجده است و شکر گزاری، پیشانی را بر زمین گذاشت امّا در حیرتم که چرا سجده اش طولانی شد، گویا با یار درد و دل می کرد.
    یکبار دیدم احمد به پهلو افتاد، باورم نمی شد! گویا دیگر توان بلند شدن نداشت! گویا به عهدش وفا کرده بود!
    در روز بیست و هفتم اسفند ماه، نمایندگان بنیاد شهید مثل همیشه اول صبح در منامین بودند، مسئول پایگاه خبر را خبر کردند، اول او ابا کرد و گفت کار من نیست ولی چاره ای نبود، هر طور شده بود، قارداشعلی را صدا کردند، وقتی او به میدان روستا و ماشین بنیاد را دید دو زانو زمین نشست! تازه کسی چیزی نگفته بود، او که چیزی نشنیده بود! دو نفری او را بلند کردند و گفتند چیزی نشده، گفت ای ماشین آشناست، این ماشین گویای همه چیز است، بدون مقدمه بگویید که احمد شهید شده! می خواستند بگویند که احمد زخمی شده، گفت این ماشین بنیاد شهیده هست، پس او حتماً شهید شده است.
    پدر را آرام کردند، او دیگر نای ایستادن نداشت! گفتند بی تابی نکن، چگونه می توانیم مادرش را در جریان بگذاریم، یک نفر را فرستادند دنبال مادر، مادر را گفتند بیا جلو مدرسه همسرت پایش لیز خورد و شکست، نمی دانم او چگونه خود را جلو مدرسه رساند، وقتی همسرش را دید که نای بلند شدن ندارد، گفت چه به سر احمدم آمده! داد از دل مادر! بی خبر از اینکه مادر بیش از اینها دلواپس پسر بود! بی خبر از اینکه او خوابش را دیده بود و روز و شب دعا می کرد که خوابش درست نباشد! پدر و مادر را به بنیاد شهید خلخال بردند.
    آنجا چندین جعبه بود، یکی را به آنها نشان دادند و گفتند این احمد شماست! آنها با احترام به طرف جعبه رفتند، مادر سلام کرد و جعبه را بوسید، گفت پسرم خسته نباشی، پسرم می دانم خیلی خسته ای، آرام بخواب، پسرم تو می گفتی زود می آیم ولی باورم نمی شد به این زودی بیایی.
    پدر زیر پای پسر نشست، دستش را به کمرش گذاشته بود و بغض گلویش را می فشرد، ولی نمی توانست گریه کند، به مادر دلداری می داد، می گفت آرام باش، احمد خوابیده! اذیتش نکن! به یکباره بغض ها ترکید، دیگر پدر نمی توانست خود را از جعبه جدا کند!
    در خلخال با عظمت و احترام شهید را بدرقه کردند و راهی منامین کردند. پیک به منامین رسید و خبر از نزدیک شدن کاروان شهید داد.
    منامین بی خبر از هر چیزی مهیای عید نوروز و سال نو بود، خانه تکانی شده بود و سفره های هفت سین را چیده بودند و آماده میهمان نوازی بودند.
    منامین با دشتهای سر سبزش، و با گل های بادام و زرد آلو عطر و بوی خاصی خود، برای عید نوروز روز شماری می کرد، همه روستایی ها هدیه چهار سوری را تقسیم کرده بودند و لباس های نو بچه ها را پوشانده بودند و در انتظار سال نو هزار و سیصد و شصت و پنج بودند که خبری آمد! خبری از غیب، خبر آمد خبری از یار! یک دفعه خبری در روستا پیچید، همهمه و حرف های زیر گوشی روستا را در نوردید، همه سراشیمه و آشفته بودند، هیچ کس باور نمی کرد، همه یواشکی خانه قارداشعلی را می پاییدند.
    ولی روستا در بی خبر بود امّا گویا همه حرف ها راست بود، همه می دانستند و کسی جرأت گفتنش را نداشت. یک دفعه سکوت روستا شکست و این صدایی نبود جز بلند گوی مسجد روستا، اهالی محترم روستای منامین! (صدا همراه بغض بود) احمد نوری شهید شده! همه با هم به استقبال این لاله می رویم.
    مردم دسته دسته در جلو مسجد جمع شدند و دسته های سینه زنی و زنجیر زنی تشکیل شد، همه حیران و مبهوت! و به سوی دروازه روستا حرکت کردند، چند ساعتی نگذشته بود که صدای ماشین بنیاد شهید از دور به گوش رسید!
    با نوای کاروان بار و بندی همرهان . . .
    این قافله عزم کربلا دارد.
    مردم دیگر نای حرکت نداشتند، یکی بر سر و یکی بر سینه می زندند.
    آمبولانس در ورودی روستا متوقف شد و شهید بر دستان مردم حرکت می کرد.
    مردم با جان و دل شهید را تا گلزار شهدای منامین بدرقه کردند.
    دیگر احمد مال منامین شده بود، دیگر مال همه شده بود. دیگر کسی از تحویل سال خبردار نشد.
    روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

  28. manaman گفت:

    شوخی با ملائک
    شوخی با ملائک
    از تبار منامین
    علی معصومی منامن
    پائیز ۱۳۸۸
    به نام سراینده عشق ،که هر عشقی پیدا ز اوست
    من به غیر از تو کسی یار نگیرم آری
    همت آنست که الا تو نگیرد یاری
    جج
    می خواستم بدون مقدمه و بی حاشیه بروم به سر اصل مطلب، ولی بعض گلویم را فشرد، دلم لرزید، دستهایم سست گشت، قلم ایستاد و ورق رنگین نشد!
    مگر می شود در این وادی عشق قدم نهاد قبل از اینکه ادای دین کرده باشی و حرمت را نگه نداشته باشی، ناچار سر تعظیم برآوردم اگر چه دلم لاف گفته باشد و قوه اصطکاک مانع حرکت قلم بوده باشد.
    چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
    واژه را باید شست.
    واژه باید خودِ باد، واژه باید خودِ باران باشد.
    در این وادی خیلی ها لب تر کرده اند و قلم رانده اند و پا پیش گذاشته اند و درونها را خالی کرده و ورق های سفید و براق را پر کرده اند و بدین طریق ادای دین نموده و به سر منزلش سوق داده اند.
    اکنون ما نیز بر حسب وظیفه و به دلیل تهی بودن اندرونی، خود را به دل سپردیم و اشک چشم و دَمِش نفس، تا یارای قلم باشند و آنرا به حرکت وادارند، بلکه داشته های دل را از جوهره اش بیافشاند.
    گویا در عالم عرفانی سیر می کنند و دل را می ترکانند و چشمها را می شکافند و لبها را می جنبانند.
    دم دمای صبح بود که قلم را به خدا سپردیم و یا علی گویان وارد ساحل زیبای عشق و شهادت شدیم تا شاید در صفای صبحگاهی قطره ای از عطر دل انگیزش را در مشاممان بیابیم.
    زبان در کمال لکنت، قلم در نهایت سکون، دل در اوج تاریکی و مغز در آستانه خموشی با هم پیمان اخوت بستند تا حق مطلب را ادا کرده باشند، ولی چه راه سخت و طاقت فرسای است و چه مسیر پر پیچ و خم و سنگلاخی برای ماها.
    قصه را کوتاه کنیم و به خانه کوچک و محقر با حیاطی نسبتاً بزرگ مرحوم حبیب اله معصومی (که مردی با خدا و اهل مسجد و عبادت بود) برویم. زندگی فقیرانه و بخور و نمیری که سر چند تا بچه قد و نیم قد را می چرخاند.
    مرحوم خانم گل سلیمانی همسر حبیب اله دوشا دوش او در معاش خانه آستین بلند کرده بود تا شکم و عقل این بچه ها را پرورش دهند، کارشان کشاورزی در چند قطعه زمین و دامداری (چند رأس گوسفند و بز و گاو) که مایحتاج شان را تامین می کرد.
    ماه آخر بهار بود، خرداد ماه، آفتاب داشت گرمایش را به رخ زمین و زمینیان می کشاند و زمین داشت با سرسبزی و عطر گلهایش به افلاک فخر می فروخت، در این هیاهو منامین در دل کوههای سر به فلک کشیده و دشت های پر بارش، زیبایی و عطرش را برای بازدید عموم به نمایش گذاشته بود و دل هر رهگذری را می ربود.
    فصل کار بود و معاش، خرداد نیمه های روز هفتمش را طی می کرد، خانم گل خانم خانه و حیاط را جارو کرده بود و کارهای روزمره اش را سر و سامان داده بود و مهیای تدارک نهار برای خانواده بود که درد زایمان به سراغش آمد، (لازم بذکر می باشد که آن زمان اینطور نبود که از چند ماه قبل زنان کار و زندگی را بخاطر بارداری و زایمان تعطیل کنند و خانه نشین شوند بلکه بیشتر تولدهای آن زمان در حین کار خانمها در خانه و یا حتی در مزرعه و جاهای دیگر بود) بچه ها را دنبال مامای روستا فرستاد و ماما آمد و به کمک او پسر بچه ای زیبا و تُپُل متولد شد و با تولد او خانه غرق سرور و شادی گشت و پسر بچه های خانواده برای گرفتن مژدگانی به طرف صحرا محل کار پدر دویدند و توی راه هر لحظه یکی بر دیگری سبقت می گرفت، از دور که پدر را دیدند از سر شوق فریاد زدند بابا بابا! مژدگانی مژدگانی! تا رسیدند پیش پدر او پرسید چی شده! بچه ها نفس زنان گفتند بابا مژدگانی بده یک داداش کوچولو بدنیا آمد. پدر با شنیدن این خبر خوش خدایش را شکر کرد مژدگانی بچه ها را داد و همراه بچه ها با شور و اشتیاق سریع خودش را به خانه رساند و نوزاد را در آغوش گرفت و از اینکه مادر و بچه سالم هستند، نماز شکر بجا آورد. و طبق رسم و رسوم روستا روز ششم تولد جشن کوچک خانوادگی گرفتند نوزاد را بغل پدر دادند و پدر نوزاد را در آغوش گرفت. بعد از تلاوت حمد و سوره و چندین صلوات، اذان را در گوش راستش و اقامه را در گوش چپش زمزمه کرد و با یک صلوات در گوشش اینچنین نجوا کرد: پسرم با نام و یاد یگانه معبود هستی نام امام اوّلمان را بر تو برگزیدیم باشد که در پناه او قرار گیری و هر زمان علی یار و مددکار تو باشد.
    علی داشت کم کم بزرگ و بزرگ می شد از همان دوران کوچکی بچه خوش چهره و خنده رویی بود.
    علی داشت قد می کشید و نسبت به هم سن و سالانش قوی و بزرگ جثه نشان می داد.
    علی داشت پا می گرفت و تاتی تاتی می کرد، چقدر زود زود بزرگ می شد، علی نیز مثل سایر بچه های روستا تا آمد پا بگیرد و راه برود توی کارهای دامداری به مادر کمک می کرد، و هر روز صبح و شامگاه از ریش بزها می گرفت تا مادر آنها را بدوشد، حتی بعضی وقتها هم زورش نمی رسید تا آنها را نگه بدارد. بزها او را هل می دادند و به زمین می انداختند.
    و تا پا گرفت که به کوچه و محله برود خودش را در صحرا و چوپانی دید. همراه بزرگترها به صحرا می رفت و در کنار آنها احشامشان را می چراند و یا اینکه سنبلهای افتاده از دست داس و بزرگترها را جمع می کرد و گاهی هم با دستان کوچکش چوبهای خشک را جمع می کرد تا برزگترها آتش روشن کنند و کتری را بجوشانند و چایی درست کنند.
    و هنوز گرفتن داس را یاد نگرفته بود که دنبال چهارپایان راه می افتاد تا آنها محصولات جمع شده را از صحرا به روستا حمل کنند.
    حالا یک ذره بزرگ شده بود و وقت رفتن به مدرسه بود، مدرسه ابتدایی (یادبود) آیت اله کاشانی منامین که هر بچه قبل از رفتن به مدرسه اسمش را یاد می گرفت.
    روز اول مدرسه را پایکوبی می کرد. از خانه تا مدرسه یک دقیقه ای راه داشتند و یا بهتر بگویم همسایه روبرویی مدرسه بودند و بیشتر صبح ها از بالکن خانه زنگ مدرسه را می پایید و به محض اینکه زنگ می خورد و تا اینکه بچه ها در صف قرار گیرند خودش را به اول صف (بعلت بلند قد بودنش از بقیه همکلاسیهایش) می رساند. کلاس اول و دوم و سوم ابتدایی را با موفقیت گذراند. از بس که بازیگوش و شلوغ بود، سر به سر همکلاسیها و حتی بچه های کلاسهای بالاتر از کلاس خودش می گذاشت و با آنها شوخی می کرد. و بدین خاطر هر روز دم دفتر مدرسه منتظر مدیر بود و یا اینکه باید والدینش را به مدرسه می آورد. در کل بچه بازیگوش و پر جنب و جوشی بود. در سال چهارم ابتدایی، شیطونی کرد و کتابهایش را با ماشین علف خرد کنی خرد کرد و درس و مشق را برای همیشه تعطیل کرد.
    از کودکی شیرین زبان و شوخ طبع بود و هر چه بزرگتر می شد علاوه بر شوخ طبعی بر زیبایی قد و قامتش می افزود.
    از دوران کودکی دستیار پدر و مادر در کارها بود، و در روستا پسر بچه ای که به مدرسه نمی رود محکوم به چوپانی است و دوران کودکی و نوجوانی را در صحراها و کوههای روستا به چوپانی گذراند. و از آنجایی که قوی پنجه و بلند قد تر بود از هم سن و سالانش یکی دو سال بزرگتر نشان می داد.
    دیگر جوان رعنایی شده بود با جوانان روستا مسابقه می گذاشتند و در هر بازی (بازی های روستا شامل کمر بند زنی (قیش وردی) بییس بال (توپ آقاجی و توپ وردی)) و مسابقه (وزنه برداری و مچ زنی) حتماً نفر اول بود. در حالی که دوستانش توانایی تکان دادن وزنه را نداشتند ایشان چندین بار آنرا بالای سر می برد. یکی از همسالانش را با دست راست و دیگری را با دست چپش بر میداشت و میدان روستا را دور می زد.
    به بازی بگویند همسال من
    به ابر اندر آمد چنین یال من
    جج
    روحیات خاصی داشت و به همه احترام می گذاشت، با کوچکترها کوچک و با بزرگترها بزرگ بود، اخلاقش زبان زد همه بود، همیشه خنده بر لب داشت و با شوخی اطرافیانش را شاد نگه می داشت، در بدترین وضع مزاجیش دیگران را می خنداند و با اینهمه خصوصیات، آدم با احساسی بود طوری که با کوچکترین اختلاف پدر و مادر، حالش بهم می ریخت و زار زار گریه میکرد و اصلاً دوست نداشت کسی را بی حال ببیند و کسی به یاد ندارد که با او باشد و بی حال و عبوس بماند. هر جا او بود آنجا محفل طنز و شوخی و خنده بود، طوری که اطرافیان از خنده زیاد دل پیچه می گرفتند.
    ما خنده را به روی مردم بی غم گذاشتیم
    گل را به شرح چشمی شبنم گذاشتیم
    جج
    حتی با حیوانات هم مهربانی می کرد، بزها را روی شانه هایش می گرفت تا از برگهای درختان بخورد و گاهی با آنها هم شوخی می کرد.
    در دسته های مذهبی هم همیشه در صف اول بود و ارادت خاصی به امامان داشت. و در ماه محرم و شبهای عزا زنجیر بر دل دل می زد و غم بر سینه سوخته خود، و با نوحه ها و رجزهایی که زمزمه می کرد خودش را آرام می کرد.
    در سن ۱۷ سالگی که جوانی برومند و قوی پنجه شده بود، برای کمک خرجی خانواده همراه برادر بزرگ و چند تن از جوانان روستا رهسپار لنگرود شد. لنگرود، جایی که اکثر جوانان روستا برای کمک خرجی به آنجا پناه می بردند و در آنجا به کارگری مشغول می شدند. او دو و حتی سه برابر هم طرازانش قدرت داشت و کار می کرد.
    یکی از سفارشاتش به برادر بزرگ خود این بود که همیشه مواظب پدر و مادر باش چرا که مجوز ورود به بهشت همین دو نفر است. فامیلهای دور را سفارش می کرد، می گفت که باید به آنها سر زد و جویای حال آنها شد و خود نیز همیشه به جویای احوال آنها بود.
    بالاخره سال ۶۶ رسید، سالی که منامین بیشترین سرباز وظیفه را داشت، در آن سال از هر محله دو یا سه نفر بهتر بگویم ۱۵ جوان همزمان در ۱۸ مهرماه به سربازی اعزام شدند.
    از خلخال مستقیم عازم سنندج شدند و در آنجا سه ماه آموزش نظامی دیدند.
    هم دوره ای هایش در آموزش خاطرات زیادی از شوخی های علی به یاد دارند و یکی از آنها خاطره اش را از اینطوری تعریف می کرد که شبی از شبهای آموزش که هوا خیلی کولاک بود و برف و بوران، علی با یکی از بچه ها شوخی کرد و آسایشگاه از خنده بچه ها، بهم ریخت و افسر نگهبان بیدار باش داد و همه را از آسایشگاه بیرون کرد و روی برف در سرمای سوزناک سنندج به خط کرد و تنبیه دسته جمعی را شروع کرد که باز با شوخی های علی همه در آن حال و هوا زدند زیر خنده که افسر نگهبان با ناراحتی قهر کرد و رفت.
    دوره آموزش نظامی تمام شد و در تقسیم بندی افراد، علی را بعلت قد و قامت و چهار شانه بودنش به گردان تکاوری فرستادند و گردان تکاوری را از آنجا راهی مریوان نمودند و در مریوان بعد از گذراندن دوره تکاوری در گروهان یکم، گردان ۷۹۸ لشگر ۳۲ به خط مرزی عراق منتقل شدند.
    چند روزی در عید نوروز ۶۷ به مرخصی آمده بوده، موقعی که داشت از مرخصی بر می گشت (از خانه برادر تا ترمینال غرب) محمد برادر بزرگش از حال و هوای جبهه و جنگ می پرسد. در جوابش می گوید مطمئن باش که یک وجب از خاک را به دشمن نمی دهیم، می گفت تو فقط مواظب پدر و مادر باش، بعد برادرش می پرسد که پدر و مادر بدون تو می میرند، می گفت شاید ده سال زودتر بالاخره همه خواهند مرد. هر چه برادر بزرگتر سوال می کند او جواب حاضر و آماده ای می دهد.
    ۶ ماهی از خدمت سربازی و سه ماهی از خدمت در مریوان می گذشت، مریوان چهره بهاری بخود گرفته بود و عطر آلاله و شب بوها مریوان را پر کرده بود. ارتش خودش را برای بیست و نهم فروردین (روز ارتش) آماده می کرد و هر روز تمرین بود و مانور.
    گهگاهی زمزمه های عملیات به گوش می رسید چرا که تحرک گروه تکاوری خود گویای این کارها بود، اینبار نوبت ارتش جمهوری اسلامی بود که به قلب دشمن بزند.
    بیست و یک روز از سال ۶۷ سپری شده بود، با غروب آفتاب و شروع سیاهی شامگاهی فرمان حرکت گروهان تکاوری صادر شد، هنوز کسی چیزی نمی دانست که مقصد کجاست ولی سربازها در گوش هم پچ پچ می کردند، سربازان گروهان حال و هوایی دیگری داشتند.
    حرکت از زیر ارتفاعات کله قندی شروع شد و از شیارها و دره های عمیق و از کنار آبشارها که صفای دیگری به آن منطقه داده بود و شرشر آب در تاریکی و سکوت شب آرامش کوهستان را بهم ریخته بود و صدای آب آبشارها در کوهها طنین انداز می کرد و وجود این آبشارها خود امنیتی بود در ارتفاعات سنگ معدن که صدای حرکت سربازان را می بلعید. برفها نرم شده بودند و داشتند از سنگها و کوهستانها وداع می کردند. و مسیر راه بعلت صخره و سنگلاخ عاری از مین بود و در مسیر راه از پرتگاه های خطرناکی رد می شدند و یک لحظه غفلت کافی بود که به عمق دره های تنگ و تاریک سقوط کنند بطوریکه حرکت بکندی صورت می گرفت ولی این راه سخت و خطرناک برای آنهایی که مثل علی دوران خود را در کوهها و پرتگاهها و دره های امثال روستای منامین سپری کرده اند زیاد سخت نبود و علی می توانست آنجاها را با سرعت برود ولی بخاطر اینکه به دوستانش کمک می کرد، مواظب آنها بود که نکند پایشان بلغزد. بالاخره آن مسیرها را پشت سرگذاشتند و خود را به چند متری عراقیها رساندند بطوری که صدای عراقیها و بوی سیگار آنها را می شد فهمید. گروهان مستقر شد و تیربارچی ها آماده شلیک شدند.
    حدود ساعت دو بامداد عملیات بیت المقدس ۵ با رمز ابا عبدالله الحسین شروع شد و در یک چشم بهم زدن دیدبانهای عراقی را زدند و بلافاصله خود را به کانال رساندند و سیم خاردارهای ورودی کانال را که دشمن جاسازی کرده بود را از سر راه برداشتند و وارد کانالهای پدافندی دشمن شدند. عراقیها کاملاً غافلگیر شده بودند و از ترس و دستپاچگی زمین و زمان را به آتش بسته بودند و زیر شدیدترین آتش قرار داده بودند بطوریکه منطقه به جهنمی از دود و آتش تبدیل شده و دیگر جایی برای بلند شدن از کانال نبود و در همین اوضاع و احوال خون و آتش علی باز داشت با بچه ها شوخی می کرد. جایی که دزدیدن گوش از آتش دشمن با آن قد و قامت خیلی سخت بود، و تیرها از بغل گوش علی زوزه می کشیدند، او روحیه عجیبی داشت حتی با زحمی ها و شهدا شوخی می کرد.
    ای گل! که موج خنده ایت از سر گذشته است
    آماده باش گریه تلخ کلاب را
    جج
    نزدیکی های صبح بود، تو گوی در ادبیات به آن لحظه صبح صادق می گفتند، در حال مبارزه سخت با دشمن بودند که ناگهان خمپاره ای زوزه کشان داخل کانال افتاد و علی را همراه چند تا از زمین کند و به آسمان برد. گویا آسمان می خواست از شلوغی گرد و غبار استفاده کند تا علی را برباید، میان زمین و آسمان کشمکش بود، آسمان به همت افلاک از خورشید (که کم کمک وقت آمدنش بود) یاری می جست و زمین هم به تنهایی مقابله می کرد، خدایا چه تماشایی بود، دعوایی آسمان و زمین، بالاخره زمین بر آسمان با آنهمه جلال و جبروتش چیره گشت و علی را در آغوش گرفت. تیرهای خمپاره بدن علی را سوراخ کرده بود، یکی از پا، آن یکی از سینه و دیگری از صورت و بازو و شانه.
    تا تیر در کمان بود، رنگ نشان ندیدم
    چون شد نشانه پیدا، تیر و کمان ندیدم
    جج
    گویا میهمانی تیر بود، علی آغوشش را باز کرد و جشن تیر به راه انداخت و به هیچ کدام از تیرها جواب رد نداد. تو گویی خون شوق و خون شادی، داشت جاری می شد، سیل خون به راه افتاده بود و کانال خونها را می مکید، چقدر شیرین بود برای کانال.
    آری تیر عشق بود، آری جشن تیر ریزان بود، آری جشن و پایکوبی بود، داشت لبخند می زد، از بس که جوان رعنا و خوش اندامی بود، تو گویی با ملائک شوخی می کند، تو گویی استقبال گرمی داشت، تو گویی بر روی پران ملائک حرکت می کرد.
    تیرها امانش ندادند افتاد زمین، بدون اینکه فرصت کند دست بر زمین بگذارد.
    افتاد داخل کانال، دیگر در امان بود، دیگر آن اندام درشت و چهارشانه و قد و قامت بلند در کار نبود که تیری بهش بخورد، دیگر کانال جان پناه و سایبانش شده بود.
    رکن واجب سجده بر این است که با پیشانی ادا کنی، ولی در حیرتم که چرا علی صورتش را بر زمین نهاد، گویا یار دوست داشت چیزی در گوشش نجوا کند، لبانش داشت می جنبید، گویا داشت با ملائک آسمان شوخی می کرد و گویا داشت سر به سر آنها می گذاشت.
    آری گرمای بوسه های یار را حس می کرد! بوسه بر لبان خسته علی، بوسه بر قدمهای خسته علی، بوسه بر دل شاد علی، بوسه بر صورت بشاش علی، بوسه بر شانه های استوار علی، بوسه بر لباسهای خاک آلود علی، بوسه بر اندام خون آلود علی،
    یار داشت هلهله می کرد، یار داشت گلریزان می کرد، یار داشت گلهایش را می چید، یار داشت بلند بلند می خندید،
    بدن مبارکش داخل گودال ماند و دیگر کسی از او خبر دار نشد.
    گویا زمین علی را به آغوشش گرفته بود و نوازشش می کرد.
    تب و تاب جنگ خوابید، ولی کسی از علی خبری نیاورد، اسمش را جزو مفقودین اعلام نمودند.
    امان از دل مادر،
    در فراق گل خود، ای بلبل
    نه فغان برکش و نه زاری کن
    صبر بنما و بردباری کن
    مکن آشفته موی چون سنبل
    صدای جنگ به گوش پدر و مادر رسیده بود، همرزمان علی برگشتند روستا، ولی علی با آنها نبود، آنها جریان را فهمیده بودند! بی سر و صدا آمدند روستا، نکند که پدر و مادر علی بفهمد و سراغش را از ما بگیرد. آمدن آنها به گوش پدر و مادر علی رسید، پدر با دل خود خلوت کرد و ساخت ولی مادر به در یک یک آنها رفت ولی همه شان یک حرف می زدند و آن اینکه او با ما نبود و ما در جای دیگر بودیم.
    یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
    کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
    جج
    ولی مگر می شود دل مادر را آرام کرد و بهش دروغ گفت. کم کم چیزهایی گیرش آمد.
    هر روز منتظر در زدن علی بود، و به امید آمدن پسرش زنده بود.
    قاصدک ! هان، چه خبر آوردی؟
    از کجا، وز که خبر آوردی؟
    خوش خبر باشی، امّا، امّا
    گِردِ بام و درِ من
    بی ثمر می گردی
    قاصدک!
    انتظار خبری نیست مرا
    نه ز یاری، نه دیّار و دیاری – باری،
    برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس،
    برو آنجا که ترا منتظرند.
    بعد از چهار سال انتظار پدر و مادر، پلاک علی آوردند و گفتند علی شهید شده است.
    در این چهار سال خدا می داند که چه ها بر پدر و مادر و دیگران نگذشت، یک روز خبر می آوردند که زنده است و در عراق اسیر است، یک روز می گفتند که نامه ای از علی آمده است و روز دیگر خبری دیگر.
    آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
    آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
    حال صورت اینچنین و حال معنی خود مپرس
    روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
    رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
    ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
    انشاء الله که خداوند ما را از رهروان آن بزرگواران قرار دهد.

  29. manaman گفت:

    شهیدی از خطه منامن
    شهیدی که نرفته برگشت.
    شهیدی که راه رستگاری را کوتاه کرد.
    شهیدی که از راه میانبر به کوی یار رسید.
    مقدمه:
    نوجوانی و دنیایی از سوال و ابهام ، تغییر و تلاطم، سوال هایی که جوابش چه درست باشد چه غلط ، خوشبختی یا بدبختی هرکس را در آینده اش رقم می زند.
    مقصد کجاست؟ آیا می شود به سعادت رسید؟ازچه راهی؟ ازچه کسانی باید راهنمایی خواست؟
    مطالعه، فکر کردن، فعالیتهای مذهبی، درس خواندن، کدام ما را به سعادت می رساند؟ آیا تا به حال کسی به هدفش رسیده؟ باید چطوری بود؟
    \” من فقط ۱۵ سال دارم . آیا من هم می توانم ….؟\”
    ازبین آن ها که خداوند خوشبخت و سعادتمند معرفی شان کرده بسیاری نوجوان وجوان بودند.
    همسن و سال تو، توی همین شهر و روستا که توهستی وبه دنیا آمدند، توی کوچه پس کوچه های شهر و روستای تو راه افتادند، بازی کردند،مسابقه گذاشتند و توی مدرسه ای که تو درس می خوانی ، درس خوانده اند، شاید …
    آن ها هم ۱۶،۱۵ سال داشتند و یا حتی کمتر، مثل تو، اما به آنجا رسیدند
    که خدا آن ها را به بهشت مخصوص خودش دعوت کرد.((ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، به سوی من ، به سوی خدایت بازگرد، در حالی که تو از من راضی هستی و من از تو…))
    از جنگ ۸ ساله ی کشورمان، آنقدر گذشته که نوجوانان وجوانان امروز ، همه شان بعد از آن به دنیا آمده اند ، اما آنقدرها نگذشته که نشود راه زندگی شان را شناخت. هنوز پدر و مادر ، خواهر وبرادر، دوستان وهمکلاسی ها و حتی معلمان این شهدا هستند بین ما.
    می توانیم از ایشان سراغ ستاره های آسمانی مان را بگیریم .
    ((هریک از این ستارگان درخشان می تواند عالمی را روشن کند ))، آنان که
    ((مانند ستاره های راهنما، راه را به همه نشان می دهند.))
    ۱۲/۱۲/۸۸
    التماس یوسفی منامن
    سرتاسر زندگی شهید دارای خاطره و تمامی احظه هایش دوست داشتنی است ولی
    به جهت تلخیص زندگی شهید رابه پنج بخش تقسیم می کنیم:
    ۱- تولد
    ۲- دوران تحصیل
    ۳- دوران کار و تلاش
    ۴- دوران فعالیت در پایگاهها و انجمن های اسلامی
    ۵- دوران شهادت
    تولد:
    نام: رسول
    نام خانوادگی: علیاری
    شماره شناسنامه : ۴۳۳
    تاریخ تولد : ۱۰/۶/۱۳۴۸
    محل تولد:روستای منامن – شهرستان خلخال
    نام پدر : فرض اله علیاری منامن نام مادر: قزقید انامی منامن
    تابستان روزهای آخرش را طی می کرد تا جایش را به فصل خزان بدهد ده روز از شهریور ماه سال چهل و هشت خورشیدی گذشته بود فرزندی در خانواده مشهدی فرض
    اله علیاری متولد شد فرزندی که ششمین فرزند تولد یافته خانواده بود دو فرزند قبلی
    در همان دوران طفولیت براثر بیماری سرخک ازدنیا رفته بودند ولی این یکی با تمامی
    آنها تفاوت داشت انگار حرفهایی در دل داشت آمده بود تا به میهن خود خدمتی بکند پس
    ازتولد اسمش را برگرفته از فرزند پنجم که فوت شده بود رسول گذاشتند رسولی که خود
    رسول از طرف خدا بود رسول آرام آرام رشد کرد تا مثل همه بچه های روستایی همگام با
    پدر و مادر در کارهای کشاورزی و دامداری و گله داری به خانواده کمک می کرد علاقه
    خاصی به کمک کردن به خانواده و کار داشت هیچ وقت از کار و کشاورزی و گله داری خسته
    نمی شد وبا آن جثه ظریف و کوچک خود شادی آور خانواده بود بچه ای که واقعا دوست
    اشتنی بود و کارهای خود را به گردن هیچ کس نمی انداخت بسیار سربه زیر و خجول و عفیف
    بود و از همان دوران طفولیت علاقه زیادی به مسجد و انجام فرایض دینی و مذهبی داشت
    این فرزند از جنس بلور آسمانی با جسم زمینی از همان اول میل به زمین ماندن نداشت
    چون پرواز پرندگان را دیده بود وپرواز را درک کرده بود وزمین برایش قفسی بیش نبود .
    رسول کم کم رشد کرد تااینکه قدم به سن تحصیل یعنی ۶ سالگی گذاشت آرا
    م آرام بایستی راهی مدرسه می شد تا آموختن یادبگیرد.
    دوران تحصیل:
    در سال ۱۳۵۴ اسمش را در مدرسه یادبود روستای منامن ثبت نمودند تا با
    شروع فصل خزان راهی مدرسه و تحصیل علم گردد این بچه سر به زیر در بین دوستانش بسیار
    خجالتی ولی دوست داشتنی بود وقتی که در محیط شروع به تحصیل نمود در کارهای کشاورزی
    و دامداری هم به خانواده کمک می کرد این کار باعث شده بود پشتکار بسیار زیادی داشته
    باشد ولی در اوایل پیروزی انقلاب با فوت پدر همه چیز عوض شد فشار بیشتر زندگی بر
    خانواده و نبود امکانات برای خانواده و ادامه تحصیل کار را مشکل کرده بود ولی با آن
    همه مشکل و کارهای زیادی که انجام میداد به درس ادامه داد و کلاسهای اول تا پنجم را
    طی کرد ولی در پایه پنجم به علت فقر و نبود امکانات ترک تحصیل نمود و گفتگوهایی که
    با آموزگاران دوران تحصیل رسول داشتیم کردار . اخلاق و پشتکار ش را می ستودند وبه
    پاکی و صداقتش قسم می خوردند به دروس دینی بسیار علاقه داشت انگار که الهام شده
    بود جنس تو آسمانی است بسیار فکر می کرد به خیلی مسایلی که شاید در آن سن وسال برای
    یک نوجوان یا بهتر بگویم یک نونهال عجیب بود ومشکلات حاصله از زندگی و خانواده باعث
    شد در پایه پنجم ترک تحصیل کرده برای کمک به خانواده به دنبال کار برود.
    دوران کار و تلاش:
    پس از ترک تحصیل در سالهای ۱۳۵۹و۱۳۶۰در روستا در مزارع مردم کار می
    کرد وازاین طریق خرج خانواده را در می آورد وحتی به گله داری هم می پرداخت پس از
    آنکه برادران بزرگش به گیلان مهاجرت کردند رسول هم با همان جثه دوست داشتنی با سن
    وسال کم خود به دنبال کار به گیلان رفت ودر آنجا در کارهای ساختمانی و کارگری مشغول
    شد و دستمزد هایش را برای امرار معاش خانواده به روستا می فرستاد پس از ماهها کار و
    تلاش در مورخه ۱۰/۱/۶۱ در بانک ملت شماره ۱۱۰۱ خلخال حساب بانکی بازکرد تا اینکه
    دستمزدهایش را در آن پس انداز کند مبلغ پس اندازش در آن موقع ۵۰۰ ریال بود که این
    دفترچه با همان پس اندازش باقی مانده است .
    رسول اهل کار و تلاش بود وهیچ وقت از زیر کار در نمی رفت در کارهای خانه هم به مادر و خواهر کمک می کرد وقوت قلبی برای خواهرش بود در روستا هم وقتی با دوستانش در یک جا جمع می شد بیشتر مستمع بود و اگر هم حرفی میزد بسیار سنجیده بود دوستانش همیشه از اخلاق و رفتارش تعریف می کنند و جای خالی نبودنش را حس می کنند .
    رسول در فصول تابستان در کارهای مزرعه علاوه بر خانواده به دیگران هم کمک می کرد و رفتار و حس نوع دوستی او بسیار ستودنی و پشتکار و تلاش وکوشش او قابل تقدیر بود و هیچ وقت از کاربسیار شکایت نکرده و همیشه از این حس لذت می برد چون حاصل دست رنجش را به خان واده می داد خانواده ای که تنها او نان آورش بود.
    دوران فعالیت در پایگاهها و انجمن های اسلامی پایگاهها و مدارس:
    پس از تجاوز رژیم بعث عراق به جمهوری اسلامی ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و
    اعزام نیروهای جوان ونوجوان به جبهه های دفاع مقدس برای دفاع از کیان میهن اسلامی و اسلام و قرآن در شهرها و روستاها ، همگام با سایر شهرها و روستاهای میهن عزیزمان از روستای منامن هم جوانان و روستاییان به جهت تکلیف برای دفاع عازم جبهه های جنگ می شدند رسول در این دوران بچه ای۱۲،۱۱ ساله بود وعشق و علاقه امام و اسلام باعث شده بود در پایگاهها و انجمنهای اسلامی فعالیت نموده وبا فرامین امام و قرآن آشنا شود و فقط به جهت کمی سن نمی توانست به مناطق جنگی اعزام شود در این سالها رسول در پایگاه روستای منامن و انجمن اسلامی منامن و انجمن اسلامی توحید هشتجین فعالیت می کرد و کتابهای دینی و سیاسی و اعتقادی و رساله امام را مطالعه می نمود کتابهایی مثل قیام حسینی ( آیت اله دستغیب) امام حسن(ع) ( امیدوار) جزوه امام و شهادت ، ادعیه ها، احکام جبهه، سرودها و نوحه های بانوای کاروان و لبیک یا خمینی (آهنگران)، دعا ( کتابچی) حماسه شهدای غرب، آموزش قرآن و عم جزء و مجلات پاسدار اسلام سازمان تبلیغات اسلامی را مطالعه و در صفحات آن دستخط هایی از خود به یادگار گذاشته است. جملات و دستنوشته هایی که حرف دل و آرزوی او بوده است
    (قلب ما خون شد- چهره گلگون شد- حجت بن العسگری ازچه نمی آید – با شهیدان – من نمی دانم با اسیران من نمی دانم- در جماران من نمی دانم – با یتیمان – من نمی دانم – هرکجا هستی بیا تاج سرمایی مهدی ای مولا – نوگل زهرا – یاور رزمندگان – یاری نما ما را)
    این اشعار و جملات دلنشین زمزمه های نوجوانی است که بلبل خمینی در جبهه های حق علیه باطل برای رزمندگان ترنم می کرد حرف دل عزیزی است که خود آن راه را انتخاب و در رسیدن به آن پافشاری می کرد. عاشق شده بود عاشقی که درکش برای زمینیها مشکل بود وبه آنچه که می خواست رسید. چرا که در صلاه های شبانه اش هم از خدا آن را طلب می کرد.
    در اقامه نماز و تعقیبات آن مداوم بود و اهمیت بسیاری به نماز و مسایل دینی می داد و تعصب خاصی نسبت به اسلام و امام و قرآن داشت . وشبها در پایگاهها به خواند ن دعاهای کمیل و حدت و فرج می پرداخت و از اخبار جبهه ها آگاه بود ولی به علت کمی سن نمی گذاشتند در جبهه ها حضور یابد.
    در انجمن اسلامی منامن فعالیت ودر روشنگری اهداف اسلام و امام تلاش می کرد وحتی به انجمن اسلامی پایگاه هشتجین در ۱۲کیلومتری روستای منامن می رفت و روزانه و شبانه در جلسات آن شرکت می کرد که همیشه آرزو داشت یک رزمنده باشد و در جبهه های جنگ علیه ظلم بجنگد.
    دوران شهادت:
    پس از فعالیتهای بسیار در پایگاهها و انجمنهای اسلامی نمی توانست صبرکند تا به سن ۱۵ سالگی برسد دوست داشت هرچه زودتر راهی شود انگار الهام شده بود وقت
    رفتن است برای راهی شده چندین بار دور از چشم برادران سپاهی می خواسته سوار ماشین اعزامی ها شود که بارها از این کارش جلوگیری کرده بودند ولی بالاخره کارخودش راکرد و به سیم آخر زد و شناسنامه اش را دستخوش تغییر نمود و تاریخ تولدش را از ۱۳۴۸ به سال ۱۳۴۷ تغییر داد تا سن قانونی اش به ۱۵ برسد چون نوجوانان۱۴ ساله را به جبهه اعزام نمی کردند.
    تاریخ تولد دستخورده که خیلی واضح با خودکار بیک دستکاری شده بود و به سال۱۳۴۷ تغییر داده شده بود برادران راهم به خنده واداشته بود چون شوق و اشتیاق
    وافری را که در چهره ی رسول می دیدند چاره ای جز تسلیم نداشتند . بالاخره رسول به انچه که می خواست رسیده بود خودش را مرد حس می کرد و از خوشحالی داشت بال در می آورد آری واقعا بال در آورد وبه اوجها سفر کرد به هماجایی که به آنجا تعلق داشت و در اینجا غریبه ای بیش نبود
    آری وقت سفر و جدایی فرا رسید سفری که وعده دیدارش را خود در صحن اباعبدالله الحسین گذاشته بود و این جملات آخرین دستنوشته های شهید در حاشیه کتابهایش می باشد که نوشته بود:
    *- وعده گاه من در صحن اباعبدالله
    *– تابگیرم در بغل قبر شهید کربلا
    *- خدایا خدایا تورا به جان مهدی تورا به عشق مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
    *- حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست.
    آری اینها حرفهای دل شهید در آخرین روزهای اقامتش بود حرفهایی که تفسیرش نیاز به دفترهای بسیاری دارد تا رازهای آسمانی بودنش را درک کنند .
    شهید پس از اعزام به محل آموزشی برای مرخصی چند روزه به روستا آمد وپس از دیدار برای همیشه خداحافظی کرد و موقع رفتن مشتاقانه قدم برمی داشت مادرش می گفت قبل از رفتنش به کمیته امدادامام خمینی (ره) رفت و اسم ما را به عنوان مستضعف ثبت نام کرد و میگفت بعد از من کسی باید خرجی شمارا بدهد و در نبود من کمیته امداد از شما حمایت خواهد کرد و همینطور هم شد چون می دانست که سفرش دراز و دیدارش آسمانی خواهد بود
    شهید در آخرین روزهای تابستان درتاریخ ۳۰/۶/۶۳ در راه رفتن به نماز جمعه در مرند به درجه رفیع شهادت رسید و در راهی که قدم برداشته بود و راهی که آرزویش را داشت در همان راه هم به شهادت رسید و شهید راه نماز و اسلام و قرآن شد.
    یادش گرامی راهش پر رهرو باد.
    نویسنده: التماس یوسفی منامن

  30. manaman گفت:

    هو الباقی
    همی نالم که مادر در برم نیست
    صفای سایه ی او بر سرم نیست
    مرا گر دولت عالم ببخشند
    برابر با نگاه مادرم نیست
    با نهایت تاسف و تاثردرگذشت مادری دلسوز ومهربان
    ((حاجیه خانم انامی منامن))
    مادر( شهید رسول علیاری )وسی اله و علی حسین علیاری رابه کلیه بازمانده گان انمرحوم تسلیت عرض می گوئیم

  31. manaman گفت:

    عشقبازی کار هر نامرد نیست مرد آسایش که مرد درد نیست
    عشق یعنی : کار مرد و روی زرد عشق یعنی : جنگ و پیکار و نبرد
    عشق باید آتشین و پاک وپاک عشق یعنی : کل ارواحی فداک
    عشق یعنی : جوهرِ جانِ بشر عشق یعنی : شور ، شیدایی ، شرر
    عشق یعنی : بالِ پرواز و عروج عشق یعنی : هجرت از خویش و خروج
    عشق یعنی : آبِ پاک چشمه سار با دلی آیینه وار و بی غبار
    عشق یعنی : لاله وار و سرخ فام پیش دلبر همچو آن آهوی رام
    عشق یعنی : چون شقایق سرخ رنگ روبرو کردن جبینی را به سنگ
    عشق یعنی : قلب عاشق داشتن بهر مردن جان لایق داشتن
    عشق یعنی : قلب بی غَش داشتن عشق یعنی : مهر دلکَش داشتن
    عشق یعنی : کندن دل ز آرزو عشق یعنی : ناله ها را جستجو
    عشق یعنی : چون سمندر سوختن عشق یعنی : شمع هجر افروختن
    عشق یعنی : جلوه های ناب و ناب عشق یعنی : مست اما بی شراب
    عشق یا لیلی تر از لیلا شدن عشق یا آبی تر از دریا شدن
    عشق یا مجنون تر از مجنون شدن خون دل خوردن چو می گلگون شدن
    عشق یعنی : لحظه های انتظار هدیه در راه شرف دار و ندار
    آتش اندر خرمن هستی زدن نعره اندر شورش مستی زدن
    عشق یعنی : ارمغان یعنی برات عشق یعنی : کربلا ، یعنی فرات
    عشق یعنی : بوسه بر شمشیرها پا برهنه سر دویدن پیشواز تیرها
    عشق یعنی : زخم پیکر داشتن عشق یعنی : جسم بی سر داشتن
    عشق یعنی : دستها باید قلم این قلم دستان علم جای علم
    عشق یعنی : صبر بر جور عدو عشق یعنی : تیر خوردن از گلو
    عشق یعنی : سجده بر خاک نیاز عشق یعنی : آه یعنی سوز و ساز
    عشق یعنی : ناله های نیمه شب عشق یعنی : نام دلبر ذکر لب
    عشق یعنی : پای دل پر آبله چون علی دریای صبر و حوصله
    عشق یعنی : داغ همسر داشتن عشق یا صد شور و یکسر داشتن
    عشق یعنی : رنج هجران داشتن شوق بوذر ، شورسلمان داشتن
    عشق یعنی : حفظ ناموس وطن مشت محکم بر دهان اهرمن
    عشق یعنی : آنکه بی سر می دود زیر چرخ تانک دشمن می رود
    ========================================
    درد یعنی : دل به سینه تنگ شد درد یعنی : پای رفتن لنگ شد
    درد یعنی : ماندم و شد قافله درد یعنی : بین دلبر فاصله
    درد یعنی : درس عشقم دیر شد حُبِّ دنیایی مرا پا گیر شد
    درد یا بازیچه ی شیطان شدن درد یا تسلیم او آسان شدن
    درد یعنی : ادعا ، یعنی غرور درد یعنی : درس و مشق بی مرور
    درد یعنی : خانه خالی سوت و کور درد یعنی : کوچه های بی عبور
    درد یعنی : دیدن جور و سکوت درد یعنی : دل به سودا در قنوت
    درد یعنی : یأس و نومیدی قنوط آدمیّت در سراشیب سقوط
    درد یعنی : دست بیعت با ستم درد یعنی : بنده ی خواب و شکم
    درد یعنی : بی ثمر یا ویلنا گفتن مستکبران حمد و ثنا
    درد یعنی : حامی اهل غنا درد یعنی : فقر را بی اعتنا
    درد یعنی : شد فراموش آیه ها بی خبر ازحال هم همسایه ها
    درد یعنی : بهر نان در واهمه غربت فرزند پاک فاطمه
    درد یعنی : خواب و خاموشی مرد درد یعنی : خود فراموشی مرد
    درد یعنی : پشت پا بر شرع و دین خوش خیالی روی قول آن و این
    درد یعنی : بنده ی دیو هوس دیو آزاد و بشر اندر قفس
    درد یا از خویشتن بیرون شدن خون مردم خوردن و قارون شدن
    درد یعنی : ناله های بی جواب درد یعنی : هاجری اندر سراب
    درد یعنی : تفرقه یعنی نفاق درد یعنی : قرنها رنج ِ فراق
    درد یعنی : فقر و فحشاء و ربا درد یعنی : غیبت باد صبا

  32. manaman گفت:

    هر نه گلر خاطریمه یازارام
    اوره گیمین معدنینی قازارام
    هر بیریسی استمه سوز پوزارام
    من یازارام سوز اوخویون سویونون
    بگنمسوز دالیمیجان دیونون
    گیردننی دولیاردیم تاسمیا
    تا کی اونی چله گلیپ باسمیا
    ننه م گویه گولاغیمنان آسمیا
    شیرتلنردیم ننه م منی ورماسین
    گیردنمین تاساسینی قیرماسین
    آختاراردیخ بیرجه تکر تاپماقا
    اوننان گدیپ تنگه لری چاپماقا
    کوت ییردیک گیدردیک پول تاپماقا
    تاپامازدیخ قایداردیخ گلردیک
    ننه میزدن دورت بیش قرآن سیلردیک
    کولوکللرده آخشامانجاق آتلما
    اوتان گَده، پال پالتارون باترما
    یانون باتار، توپراق اوسته اوتورما
    ننه م دییپ منده یاخچی دیردیم
    باترجاغین بیر آیریسین گیردیم
    گاپلانتیدان داش هلدیپ باخاردیخ
    اوزرگیلی کولشلره تاخاردیخ
    نایلوننان توپراق اوسته آخاردیخ
    اوگونلری یادا سالیپ یانارام
    عمر آدلی گونلریمی سانارام
    گوش پوویا گیرچک دوزداق گوراردیم
    تاچخانجاق او آرادا دوراردیم
    دوزداق اوسته اویناداردیم یوراردیم
    ویلّیردیم فرشین اوسته سچاردی
    پنجردن بیردن چخیپ قاجاردی
    توپراق اوسته داشینان یول آچاردیخ
    دویرسینه آغاج ماغاج ساچاردیخ
    اخرینده اوچورداردیخ قاچاردیخ
    بیش قرانانا ساقز آلیپ ییردیک
    یردی یری چوماخ یری دیردیک
    صوبلر دروپ مال ناخیرا قاتماقیم
    گیردننی تاسمینان اوینادماقیم
    یورقون گلیپ آخشام تزدن یاتماقیم
    قاردا قالدون خوش گونلریم زمانیم
    ایندی چاتار گویه آهیم فغانیم
    صوبلر یردن واخلی واخلی دوراردیخ
    کتابلاری گولتوخولارا وراردیخ
    صبحانیه یاغلی دورمونج بوراردیخ
    ایندی هامی باشین چکیپ یاتیپدی
    آز باهایا ایمانینی ساتیپدی
    دوبیر بالا هر طرفی قار الیپ
    آغ گوینگین هر طرفه قار سالیپ
    هامّی توکوپ فقط بیزیم دام قالیپ
    صبح دیردی ننه م بالا دورگنان
    سنده سیریخ دام اوستونده سورگنان
    گوزی پوخلو قار توکمگه دوریدیم
    دام دیشلرین قارین تمام کوریدیم
    آخردا بیر قاردان آدام جوریدیم
    انیپ گلیپ حرّه خشیل ییدیم
    آخرینده اله شکر دییدیم
    گوزولارین قورلاخلارین داغلادیم
    کورپه ایچره اونا نشان باغلادیم
    زیل سسینن من بورقورندا آغلادیم
    مغان ددی قویما اونی اولیا
    فرتقینی اوز گوزونه بولیا
    بَحمداله صوبلر بانکا چالاردی
    جنگیلتیسی گولاغیمدا قالاردی
    اوخویاردی کنده بیر سس سالاردی
    مش گلماجیم دید گده گل بیله
    زیل سسونن سالما کنده ولوله
    ذوقعلی دی، رایتیدی، منیدیم
    اول اولار، سورادا من انیدیم
    ممرضانین پالتووینا دینیدیم
    هسلنیدی دوروپ بیزی قوویدی
    توتانیندا قولاغینین اوویدی
    پی جیک اوسته کهلیکلرین یوواسی
    صوفلیخدا صوفی لارین دوواسی
    یحیی آغلی سنیپ چراغ قوواسی
    یادیمدادی خاطریمدن چخامّاز
    جبّار دیدی یحیی منی یخامّاز
    گزلن پاچی آغشامانجاق اویناردخ
    اَبه اوسته قایدانی قویمازدخ
    یالان یره هی جوشاردخ قایناردخ
    خوش گونلریم او گویندی سوشدی
    جوانلیقیم قوجالقناق بوغوشدی
    دوگمه لری بیربیرینه قاتاردخ
    چولا قازیپ چولا ایچره آتاردخ
    اننان اوتوپ آیرسنا ساتاردخ
    کوینکلرین دوکمه لرین سکردیک
    جیبیمیزه یربیر قرپ توکوردیک
    یومورتانی بیربیرینه وراردخ
    قاتارقوروپ بیربیر وریپ قراردخ
    برکین وروپ بوشینا سندرادخ
    بیرده گلیپ کاشکی قاتار قورریدخ
    یومورتا بیربیرینه وریدخ
    جزخ چکیپ قیشلری سالاردخ
    آلاداردخ قیشلری الاردخ
    قیشینن اورا بیر سس سالاردخ
    دوندر گلسین دوندر گلسین دیردیک
    گورخومزدان دورت بش شالوار گیردیک
    قیشلری بیربیر یره سرردیک
    ال اوزادیپ ایشکدن ال ورردیک
    قیشلرین گوتوررردیک سورردیک
    گون قیشین شاپاسینان وراردخ
    آخر اونی ورا ورا قراردخ
    گیرداکانی دال با دالا دوزردیک
    لوسته دوشسون یاواشجالی سوزردیک
    مادالارین پوچون وریپ ازدریک
    شایلق آلان گل شایلقا دیردیک
    بعضی سینده سندراردخ ییردیک
    هی دیریدیک پوچ گردکان قوردی یوخ
    بو اویوندا بوش مولانی وردی یوخ
    گل بویانا مولا اوسته دوردی یوخ
    باش اولاردی باش دالینان زیل قارا
    هیچ بیلمزدی زیل قارا آتسین قارا
    قاریاغاندا گورسون اوشاخ کتدینی
    فوری کسر باشماقینین ردّینی
    سوروشگنده گورسدر اوز شدّینی
    بوکتدینین سالم اولان ورزشی
    طبیعتین اوشاقی، وار ارزشی
    قار اوستونده اوشاقلارنان سورشمک
    گونده گونده سورشکنده گورشمک
    ناغل دیپ با هم اولوپ گولوشمک
    سفره باشی جمع اولونوپ یغشماخ
    هیچ زاد اوسته اوشاقلارنان ورشماخ
    قیرخ بولاغین سووی قیرخ گون گلردی
    قاغام اونین وقتین قشنگ بلردی
    باغمزا او سووی ارخ الردی
    عجب شیرین سرین سووی اولاردی
    یارپوزنان دویرلری دولاردی
    بیرچخیدیم اوشاقلقین گویونه
    داش توکیدیم جوانلقین اویونه
    هانسی ابله جوانلیقا سویونه
    آی چورگه پَه پَه دین گونلریم
    یاواش یاواش ایمکلین گونلریم
    آی چورگه په په دین گونلریم
    یاواش یاواش ایمکلین گونلریم
    شادان پوردان پوتون گین گونلریم
    بیرده منیم خردا کوتوم اولیدی
    ایکی جیبی قورقینان دولیدی
    ایندی بیزی مشکل آلیپ آرایه
    آق گونلری دوندریپدی قارایه
    یوخدی بیر مس تایتیشه هارایه
    هارایلادیم او قدر سسیم توتولدی
    بسلدیگیم جان غربتده قوتولدی
    تندیروزده پنجه گشی یاپاندا
    اوشاخ وریپ قولتوغونا چاپاندا
    سوزی الله بیر بکار وقت تاپاندا
    منی ده بیر خاطروزه گتیرون
    منه طرف بیرجه سلام یتیرون
    تندیروزدن ایشلی فتیر چخیدی
    یییدیم بیر اورگیمی سخیدی
    او باغیشن الله اوین یخیدی
    وصل اوینی اوزاخ سالیپ بیزلره
    الله بیلیر نیلیجک سیزلره
    تندیروزده ایشلی فتیر یاپلدی
    قوناخ گلی حتماً خمیر آتلدی
    یاخچی گونوم آز باهایا ساتلدی
    سوزده منّن یادایلیون اواختی
    ایلدوز کیمین پارلاردی تز آختی
    تندیروزده کابابلاری ساچاندا
    تندیر آغزین چاپایچون آچاندا
    توی یرینه اوشاقلاروز قاچاندا
    گوش توکولوپ تندیرستان دولیدی
    صداقتده کاشکی اوردا اولیدی
    تندیروزده پیشسین دنک تزه دن
    داماغیمدا قالیپدی او مزه دن
    تا سو ایچم قیرخ بلاغدا گوزدن
    لازم اولوپ بیر قایدام وطنه
    تا قایدا چخمش روحم بدنه
    تندیروزده سوتلی قورقا قورولا
    اوقدر ییم انگیم آخر یورولا
    او فلکین کول باشینا سورولا
    تندیرینده اوتین ویروپ کچردی
    ایریلیقین جامین بیزه ایچیردی
    تندیر اوسته چایدانلاروز قایناسین
    توی ایلیون فامیلروز اویناسین
    دشمن گوروپ جوت گوزلری کور اولسون
    اورکلروز محبتین پر اولسون
    اوجا توتون گلین لرین آیناسین
    تندیر اوسته ایشلی فتیر ییردیک
    شیرین شیرین، دانشاردیخ دیردیک
    گوزل گوزل ایل لباسی گیردیک
    قزلار ایندی دامن بلوز کت گیور
    دامنیده چوخ گوربپدی، شوت گیور
    کندیمیزده قزل اوزن کناری
    یایی، قشی، پاییزینان بهاری
    اپارالار اورایلده، داواری
    چوبان قارداش گچه گوندوز اوتارار
    اریخ گویون اولمگیندن، گوتارا
    بیر کیدیدیم قزل اوزن دوزیندن
    سو ایچیدیم چشمه سینن گوریندن
    عبرت آلون بو شاعرین سوزیندن
    اوندا گزن بالیخلارا باخیدیم
    اولدوز کیمی بیر تزدن اخیدیم
    قیزل اوزن چایندان بیر گچیدیم
    گوزسیندن چای دملیپ ایچیدیم
    اورگیمین آغ توکلرین بچیدیم
    قوم اوستونه کورکیمی سریدیم
    دردلریمی اورگیمدن دریدیم
    سودان چخان چای قومونی قوجاخلار
    داوار گلر دولی اولا بوجاقلار
    اوت قالانلار گورولالار اوجاخلار
    آخ یاپشار پنیر چورک یمگی
    یولداشلارین گولشمگی دمگی
    چات خلوری بیر تزدن آپاریم
    داوارلاری داغدا داشدا اوتاریم
    بیروز گالیپ قوی اونی دا قوتاریم
    دوغرامانی دوغرا گلک یمگه
    گپ ورماغا، اوردان بردان دمگه
    دسته بویی گوتورردیک بیچردیک
    غلیظ بیچیپ تز قاباغا گیچردیک
    سینگین او سرین سوون ایچردیک
    هویول گنه ور باشینا قاچاردیخ
    سیچان کیمی ورده یووا آچاردیخ
    تزل هامی بیر بیچینی گوتاریپ
    تمام اونین یریوردوندا اوتاریپ
    دولدوروپدی آمارینا آرپاریپ
    بیزیم هله یازدرسی دوریری
    چوخ یکه دی بیچینچی نی یوریری
    سو گتیردیم قاغام ددی ایچمرم
    ددیم قاغا توری یری بیچمرم
    هی باخیردی گوره هله گیچمرم
    دییردی بیچ سنبلیدی توری دوی
    منده دیدیم آخی بیلی قورودی
    توری یری بیجمک بیزی یوریدی
    بچارا بل توری یرده قوریدی
    یورولدیم قلبیم بتر وریدی
    من قایدیپ چای قویاردیم ایچردیک
    صبحاندن سورا دوروپ بیچردیک
    قاپلانتینین چشمه سینین گوزلری
    کوتوکلونون چوکّورلاری دوزلری
    چایدان آتدا اوجاخداکی کوزلری
    اوردا چوخلی بل آغریسی توتمشام
    ککیرنین آجی توزون اوتمشام
    خرمن واقتی خرمن کوبی گتیردیک
    کولشلری خرمن کوبا اوتوردیک
    بلاخره دورت بیش خلور گوتوردیک
    برکتدی چورک ایله بوغدادی
    کاسبلارین چورکلری یاغدادی
    بیچین چی لر ایندی هارا یولّانوپ
    شهر اوینین هاراسینا الانوپ
    مایش گیچمیر قولاخلاری سالانوپ
    ایله بیلیر شهره گیتمک مفتدی
    شهریدکی یاشیانار کفتدی
    دادین بیلیپ قایدیری بیچینه
    ایندی ایستی شهریلردن سچینه
    کاسب ایله گنده گرک گچینه
    شهره گیدیپ اینجیتمه سن اوزوی
    الله ورن چورک تیک گوزوی
    قیش گونلری اوتورماغا گیتمه لر
    محبتلن گونشی نی یاد ایتمه لر
    بویوکلری بعضیدن اینجیتمه لر
    اوشاخلیقین آیری صفا واردی
    او صفادا بیزلرینن قاردی
    قونشلارنان یغشاردیخ بیر یره
    آش پیشیریپ پایلیاردیخ اولره
    یولیاردخ بیر سارمساخ دره
    یغشاردیخ بیر اطاقا ایچردیک
    جنجرینن آیرلیقی بیچردیک
    قورود آشی جامدا ایچمک قیش گجه
    دادی اولماز اونی تکین هیش گجه
    آتمیشما دیر او دورت بیش گجه
    گنه گلون بیر طرفه یغشاخ
    قدیمکی تک خیردا یره یغشاخ
    گونومیزی بی عار بی غم سواردیخ
    اون گونن بیر اوزوموزی یوواردیخ
    پسپسانی ساپ باخلیوپ قوواردیخ
    هارا گیتدون شاد گولومین شادیغی
    تحفه قویدون قالدی منه یادیغی
    اوت قالاردیخ توستسو گویه گوزانا
    هی گیدردی توستو اویان بویانا
    اوخویاردیخ چوبان گیتید اویانا
    آی نه گوزل گوشمالاری اوخوردیخ
    آنا دیلی بیربیرینه توخوردیخ
    یازگونلری میلچک گویه دوزولر
    شاپاخ دیر یاش گوزلردن سوزولر
    آجخلاما دوداخلارون بوزولر
    بیش گون عمرون قوی خوشلیقا گوتارسن
    چوبان فلک قوی بیزلری اوتارسن
    یاز گونلری قاپلانتی گوی اولار
    یاغیش یاغار آق دَرَدَه سو دولار
    اوجالاردا تکه تکه قار قالار
    گتیرلر دوشاب قاتیپ ییلر
    مردم اونا لذتی قار دیلر
    صبح اولجاغین خروس نینده باناردی
    ایله بیلکی یاتاناری داناردی
    صبح اولماقی هامی اوننان آناردی
    ایندی هامی یاتیپ قالیپ یوخویا
    بیرده مگر خروس دوروپ اخویا
    بستان واقتی خرچا تاغدا سارالار
    قوون یین یولدا شیچن پارالار
    دوشان گلیپ خرچالاری یارالار
    تارال گورار دووز اورا کلمسین
    جیغ جیغالار خرچالاری دلمسین
    دووز گلیپ بستان ایچره گزردی
    خرچالارین یاخچی لارین ازردی
    دیردیلر فلانکس بد نظردی
    نظر وردی بستانمیز قورودی
    تاغ اوستونده خرچالاری چورودی
    آغاج دلن قانادلارین چالاندا
    کورلتمه گیردکاندا قالاندا
    گوشاگوشا گیردگاننان سالاندا
    منیچینده گیردکاندان چالارسوز
    منی ده بیر اوردا یادا سالارسوز
    بونان قاباخ بایر دولی سوریدی
    بایرلاری اوغلاخ قوزی بوریدی
    چوبانلارین ایتی اوردا هوریدی
    ایندی هانی اوغلاخ قوزی سوریسی
    قدیمکی اوخوش گونلری بیریسی
    ایندی اودون نفتی پوچی گتیردیک
    عوضینده ایستی کورسی ایتردیک
    اوزومیزی نه پیس گونه یتیردیک
    آخی بودا روزگاردی زاماندی
    یوخسول گونی یاماندان دا یاماندی
    دابانلی او تاختا گاپوز اولیدی
    دولابلاروز قورابینان دولیدی
    تمدنین گلرنگ اوزی سولیدی
    بیزی بتر یامان گونه سالیپدی
    پنجه سینده بشر اسیر قالیپدی
    یاز گونلری خرمنلرین گویلیگی
    دامجی دامیپ توکانلارین اویلیگی
    باخچالارین گیلاسلیغی مویلیگی
    اوگونلرین صفاسی تک صفا یوخ
    ایندیکی هیچ آداملاردا وفا یوخ
    بایراملقا مژملری برزدیک
    بایرام گونی قونشولاری گزردیک
    کهنه ایلین بوینون بوکوب ارزدیک
    نه بیرگوزل رسمیدی او ایتیردیک
    عوضینه پیس پیس رسوم گتیردیک
    الان ولی مژملرین یرینه
    شونقروالار بزلّر بیربیرینه
    ایچلرینده بیرده مگر گورینه
    محبتلن دانشیلار گولیلر
    بیربیرینی سرسوزین بیلیلر
    گورینردی مگر بیری اج یاتا
    چورگیچین یاکی ایمانین ساتا
    یامان گونده دوستلیق ورا دوست آتا
    ایندی بله دنیا اوزی قارشوب
    ایماننان شیطان بتر بارشوب
    فاطما خالا اوزاداردی ایشینین
    دیشی قورتلی قورتلیاردی دیشینین
    ساخلا الله مشه بابا کشینی
    باغا گیدیپ اوخویاردی دعالار
    اوشاقلاری باغچالاردان قووالار
    اشرفینین باتگچ چکن دوداقی
    قدیم اوین قاراسورمونج اوتاقی
    خیرآتینین آلتی سوری یاتاقی
    دای او قدیم سحر و صفا گدیپدی
    پیش گون الان اورگلری دیپدی
    ملیحه نین توکاندا شی ساتماسی
    مش طالبین پوری ایچره یاتماسی
    آرواتلارین ایشلرین چاتماسی
    ایندی اولار هاملاری چوریوپ
    قالسا اوستون شیطان توری بوریوپ
    آقعلی دی قیش قیریدی داوارا
    قورت داراشیپ من قالمیشام آورا
    آزقالمشدی قورت اوزومی آپارا
    آماندی بس یاتما غافل دنیادا
    چوبان کیمی قورت سنی ده آلادا
    میرزا حسین چمده ساقز توتماقی
    ممرضانین بیزلری قورخوتماقی
    اوشاخلارین اوتوزماقی اوتماقی
    خاطره لر یاددان مگر چخالّار
    خاطرلاسام اورگیمی سخالار
    زیرعلینین گیردکانین چالالار
    چالامازدار گوشاگوشا قالالار
    سورا گدیپ اوشاخ موشاخ سالالار
    قویو قازیب قویو ایچر قویالار
    خردالارین مولالیقا سویالار
    میرزابابا گیردکانین چالمیوب
    عوضینده هیچ بیردنه قالمیوب
    کیمدی اوننان بیر گیردکان چالمیوب
    میرزابابا گیدر چالارگیردکان
    گورر انی گیردگانیندان شابان
    میرزابانین خلف باغی باخچاسی
    قدیم اوین یکه رفی طاقچاسی
    گوجالارین شیرین سالام الماسی
    نه او گودّوک نه طاقچاسین نه رفین
    او صاحابدا الدن وریپ شرفین
    آبدلانین سوری سوری داواری
    سوریسی چین چوبانلاری چوداری
    احسانیندا ایکی گوزل آت واری
    ایندی اونین داواری یوخ مالی یوخ
    احسانیندا آت مینمگه حالی یوخ
    مشه اورج ویجه سیگار چکردی
    مولکلی ده کهلیک کیمین سکردی
    صیفی دایی بولاغ اوستون اکردی
    خوش گونلری عجب الدن ویرمشیک
    یامانداندا یامان گونه گیرمیشیک
    مش مولکلی صبلر دروپ چغرار
    ایلان وران آدام کیمین پترار
    قاری توکر دامنان اورا سپارار
    کاشکی اونین بیز قدرنین بیلیدیک
    صبلر گنه سوزلرینه گولیدیک
    مشد حیطین قوجا یاشیت تایلاری
    علی رحمین قورخچلیق هایلاری
    علودینین او چیخاردقی پایلاری
    مهرعلی نین دورت گون قالمیش چایلاری
    مش زیگامین یالانی دامی ساقلمی
    یوز یوز وران تفنگی دامی آتلمی
    یالانلاری یالانلارا قاتلمی
    سومّه اتسا اون گهلیگی ساخلیار
    کوملرده اوز سوروسین یوخلیار
    مش زیگامین فیروز کیمین دوستی وار
    بیری دیر بیری اونی امضالار
    اولار دین افسانه دن هارداوار
    بیرگون اوتور یالانلارین دانشسین
    بله دیسین قورت قویونا قارشسین
    امراهین قواشناس مغزی وار
    دییر گنه ایلیمزده واردی قار
    دیر ایله شانسا ورار دوز چخار
    ایندی هامی ایمان تاپوپ سوزونه
    اودا الان چوخ ناز ایلر اوزونه
    حسنین او باها ساتماغی
    مش زیگامین پستان تفنگ آتماغی
    سیاوشین ارا وریپ قاتماغی
    مشهور دلار منامینده بوکسلر
    گویلوم گنه او گونلری هوسلر
    اورگوزون خندان گلی سولماسین
    خاطروزه یامان سوزلر دولماسین
    اورکلروز هیچ نگران اولماسین
    بیر بیروزه دایاخ اولون آماندی
    فلک سالان درد انسانا یاماندی
    دلم باز امشب از بوی تو می گفت
    زگلهای لب جوی تو می گفت
    خیالت آنچنان مهمان دل بود
    که گویی روی در روی تو می گفت
    گمانم سر به صحرا می گذارم
    صبا کاین گونه از موی تو میگفت
    دل لیلا به عشق قیس خوش بود
    ولی مجنون ز گیسوی تو می گفت
    دلم شبها بخواند مرا تا
    چو طفلم قصه گوی تو می گفت
    پس از ضری که از مشت تو خورده
    چه بشنو که که آهوی تو می گفت
    صداقت را ندادی مهلتی بیش
    چرا کز راز ابروی تو می گفت
    ————————————————————————————————————————————

  33. manaman گفت:

    امروز دومین روز کاری وبلاگ سخنی و کلامی جز سلام نمی توان نوشت.
    سلامی که سلامتی را در گرو خود داشته و امید و جاودانگی را به ارمغان می آورد.
    قطره ای از داشته های منامین
    منامین به شهدای بزرگوای همچون سبحانعلی فرخی، بقیه الله عبادی، سالار بابایی، بهارعلی غلامی، رسول علیاری، احمد نوری، علی نظرزاده، کیومرث نظامی، علی معصومی و دو شهید خردسال (مهدی مالکی و لیلا مالکی) در بمباران هوایی تهران می بالد.
    منامین در احاطه کمر بندی از کوههایی همچون آق داغ(محلی)، قافلانکوه (محلی)، قاسم کلکی و کوه علم زمیسی و کوه های ساربانان قرار گرفته است.
    فامیلهای (نام خانوادگی) منامین :
    ۱- آذربرا منامن ۲- آزادی منامن ۳- ابراهیمی منامن ۴- احمدی منامن ۵- انامی منامن ۶- بابایی منامن ۷- بختیاری منامن ۸- جعفری منامن ۹-حاتمی منامن ۱۰- حسن زاده منامن ۱۱- حقوردی منامن ۱۲- حکمتی منامن ۱۳- درخشان منامن ۱۴- رحیمی منامن ۱۵- رضایی منامن ۱۶- ساعدی منامن ۱۷- ساقی منامن ۱۸- سعادتی منامن ۱۹- سلیمانی منامن ۲۰- سواری منامن ۲۱- سیاری منامن ۲۲- شاد منامن ۲۳- شکاری منامن ۲۴- شکارچی منامن ۲۵- صادقی منامن ۲۶- صالحی منامن ۲۷- طاهری منامن۲۸- عبادی منامن ۲۹- عبدالهی منامن ۳۰- عبدی منامن ۳۱- عزیزی منامن ۳۲- عطایی منامن ۳۳- عظیمی منامن ۳۴- عمرانی منامن ۳۵- علیاری منامن ۳۶- علیزاده منامن ۳۷- غلامی منامن ۳۸- فرخی منامن ۳۹- قاسمی منامن ۴۰- قهرمانی منامن ۴۱- مالکی منامن ۴۲- محرمی منامن ۴۳- محمودی منامن ۴۴- مروتی منامن ۴۵- معصومی منامن ۴۶- مولایی منامن ۴۷- مهدیزاده منامن ۴۸- مهری منامن ۴۹ – نریمانی منامن ۵۰- نظامی منامن ۵۱- نظرزاده منامن ۵۲- نظری منامن ۵۳- نوری منامن ۵۴- همتی منامن ۵۵- یوسفی منامن
    و به احترام مادران بزرگوار می توان اضافه کرد
    ۱- اصفهانی منامن ۲- اکبری منامن ۳- غفاری منامن ۴- قدیری منامن
    اعضاء شورای روستا :
    محمد صادق شاد منامن، لطف اله یوسفی منامن، معراج عظیمی منامن
    هیات امنای مسجد :
    محمد صادق شاد منامن، نوراله حاتمی منامن، جعفر مروتی منامن، امین اله عمرانی منامن، نظام عمرانی منامن
    دهدار :
    ادریس حکمتی منامن
    سیم بان و میرآب :
    عابدین سواری منامن
    مکانهای مذهبی :
    مسجد حصرت صاحب الزمان و مسجد حضرت ابوالفضل، و مزار مطهر شهدا
    مکانهای دیدنی و طبیعی و دست نخورده منامین:
    رودخانه قزل اوزن و قلیسین های آن، قشلاق ها و مسیر راه منامین به آنها از جمله دامجلی، ساریاستان، قارانقلوق دره سی، خرّیغان، قویون یولاغی، دوه بوینی، مسیر راه منامین به نمهیل، منامین به چناران، سوخ بلاغ، آت اوچان، معدن منگنز، سید اولن، سید ایلان وران، قاراپتالی، صوفولوخ، علم زمیسی، و حمام قدیمی
    همسایگان منامین :
    ۱- روستاهای همجواری که از طریق زمینی (از طریق مزارع و کوه ها و دره ها و رودخانه قزل اوزن) با منامین همسایه اند
    ۲- منامین علاوه بر همسایگان زمینی، همسایگان چشم انداز هم دارد که صبحگاهان با چشم و شامگاهان با روشنایی و چراغانیشان می توان از زیبایی های دامنه کوه آق داغ استفاده نموده و به نوعی می توان آنها را همسایگان هوایی یا چشم انداز نامید که بیشتر چشم انداز زیبایی برای منامین می باشند که در فصول بهار و تابستان از سر سبزی و طراوت کوه سربلند آق داغ و در پاییز و زمستان هم از طبیعت زیبای پاییزی و پوشش سفید برفی آن که جلوه های زیبای این طبیعت خدادادی می باشد بهره برد.
    مکانهای تجمع جوانان منامین :
    توکان قاباقی، مسجد قاباقی، یوخاری خرمندر، آشاقی خرمندر، مدرسه قاباقی، آرا خرمن، آرا تنگه، کولوکلر
    دره های مشهور منامین :
    ذهراب دره سی، قانلی دره، قزل دره سی، قارانقلوق دره سی. آق دره، قارادره، یاز دره سی
    راههای خروجی منامین :
    هشین یولی، نمهیل یولی، دمدل یولی، کمر یولی، گهرود یولی و چم یولی
    محصولات باغی و مزرعه ای منامین :
    توت، ایده، گردکان، بادام، اوزوم (کشمش، آغ اوزوم، قارا اوزم، اینک امجگی)، چاتانگوش، یمیشان، داغداغان، ساقز، خیار، پامادور، موروم، قارپوز، خرچا، قوون، گونه باخان، بوغدا، آرپا، مرجی، نخود، کوروشنه، یونجا، سبزیلر، گل بورنی،
    چشمه های قدیمی منامین :
    یوخاری بلاغ، آرا بلاغ، گوزه باشی، ذهرب گوزسی، سُوخ بلاغ – حاجی بلاغی – نولی بلاغ – قرخ بلاغ
    قشلاق های (چم) منامین :
    یوخاری چم، اشاقی چم، جنت چمی – گچی چمی
    زمین های حاصلخیز :
    شور بلاغ، دوزلر، پامبوغ زمیسی، گوزه باشی، صوفی یولی، آق داق، آردیشلی داق، کمر یولی، نمهیل یولی، آرواد قورد ین، ساقز دیبی، یمیشان دیبی، قزل دره سی، آردیج دیبی، چمنلر، قاراموخ دیبی، قانلی دره، یورگونی، ساقز دیبی، ایدلیلر، سوید دیبی، داغداغانی – قورت یواسی – شور دوز
    باغ های مشهور :
    جهان باغی، ذهراب باغی، خلیفه باغی، آیت باغی، زلفعلی باغی، ممی باغی، عوض باغی، طالب باغی، صاحاب باغی، معراج گوزه سی، مشی باغی، موشود باغی، شیرین باغی
    بازی های محلی :
    توپ آقاجی، توپ وردی، هفت سنگ، قیش وردی، گیزلن باخ، آی ننه منی قورد آپاردی، وریمیشم، بش داش،
    مربیان قرآن (به روش ابجد) منامین:
    کربلایی میرزعلی عمرانی منامن (خدای بیامرزد)
    باباکشی آزادی منامن (خدای بیامرزد)
    عالیه شاد منامن
    شکسته بند منامین:
    حاج مرشد محمودی منامن
    مامای منامین :
    اشی بی (خدای بیامرزد)
    کد خدای روستا :
    زیداله یوسفی منامن (خدایش بیامرزد)
    هنرمندان روستا :
    عنایت اله عطایی منامن (خدایش بیامرزد)
    پیرولی غلامی منامن (خدایش بیامرزد)
    داود رحیمی منامن
    کورش عمرانی منامن

  34. ناشناس گفت:

    بسمه تعالی
    نامه ای از مادر یک شهید تاریخ :۱۷/۱۰/۹۰
    ریاست محترم سرپرستی بانک ملت استان البرز
    با سلام
    احتراماَ به استحضار می رساند که اینجانب …………………………مادر شهید ……………………….. به شماره پرونده ایثارگری
    …………………به منظور استفاده از تسهیلات مسکن شهری خرید مسکن وام ۲۵۰میلیون ریالی درتاریخ ۲۱/۴/۹۰به
    سرپرستی محترم بانک ملت معرفی و از آنجا به شعبه گلشهر کد ۶/۸۸۱۴ معرفی گردیدم ازاینکه به عنوان میهمان از
    شهرستان ………………. می باشم باید این مسیر راهمیشه با اتوبوس برای پیگیری پرونده ام رفت وآمد کنم و با توجه به
    اینکه با ۶۱سال سن دیگر پیر شده ام وتوان ماندن در شهر برایم خسته کننده می باشد می خواستم درد دل مادرانه ای
    داشته باشم از بعد از ۶ماه دنبال پرونده وام رفتن که هنوز هم موفق نشده ام شاید این درد دل کردن برایتان اثری نداشته
    باشد شاید هم خسته شویدو از خواندن ادامه نامه منصرف شوید اما من میگویم برای دل خودم، برای تسکین وتسلی و
    رضای دلم ,می خواهم از حرمت شکنیهای روزگار از رفت وآمدهای مکرر از سوالهای بی جواب از ایستادن پشت گیشه
    کارمند بانک از امروز وفرداهای نرسیده برایتان بگویم
    دیگر تاب وتوان نامه بازیهای اداری خسته ام کرده دیگر در پاهایم رمقی نمانده دیگر تاب وتوان ایستادن ندارم بعد از ۲۵سال اولین درخواستم از بنیاد شهید یک وام بود آن هم به اصرار پسرم که دیگر هیچ ،در طول این مدت ۶ماهه کلیه مدارک را از ما گرفته اند بعد از ۳ماه پیگیری رئیس شعبه عوض شد وپرونده راکد ماند بعد از چندین روز مسئول اعتبارات هم عوض شد وفرد دیگری جایگزین شد که باز هم باپیگیری های مکرر که هرروز پرونده را از فایلهای مختلف پیدا می کردند اعلام کردند که مدارک را دوباره بیاورید که کارمند قبلی نمی دانیم آنها را چه کار کرده است پرونده دوباره تکمیل گردید بگذریم از اینکه ازکسی که خانه را خریداری کرده ایم برای گرفتن مدارک یا آوردن ایشان به شعبه مربوطه چه مصیبتهائی کشیده ایم بعد از گذشت یک ماه در تاریخ ۱۹/۹/۹۰ ارزیاب محترم با ارزیابی کردن منزل فوق نامه ارزیابی روز بعدش به شعبه ارجاع گردید و هروقت مراجعه کردیم گفتند نامه ارزیابی نیامده است بازهم رفت وآمد بین شعبه و سرپرستی شروع شد که با اصرار ما جهت بازبینی پرونده بعد از گذشت ۱۰روز معلوم گردید که نامه ارزیابی در پرونده می باشد هم اکنون که یک ماه از ارزیابی می گذرد که باز هم با مراجعه ،جوابی که به ما می گویند این است که منتظز تماس ما باشید لازم به ذکر است که یک بار به واحد بازرسی سرپرستی مراجعه کردیم که ایشان بعد از تماس تلفنی با شعبه به ما اعلام کردند که فردا بروید و نامه تان را جهت دفتر خانه دریافت نمائیدولی متاسفانه فردا هنگام مراجعه دیدیم که کارمند فوق خیلی ناراحت شده و بازهم کار از امروز به فرداها کشیده شد و سوال من این است که وقتی رئیس یک شعبه عوض میشودو یا کارمنددیگری جایگزین می شود گناه ما چیست که پرونده مان به امروز و فردا موکول می شود آیا بی توجهی و بی مسئولیتی یک کارمند نسبت به پرونده فوق را باید من جوابگو باشم آیا اشتباهات مکرر کارمندرادر تکمیل پرونده من متضرر باشم مگر می شود پرونده ای ۶ماه روی میز مسئول شعبه باشد و هیچ اقدامی نکند آیا اینها گنان من است این چندمین باراست که به شهر شما جهت پیگیری می آیم و اربعین سید شهیدان نزدیک است وهر ساله به یاد شهیدم در این روز مراسمی جهت سالگرد پسرم نذری می دهم و قسمتان می دهم به این روزهای محرم وسفر به این اربعین سید وسالار شهیدان اگر نمی خواهند وام مارا بدهند هیچ خجالتی نکشند واگر می خواهند بدهند اینقدر مرا آزرده نکنندهروقت آمدم با احترام سلام کردم و بااحترام سوال پرسیدم اما جوابی که می شنیدم بدون اینکه حتی نگاهی بکنند با دست اشاره می کردند برو فلان باجه مگر من چه گناهی کرده ام که حتی جواب سلامم را نمی دهند شاید حق با شما باشدمن روستائی توقعم بالاست طبق احترامات و سنتهای روستا انتظار داشتم با من برخورد شود می گفتند در شهر احترامات برداشته شده ومدتهاست که دیگر تو ی شهرهای بزرگ کسی کاری به درجه ایمان کسی ندارد و برتری آدما به مدل ماشینو خونه ولباسو اینجور چیزا شده . می گفتند که در شهر یکی اونقدر تو دنیای رنگارنگ و پوشالی خودش سرگرمه و اونقدر میخوره که لذت خوردن رو هم از دست میده ، در حالیکه یکی دیگه از گرسنگی به هر کاری تن در میده می گفتند که حریم خانواده ها شکسته شده و بچه به بزرگ احترام نمیذاره وصداشو بلند میکنه می گفتند که جوونا خیالی جز خیال بی خیالی خودشون ندارند و مقدسات بینشون کمرنگ شده مدتهاست که ظالم بر سر مظلوم چیره شده.و من همیشه باحالت نیشخند و بعضی مواقع هم با تمسخر گوینده این خبر راسرزنش می کردم اصلاَ باور نمی کردم مگر می شود، متاسفانه همه اینها به حقیقت پیوست آن هم با چند بار آمدن ورفتن های مکرر برای گرفتن یک وام همه اینها به حقیقت پیوست آن هم در نامه بازیهای اداری همه اینها به حقیقت پیوست در اداره ای که همش دم از حق وحقیقت می زنند همه اینها به حقیقت پیوست در جائی که …………. وقتی پسرم ۱۴ سالش بود از هردری وارد شدم تا جلویش رابگیرم که جبهه نرود آخه چه آرزوهائی که در سرم برایش نداشتم ومی دانستم که اگر برود دیگر بر نمی گردد چون عاشق پرواز بود جواب قانع کننده ای که مرا همیشه در حیرت فرو برد این بود که مادرم!رفتن من به جبهه برای این است که چادرهای شما همیشه در سرتان پایدار بماند ودیگر هیچ نگفتم آخه جوابی نداشتم بگویم می گفت کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند!نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها با دانه ای گنــــــدم به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن دا د برای اینکه رنجها ودردهائی که من نباید می کشیدم ۲۵سال پیش کشیده ام و خدا راشاکرم که همیشه در درگاه حق سربلندم و حالا باغبانی پیرم که به غیر از گلها از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای بی خبرنددلم از این همه بد می گیرد میخواهم تکه آسمان کلنگی بخرم جهت پرواز با بالهای شکسته دیگر زمین بوی زندگی نمی دهد.
    با تشکر

  35. manaman گفت:

    مداحان قدیمی منامن
    ۱- مرحوم سعد اله عظیمی منامن
    ۲- مرحوم ایت اله عمرانی منامن
    ۳- مرحوم نجفقلی مهدیزاده منامن
    ۴-قدرت اله مهری منامن
    ۵-علی رحیم رحیمی منامن
    ۶- محمد صادق شاد منامن
    ۷-منصور مهری منامن
    ۸- مصطفی همتی منامن
    .
    .
    .
    تعزیه خونهای قدیمی منامن
    ۱- مرحوم ایت اله عمرانی منامن
    ۲-مرحوم نجفقلی مهدیزاده منامن
    ۳- مرحوم زیر علی احمدی منامن
    ۴-منصور مهری منامن
    ۵-زمانعلی عظیمی منامن
    ۶-سلیم سلیمانی منامن

  36. manaman گفت:

    محصولات باغی و مزرعه ای منامین :
    توت، ایده، گردکان، بادام، اوزوم (کشمش، آغ اوزوم، قارا اوزم، اینک امجگی)، چاتانگوش، یمیشان، داغداغان، ساقز، خیار، پامادور، موروم، قارپوز، خرچا، قوون، گونه باخان، بوغدا، آرپا، مرجی، نخود، کوروشنه، یونجا، سبزیلر، گل بورنی

  37. manaman گفت:

    ۱- دکتر محمد رضا شاد منامن از تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی خلخال تا سال ۸۴ بعنوان رئیس دانشگاه فعالیت می کردند و هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه ازاد اسلامی خلخال می باشد.
    ۲- مهندس عبدالحسین حسن زاده منامن مدیر کل آب و فاضلاب استان اردبیل
    ۳- سعید شاد منامن بخشدار بخش خورش رستم
    ۴- نادر درخشان منامن بازنشسته ارتش و جزو فرمانده هان رده بالای ارتش
    ۵- رضا نظر زاده منامن فرمانده پاسگاه هشتجی

  38. manaman گفت:

    زمین های حاصلخیز :
    شور بلاغ، دوزلر، پامبوغ زمیسی، گوزه باشی، صوفی یولی، آق داق، آردیشلی داق، کمر یولی، نمهیل یولی، آرواد قورد ین، ساقز دیبی، یمیشان دیبی، قزل دره سی، آردیج دیبی، چمنلر، قاراموخ دیبی، قانلی دره، یورگونی، ساقز دیبی، ایدلیلر، سوید دیبی، داغداغانی – قورت یواسی – شور دوز

  39. manaman گفت:

    عزیزانیکه مطالب وتصاویر جالبی درباره روستای منامن دارند خواهشمندیم به ادرس ایمیل ما ارسال کنند .www.manaman_ir@yahoo.com•آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید• شماره تلفن ۰۹۳۷۳۶۶۶۰۰۳نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید . مطمئنا با نظرات و راهنماییهای شما عزیزان روز به روز شاهد پر بار تر و پر محتوی تر شدن سایت خواهیم بود . منتظر نظرات ارزشمند همه عزیزان از همه جای دنیا هستیم باتشکر مدیریت سایت های منامن
    – میثم رحیمی منامن عضو تیم ملی نوجوانان فوتبال
    ۲- نیما عزیزی منامن قهرمان کشور در تکواندو نوجوانان
    ۳- حمید رضا عزیزی منامن قهرمان کشور در تکواندو نوجوانان
    ۴- زهرا شاد منامن عضو تکواندو استان البرز
    ۵- کبری سعادتی منامن فوتسال

  40. manaman گفت:

    باغ های مشهور :
    جهان باغی، ذهراب باغی، خلیفه باغی، آیت باغی، زلفعلی باغی، ممی باغی، عوض باغی، طالب باغی، صاحاب باغی، معراج گوزه سی، مشی باغی، موشود باغی، شیرین باغی

  41. manaman گفت:

    بازی های محلی :
    توپ آقاجی، توپ وردی، هفت سنگ، قیش وردی، گیزلن باخ، آی ننه منی قورد آپاردی، وریمیشم، بش داش،

  42. manaman گفت:

    اعضاء شورای روستا :
    محمد صادق شاد منامن، لطف اله یوسفی منامن، معراج عظیمی منامن

  43. manaman گفت:

    موذن های روستای منامن
    ۱- : مرحوم :علم اله حکمتی منامن -روحش شاد
    ۲- مرحوم :انام اله حکمتی منامن – روحش شاد
    ۳- علی رحیم رحیمی منامن
    ۴- عدالت شاد منامن
    ۵-نور اله حاتمی منامن
    رضا نظر زاده منامن

  44. manaman گفت:

    **از فواید چاتانگوش (پسته کوهی)چه می دانید؟**
    آشنایی با پرخاصیت ترین درخت ناشناخته ی ایران:
    آشنایی با چتانگوش ،بنه یا پسته کوهی و فواید آن: (تهیه و تنظیم از:التماس یوسفی منامن)
    یکی از درختانی که به وفور در کوهستانهای بخش خورش رستم خلخال(روستای منامن) وجود دارد درخت چتانگوش یا ساقز یابنه یا همان پسته وحشی است . چتانگوش (بنه )دو نوع ریز و درشت دارد . چتانگوش (بنه )ریز که رسیده آن سیز پررنگ است به راحتی زیر دندانها نرم می شود و طعم بسیار خوشمزه ای دارد و کمتر کسی است که از خوردن آن لذت نبرد . دانه درشت بنه(چتانگوش) دارای پوسته ای سفت است و به راحتی زیر دندانها شکسته نمی شود و توصیه می شود آن را با دندان نشکنید که حتما به دندانهای شما آسیب خواهد رسید . درشت بنه را معمولا در هاون می کوبند و سپس آن را در آب حل نموده و از صافی رد می کنند .با عصاره آن اشکنه بنه درست می کنند که بسیار لذیذ و مقوی است . توصیه می کنیم شما هم از این اشکنه بسیار خوشمزه و مقوی میل بفرمائید . بنه (چتانگوش) ریز و درشت بنه هردو به خاطر طبع بسیار گرم برای افرادی که دچار رطوبت بالا در استخوانها می باشند و به درد های ناحیه ساق پا و مفاصل دچار هستند توصیه می شود بخصوص در فصل زمستان مصرف نمایند .
    صمغ درخت بنه یک آدامس طبیعی خوش طعم است که دهان را خوشبو و لثه هارا محکم می کند . برای درد دندان مفید است و کمی از آن را روی سوراخ دندان می چسبانند درد آن را تسکین داده و عفونت آن را می کشد .
    دیگر خواص دارویی :
    (چتانگوش) بنه مدر و قاعده آور است ، برای تقویت نیروی جنسی مفید است و خون بواسیر قطع شده را باز می‌کند ، معده و کلیه را گرم می‌کند ، برای درمان سرفه ، فلج و استسقاء مفید است ، خوردن آن با سرکه برای پاک کردن کبد و رفع سردرد نافع است .
    برسی پیوند پسته برروی پسته کوهی یا چتانگوش یا(بنه)
    تیره پسته ( Anacardiaceae ):
    این تیره دارای ۷۵ جنس و ۶۰۰گونه می باشد.گیا هان این تیره بصورت درخت یا درختچه بوده و دارای شاخه قابل انعطاف و برگ متناوب بدون اسپیتول ساده یا مرکب است .گل آذین آن ها بصورت خوشه یا گرزن متراکم و گلهای آنها نر و ماده یا هر دو نوع نر و ماده است. حالت اخیر در اثر عدم رشد پرچم یا مادگی در گل های نر ماده پیش آمده است و سبب گردیده تا گیاهان یک پایه یا پلی گام در این تیره به وجود آید.کاسه جام گل آنها هر یک مرکب ار پنج قطعه می با شدولی در بین این گیاهان انواعی فاقد جام یا کاسه می با شند.
    پرچم ها به تعداد دو برابر گلبرگ یا معادل تعداد آنها است و در بعضی از گیاهان نیز گل ها فقط شامل یک پرچم زایا می باشد. میوه آنها بصورت مختلف،خشک و آبدار اغلب شفت یا سته است و معمولأ محتوی یک دانه می باشد.جنین گیاه خمیده و درشت می باشد.
    معرفی گونه های پسته در ایران
    گیاه بنه به صورت در ختانی کوچک بوده که در آسیا و منطقه مدیترانه وحتی آمریکا می رویند. دارای گل های ریز مجتمع بصورت خوشه های ساده یا مرکب اند و گیا هانی دو پایه و فاقد جام می باشند.گل های ماده دارای یک تخمدان و یک تخمک بوده و خامه کوتاه و واحد دارند، اما کلاله منشعب و سه شاخه است و بر طبق رده بندی رشبنگر دارای چهار گونه می باشد:
    چتانگوش یا بنه یا پسته وحشی
    P .Atlantica خنجک یا کسور
    P.Khinjuk-2 بنه یا چاتلا نقوش P.Mutica -3
    پسته :
    اهلی P.Vera-4
    به منظور شنا خت خصوصیات بنه (پسته وحشی)و پسته اهلی بطور خلاصه به ذکر مشخصات این دو گونه می پردازیم.
    الف-پسته اهلی (p.vera)
    درخت پسته هم در برابر سرمای زمستان هم در برابر گرمای تابستان مقاوم و از ۲۰-درجه تا ۴۰+ درجه سانتی گراد را تحمل می کند. مناسب ترین خاک برای پسته .خاک لمونی شنی سبک است که چون این درخت دارای ریشه محوری عمیق است خاک باید حداقل۲متر عمق داشته باشد و بدلیل عمیق بودن ریشه درخت پسته در برابرکم آبی بسیار مقاوم است .از خصوصیات دیگر این گیاه مقاومت زیاد آن در برابر شوری زمین است و بنا به آزمایشات متعددی که انجام شده این گیاه برای رشد نیازی به نمک ندارد.
    ازدیاد پسته ار طریق کشت بذر و پیوند زدن بر روی نهال حاصل می شود عمر اقتصادی درختان پیوندی روی پایه پسته حدود ۴۰۰ سال است. سن باروری بر حسب رقم همان ۵تا ۸ سالگی و گیاه در سنین ۱۵تا ۴۰ سالگی حداکثر محصول خود را تولید می کند . از مسایل مهم پسته کاری .سال آوری(باردهی متناوب (bearing alternate می باشد .مهم ترین مراکز پسته کاری ایران عبارت است از : رفسنجان.قزوین ودامغان در ایران با وجود اینکه ارقام مختلفی از پسته مانند:
    کله قوچی.اوحدی.امیری.حسنی.شستی و… شناخته شده اند رسم بر این است که میوه این گیاه بر حسب شکل به دو دسته بادامی و فندقی تقسیم کنند که البته هرکدام انواع متفاوت و درجات تجاری مختلف دارند. در امریکا مهم ترین رقم پسته کرمان نام داردکه در اصل از ایران به آنجا برده شده است.در سال های اخیر به دلیل اهمیت اقتصادی که پسته در سطح جهان پیدا کرده است و در زمینه صادرات این محصول در قسمت های عمده ای از استان مبادرت به کشت این گیاه شده است به طوریکه در حال حاضر تقریباً ده درصد از صادرات غیر نفتی را به خود اختصاص داده است و نقش استان کرمان در این خصوص بسیار بارز است.
    ب:پسته وحشی(چتانگوش) یا بنه (P.Atlantica)
    بنه درختی است با ارتفاع۷متر با تاج بزرگ وگرد که در ارتفاع ۱۸۰۰تا۲۶۰۰متری می روید.پوست تنه آن صاف ونسبتاً تیره رنگ است. برگ های آن شانه ای فرد.۲تا۵ جفت برگچه تخم مرغی کشیده باحواشی مژه دار است، برگچه ها دارای ۵/۲تا ۸ سانتی متر طول و۷/۰تا ۲ سانتی متر پهنا می باشند .گل آذین خوشه ای بازو میوه شفتی وپریکارپ است. میوه معطر ودانه آن روغنی و تنه دارای سقز است.مهم ترین خصوصیات کلیدی متمایز کننده این گونه از سایر گونه های دیگر این است که محور اصلی برگ در بخش میانی بصورت نا مشخصی دارای باله بوده و یا حداقل دارای لبه می باشد.این گونه دارای انتشارجغرافیای وسیعی در ایران بوده و بدلیل ارزش اقتصادی میوه و سقز دارای اهمیت بسیار می باشد و پراکندگی آن در بیشتر مناطق مثل خلخال(روستای منامن) کردستان و فارس وکرمان و……………….دیده می شود.
    اگر به طور متوسط هر درخت بنه در سال ده کیلوگرم میوه تولید کند و تعداد اصله درخت در هر هکتار ۲۰ عدد در نظر گرفته شود وقیمت هر کیلو گرم بنه را۶۰۰۰ ریال در نظر بگیریم. حساب کنید ببینید باچم چه کار کرده اند.
    پسته کوهی در زبان ترکی چتانگوش وبَنِه (به گویش محلی لارستانی و بستکی:( بُّـه )، کردی: داره بن، برخی مناطق کردنشین دیگر آن را ون می‌خوانند.)درختی است کهن سال وبا عمر طولانی که در برخی موارد به ۳۰۰ سال هم می‌رسد به ارتفاع قریب به ۵ متر که در برخی مناطق کوهستانی ایران یافت می‏شود.شاخه‌های این درخت سفید کمی مایل به خاکستری است. این درخت نیز مانند سایر درخت‌های کوهستان مانند: کُنار، کُور و سمر، کِرت، کُوهِنگ، سَلَم وغیره، در زمان قدیم مردمان کوخرد از هیزم این درختان برای پخت و پز در مناطق مختلف کوه کم وبیش یافت می‌شود، اما بیشتر در قله‌های پرارتفاع، پرتگاها، نرگ‌ها و سرگردها ومناطق دور دست کوهستانی می‌روید.
    نام علمی آن Pistacia atlantica می‌باشد که یکی از وایته‌های مهم آن Pistacia atlantica var.kurdica یا همان «ون» است.ارتفاعش تا ۷ یا ۹ متر نیز رسیده‌است در بعضی از مناطق کوهستانی ایران مانند خلخال (روستای منامن) به آن چتانگوش وکردستان ایران به میوه آن «قزوان» می‌گویند که برای خوشبو کردن دوغ و روغن حیوانی و همچنین در درست کردن ترشی استفاده می‌کنند . درخت بنه منبع تولید شیره سقز است.سقز که در گویش ترکی ساقز و کردی به آن (بنِشت) گفته می‌شود صمغی به رنگ سبز خیلی روشن، غلیظ و بسیار چسبنده‌است که استفاده دارویی فراوان داشته و به عنوان یک ملین قوی در درمان یبوست و درمان ناراحتی‌های گوارشی استفاده می‌شود . ۲۵ درصد از شیره سقز حاوی روغن پرارزش و صنعتی تربانتین است که کاربردهای فراوانی در صنعت دارد . علاوه بر این از شیره سقز در تهیه آدامس، عطر، خوشبوکننده‌ها، حشره کش‌ها و در صنعت داروسازی در تهیه نرم کننده‌ها و ضد عفونی کننده‌ها استفاده می‏شود . علاوه بر این در صنعت پلاستیک سازی، تهیه واکس کفش و چرم و صنعت چاپ مورد استفاده قرار می‌گیرد . بعلت نبود صنایع تبدیلی مناسب، اکثر سقز تولیدی در ایران به خارج از کشور صادر گردیده و به عنوان مواد پایه بسیاری از صنایع فوق الذکر بکار برده می‌شود . اگر چه آمار دقیقی از تعداد درختان بنه در خلخال وکلا ایران موجود نیست اما تعداد آنها بیشترتخمین زده شده‌است . به طور متوسط از هر درخت ۵۰۰ الی ۱۰۰۰ گرم سقز بدست می‌آید که در شرایط مناسب و سالهای پرباران این مقدار بیشتر هم می‌شود .در روستای منامن خلخال درخت چتانگوش یا بنه اغلب بصورت توده‌های مخلوط با درختان بلوط مشاهده می‌شود .
    محتویات:
    ۱ مقاومت با کم آبی
    ۲ میوه درخت بِنِه
    ۳ جای رشد در ایران
    ۴ استفاده خوراکی
    مقاومت با کم آبی
    این درخت با مقاومت زیاد در مناطق کوهستانی با آب و هوای نه چندان سرد می‌روید و امروزه در لیست درختان حفاظت شده قرار دارد.به این درخت پسته وحشی نیز گفته می‌شود.
    بهره برداری(سقزگیری) با شیوه‌ای سنتی و به روش زیر انجام می‏گیرد :
    ابتدا درختان مناسب با قطر حداقل ۳۰ سانتیمتر را انتخاب کرده و با تیشه زخم‌هایی به اندازه ۵ سانتیمتر و عمق ۱ سانتیمتر به حالت زیگزاگی و با فاصله ۲۰ سانتیمتر از همدیگر را روی تنه درخت ایجاد می‌کنند . تعداد زخمهای ایجاد شده روی یک درخت نباید بیشتر از ۲۵ زخمه باشد چون در اینصورت به مرور زمان به درخت صدمات زیادی وارد آمده و باعث خشک شدن تدریجی آن می‌شود . اگر چه اغلب مشاهده می‌شود که گاه تا ۷۰ زخمه نیز بر یک درخت زده شده‌است . همچنین زخم‌ها باید بر تنه اصلی درخت زده شود و از زخمه زدن بر شاخه‌های فرعی درخت اجتناب کرد.بعد از ایجاد زخمها، با خاک رس کاسه‌های گلی کوچکی درست کرده (که در زبان کردی به این کاسه‌ها کوجیره گفته می‌شود) و در زیر زخمهای ایجاد شده بر روی درخت نصب می‏کنند . خاک رس بعلت خاصیت چسبندگی فراوان مناسبترین خاک برای درست کردن کاسه‌های گلی است . ورز دادن گل برای تهیه کاسه نیز بسیار مهم است چون اگر گل تهیه شده خوب ورز داده نشده باشد، کاسه درست شده پس از خشک شدن در مقابل آفتاب ترک خورده و از درخت جدا می‌شود .بعد از این مرحله می‌بایست چند هفته صبر کرد تا شیره درختان به داخل کاسه‌ها تراوش کرده و کاسه‌ها پر از شیره شود .بعد از پر شدن کاسه‌ها از شیره، که بسته به شرایط آب و هوایی منطقه ممکن است ۳ الی ۵ هفته طول بکشد، اقدام به جمع آوری کاسه‌ها می‌نمایند . جمع آوری کاسه‌ها در صبح زود و از موقع طلوع آفتاب شروع شده و تا هنگامی که هوا هنوز خنک است ادامه می‌یابد چون با گرم شدن هوا شیره سقز (که در این مرحله به شیره بنیشته تال گفته می‌شود) رقیق و چسبنده شده و جمع آوری آن ضایعات زیادی به همراه خواهد داشت .
    بهتر است بعد از جمع آوری محل زخمها را با گل پوشانده شود تا با این کار درخت از ابتلا به آفات در امان بوده و درمان زخمهای آن با سرعت بیشتری انجام پذیرد . همچنین بر روی زخمی که ایجاد شده تا چند سال بعد از آن که زخم کاملاً ترمیم شود، نباید زخم جدیدی ایجاد کرد .
    پس از جمع آوری کاسه‌ها در حالی که شیره بعلت خنکی هوا سفت شده‌است و حالتی مانند خمیر نان دارد، اقدام به جدا سازی شیره از کاسه‌ها می‌نمایند . بدین ترتیب که انگشت اشاره را با روغن محلی چرب نموده و آن را در شیره فرو برده و با یک حرکت سریع شیره را از کاسه گلی جدا می‌نمایند .
    چون شیره خام بسیار رقیق بوده و حمل آن مشکلاتی را به همراه دارد، اغلب بعد از جمع آوری، شیره‌ها را در ظرف‌های حلب می‌ریزند و پس از اضافه نمودن مقدار مشخصی آب، آن را می‌جوشانند که با اینکار شیره، غلیظ شده و ناخالصی‌هایی مانند سنگریزه، گرد و خاک، برگ و … که در هنگام جمع آوری شیره به آن چسبیده‌است، جدا می‌شود . پس از پایان یافتن عمل جوشاندن، شیره‌ها را در داخل کیسه‌هایی که از پارچه مخصوص درست شده‌است می‌ریزند و در آب سرد می‌گذارند تا کاملاً سفت شود و حمل و نقل آن با راحتی بیشتری صورت پذیرد
    به این ترتیب کار بهره برداری از درختان پایان یافته و سقز سفید صادراتی بدست می‌آید .
    کلیه مراحل بهره برداری توسط استادکاران محلی انجام می‌گیرد که بسیار با تجربه بوده و کلیه کارها را با مهارت فراوان انجام می‌دهند .
    متاسفانه جنگلهای چتانگوش منطقه منامن خلخال اغلب بدلیل بهره برداریهای بی رویه و همچنین بهره برداری در سالهای خشک (که درخت نیاز به استراحت دارد)، صدمات جبران ناپذیری دیده‌اند که امید است با افزایش آگهی در ارتباط با نحوه صحیح بهره برداری، این گونه باارزش حفظ شده، و از نابودی آنها جلوگیری گردد .
    علاوه بر این می‌توان با استقرار صنایع تبدیلی در منطقه، از صادر شدن این محصول بسیار پرارزش بصورت خام جلوگیری کرده و از آن استفاده‌های بهینه‌ای را بعمل آورد .
    ازکاربردهای درخت چتانگوش منبع تولید شیره سقز است . سقز صمغی به رنگ سبز خیلی روشن، غلیظ و بسیار چسبنده‌است که استفاده دارویی فراوان داشته و به عنوان یک ملین قوی در درمان یبوست و درمان ناراحتی‌های گوارشی استفاده می‌شود . ۲۵ درصد از شیره سقز حاوی روغن پرارزش و صنعتی تربانتین است که کاربردهای فراوانی در صنعت دارد . علاوه بر این از شیره سقز در تهیه آدامس، عطر، خوشبوکننده‌ها، حشره کش‌ها و در صنعت داروسازی در تهیه نرم کننده‌ها و ضد عفونی کننده‌ها استفاده می‏شود . علاوه بر این در صنعت پلاستیک سازی، تهیه واکس کفش و چرم و صنعت چاپ مورد استفاده قرار می‌گیرد . بعلت نبود صنایع تبدیلی مناسب، اکثر سقز تولیدی در ایران به خارج از کشور صادر گردیده و به عنوان مواد پایه بسیاری از صنایع فوق الذکر بکار برده می‌شود . اگر چه آمار دقیقی از تعداد درختان بنه در بانه موجود نیست اما تعداد آنها بین ۱۰ تا ۲۰ هزار اصله تخمین زده شده‌است . به طور متوسط از هر درخت ۵۰۰ الی ۱۰۰۰ گرم سقز بدست می‌آید که در شرایط مناسب و سالهای پرباران این مقدار بیشتر هم می‌شود . قیمت هر کیلو سقز تولید شده بین ۳۵۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ هزار تومان متغیر است .
    میوه درخت چتانگوش( بِنِه):
    میوه این درخت هم‌زمان با رسیدن ثمر نخل خرما «زامردان» میوه اش می‌رسد وقابل مصرف است.نوع نارس این میوه که به صورت خام و بدون نیاز به شکستن پوسته(قبل از سخت شدن پوسته) خورده می‌شود،چتانگوش سبز یا بنه‌چه یا به گویش محلی در منطقه سروستان بنه‌شه خوانده می‌شود. میوه درخت چتانگوش (بـنـِه) ریز و مُدَوَر «گِرد» و کُورَوی مانند وبه رنگ سبز تیره‌است. البته نوع دیگر نیز هست که کمی ریزتر است و به نام «کِهُن» معروف است. مغز میوه بنه به پسته شبیه ولی بسیار کوچک‌تر است. به دلیل سخت بودن پوست دانه آن، در شرایط عادی نمی‌توان با کاشت آن نهال تولید کرد بلکه دانه آن پس از چند سال ماندن در محیط و سایش پوسته یا ترک خوردن در یخبندان در بهار جوانه می‌زند. میوه اش ترش مزه و برنگ سبز تیره‌است.
    جای رشد در ایران :
    منطقه خلخال ( روستای منامن)اقلیم کردستان ایران- کرمان- زاگرس (استان فارس)
    استفاده خوراکی :
    در مناطقی از ایران مغز میوه چتانگوش(بنه) رسیده را در پس از آسیاب یا له کردن در آب جوش ریخته و غذایی به نام آب‌بنه با آن درست می‌کنند.بنه از حبوبات بسیار گرم محسوب می‌شود و به خاطر روغنی بودن، این دانه چربی و البته انرژی بسیاری در خود دارد.(چتانگوش شورباسی).
    تهیه وتنظیم:التماس یوسفی منامن

  45. manaman گفت:

    مداحان قدیمی منامن
    ۱- مرحوم سعد اله عظیمی منامن
    ۲- مرحوم ایت اله عمرانی منامن
    ۳- مرحوم نجفقلی مهدیزاده منامن
    ۴-قدرت اله مهری منامن
    ۵-علی رحیم رحیمی منامن
    ۶- محمد صادق شاد منامن
    ۷-منصور مهری منامن
    ۸- مصطفی همتی منامن
    .
    .
    .
    تعزیه خونهای قدیمی منامن
    ۱- مرحوم ایت اله عمرانی منامن
    ۲-مرحوم نجفقلی مهدیزاده منامن
    ۳- مرحوم زیر علی احمدی منامن
    ۴-منصور مهری منامن
    ۵-زمانعلی عظیمی منامن
    ۶-سلیم سلیمانی منامن

  46. manaman گفت:

    دارندگان مدرک کارشناسی
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    انامی منامن
    پرویز
    عمران
    ۲
    اسماعیل حکمتی منامن
    ادبیات
    ۳
    شاد منامن
    حمید
    زیست شناسی
    ۴
    علی محمد نریمانی منامن
    تربیت بدنی
    ۵
    شکاری منامن
    مجتبی
    ادبیات
    ۶
    سلیمانی منامن
    صداقت
    الهیات
    ۷
    حافظ مهری منامن
    ریاضی
    ۸
    مهری منامن
    خیام
    کامپیوتر
    ۹
    طاهری منامن
    علی
    روانشناسی
    ۱۰
    ساقی منامن
    نقی
    علوم سیاسی
    ۱۱
    حاتمی منامن
    فردوس
    الهیات
    ۱۲
    نعمت غلامی منامن
    الهیات
    ۱۳
    علیزاده منامن
    علی
    مدیریت بازرگانی
    ۱۴
    التماس یوسفی منامن
    علوم قرآنی
    ۱۵
    ادیب مروتی منامن
    ریاضی
    ۱۶
    شاد منامن
    مسعود
    بهداشت
    ۱۷
    شاد منامن
    حسین
    کامپیوتر
    ۱۸
    هادی عبادی منامن
    مدیریت
    ۱۹
    رایت عبادی منامن
    ادبیات
    ۲۰
    سعید شاد منامن
    مهندسی آبیاری
    ۲۱
    ساعد شاد منامن
    زیست شناسی
    ۲۲
    غفار مروتی منامن
    علوم تجربی
    ۲۳
    درخشان منامن
    سعید
    ریاضی
    ۲۴
    درخشان منامن
    محسن
    محیط زیست
    ۲۵
    سعادتی منامن
    محسن
    حسابداری
    ۲۶
    سعادتی منامن
    حمید
    کشاورزی
    ۲۷
    نعمت نظر زاده منامن
    زمین شناسی
    ۲۸
    درخشان منامن
    غفور
    مهندسی نفت
    ۲۹
    عطایی منامن
    ذکریا
    علوم تربیتی
    ۳۰
    حقوردی منامن
    منوچهر
    دامپروری
    ۳۱
    شاد منامن
    علی
    دامپروری
    ۳۲
    عزیزی منامن
    افتخار
    عمران
    ۳۳
    ساقی منامن
    زهرا
    مدیریت بازرگانی
    ۳۴
    عطایی منامن
    رقیه
    حقوق
    ۳۵
    درخشان منامن
    کبری
    جغرافیا
    ۳۶
    عظیمی منامن
    سجاد
    مدیریت بازرگانی
    ۳۷
    عظیمی منامن
    سهیلا
    مدیریت بازرگانی
    ۳۸
    عظیمی منامن
    رقیه
    مدیریت بازرگانی
    ۳۹
    حقوردی منامن
    تقی
    مدیریت دولتی
    ۴۰
    بختیاری منامن
    علی
    ریاضی
    ۴۱
    بختیاری منامن
    حیدر
    کامپیوتر
    ۴۲
    شاد منامن
    خدیجه
    پرستاری
    ۴۳
    درخشان منامن
    صغری
    حسابداری
    ۴۴
    شاد منامن
    زهرا
    روانشناسی
    ۴۵
    شاد منامن
    زهرا
    کامپیوتر
    ۴۶
    حسن زاده منامن
    حسین
    برق
    ۴۷
    حسن زاده منامن
    غلام حسین
    برق
    ۴۸
    حاتمی منامن
    محمد
    کشاورزی
    ۴۹
    شاد منامن
    فاطمه
    کشاورزی
    ۵۰
    درخشان منامن
    مهسا
    کامپیوتر
    ۵۱
    درخشان منامن
    مهناز
    ادبیات عرب
    ۵۲
    شکاری منامن
    مجتبی
    ادبیات فارسی
    ۵۳
    شاد منامن
    سمیه
    بهداشت
    ۵۴
    شاد منامن
    سمیه
    مدیریت بازرگانی
    ۵۵
    سعادتی منامن
    مهدی
    مدیریت دولتی
    ۵۶
    سعادتی منامن
    رضا
    حسابداری
    ۵۷
    درخشان منامن
    اکبر
    تربیت بدنی
    ۵۸
    بابایی منامن
    محمد
    جغرافیا

    • ناشناس گفت:

      سلام.من کورش پورنقی دبیرریاضی منطقه مرندهستم سال تحصیلی۷۱-۷۰درتربیت معلم شهیدرجایی اردبیل با آقای ادیب مروتی منامن همکلاس بودم.سلام مرابه اوبرسانیدموبایل من۰۹۱۴۱۹۰۴۹۳۱میباشدمنتظرتماس اومیمانم تابعدازسالهایک باردیگرصدای نازنینش رابشنوم.خداونداین دوست مومن ومتدین ماراهرجاکه باشدموفق بدارد.ازشمانیزکمال تشکررادارم.

    • ناشناس گفت:

      سلام خوبی؟دوست قدیمی تو پیدا کردی معلم عزیز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟^)

  47. manaman گفت:

    دارندگان مدرک کارشناسی ارشد
    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    احمدی منامن
    سعادت
    الهیات
    ۲
    امیر جعفری منامن
    الهیات
    ۳
    درخشان منامن
    بهرام
    الهیات
    ۴
    نظر عطایی منامن
    الهیات
    ۵
    عبد الله قهرمانی منامن
    ادبیات عرب
    ۶
    قهرمانی منامن
    علی
    پرستاری
    ۷
    قهرمانی منامن
    شهین
    ادبیات عرب
    ۸
    سعادتی منامن
    مرتضی
    علوم سیاسی
    ۹
    رحیمی منامن
    رضوان
    علوم سیاسی
    ۱۰
    ساقی منامن
    تقی
    حقوق
    ۱۱
    درخشان منامن
    پریسا
    ریاضی
    ۱۲
    حسن زاده منامن
    فردین
    الکترونیک

  48. manaman گفت:

    شعرای منامن
    نام خانوادگی
    نام
    اسماعیل حکمتی منامن
    سلیمانی منامن
    صداقت
    رایت عبادی منامن
    فیاض عطایی منامن

  49. manaman گفت:

    مداحان روستای منامن
    مداحان
    نام نام خانوادگی
    عکس
    محمد رضا شاد منامن
    ابو محمدعبادی منامن
    رایت عبادی منامن
    هادی عبادی منامن
    ذکریا عطایی منامن
    علی مهری وفرهنگ ساعدی منامن
    مقصود ساقی منامن
    علیرضاساقی منامن
    فیاض عطایی منامن
    زمانعلی عظیمی منامن
    بهروز عبدالهی
    •آخرین بروز رسانی در •سه شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۱۹••

  50. manaman گفت:

    ۱- دکتر محمد رضا شاد منامن از تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی خلخال تا سال ۸۴ بعنوان رئیس دانشگاه فعالیت می کردند و هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه ازاد اسلامی خلخال می باشد.
    ۲- مهندس عبدالحسین حسن زاده منامن مدیر کل آب و فاضلاب استان اردبیل
    ۳- سعید شاد منامن بخشدار بخش خورش رستم
    ۴- نادر درخشان منامن بازنشسته ارتش و جزو فرمانده هان رده بالای ارتش
    ۵- رضا نظر زاده منامن فرمانده پاسگاه هشتجین

  51. manaman گفت:

    ردیف
    نام خانوادگی
    نام
    رشته تحصیلی
    ۱
    محمد رضاشاد منامن
    ادبیات فارسی
    ۲
    نوید شاد منامن
    معدن
    ۳
    مالکی منامن
    زهرا
    جراحی عمومی

  52. manaman گفت:

    شعری از اسماعیل حکمتی منامن
    هرنه گلسه خاطیرووه یازگنان
    جهالتین ریشه سینی قازگنان
    هرنه گوردون باغشلیوریاشایش
    آزاولساداحتی اگربیرباخش
    عیبی یوخدورگتیراونو قَلَمه
    سانسورائدوب یااَلَکدن اَلَمه
    بویوک بویوک دریالارین ریشه سی
    طبیعتین جنگل لری بیشه سی
    یئردن آخان آریخ،اَیری چایلاردی
    سنخ سالخاق نهال لاردی نای لاردی
    شعرون اگرآریخ چای تک اولسادا
    نثرون اگر سنخ نای تک اولسادا
    بیرگون اولاردریاکیمی جوشارسان
    اوزون گلیب بیشه لره قوشارسان
    یازگوزه لیم هرنه گلسه یاددوا
    یازی لارون وریلاجاق آدووا
    یازگوزه لیم،یازون یازتک گوزه لدی
    نغمه لرون تئللی سازتک گوزه لدی

  53. manaman گفت:

    در فصل زمستان از دامدارانی که به قشلاق ها کوچ کرده اند یادی بکنیم
    سحرگاهان چقدر خوردنی است شیر تازه و گرم با عسل برگرفته از اندرون درختان.
    سحرگاهان چقدر آرامبخش است صدای شُر شُر قزل اوزن و قور قوره قورباغه ها.
    عصرگاه چقدر لذت بخش است نان تنور با ماست محلی و صد در صد طبیعی.
    عصرگاه چقدر می چسبد چایی که در دامنه کوه و کنار قزل اوزن با زغال دم کرده باشی.
    شامگاه چقدر صفا دارد سیب زمینی های پخته شده درون زغال.
    شامگاهان چقدر دلنواز و روحبخش است آواز پرندگان و غار غار کلاغ ها
    شامگاهان چقدر الهام بخش است زوزه گرگان و پارس سگان.
    جم منامن خوشروستم شمالی ده کیلو متری شهری هشتجین
    منامین دو تا قشلاق (یوخاری چم و آشاقی چم) دارد که هر ساله دامداران عزیز در فصل سرما به آنجا کوچ می کنند. و ما بر حسب وظیفه می خواهیم یادی (هر چند از دور و از زندگی پر پیچ و خم شهری) از آنها بکنیم.
    قشلاق های منامین در کنار رود خانه بزرگ قزل اوزن قرار دارد، «یوخاری چم» قشلاق علیا همسایه روستاهای گاو شهرستان میانه و روستای کمر خلخال و هم مرز با شهرستان خمسه استان زنجان می باشد و «آشاقی چم» قشلاق سفلی هم مرز با روستای سرسبز نمهیل خلخال که از طریق قزن اوزن به استان زنجان همسایه می باشند.
    سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ
    قشلاق های منامین در هر فصلی از سال حال و هوا و زیبایی و طبیعت خاص خود را دارد.
    ولی در زمستان طبیعت بخصوصی دارد که دامداران عزیز دامهایشان را جهت چرا به آنجا کوچ می دهند.
    کاش می توانستم سفری کرده باشم به آن دیار، و در آن کوه ها و دره ها چوپانی کنم و با یک دسته گوسفند و بز در طبیعت آن دیار با صفا سیر کنم و طبیعتی را نظاره گر باشم که گوسفندها در آن چراگاه ها می چرند و بزها از شاخه گونها و درختها بالا روند و بلبل ها آواز کنان از کوهی به کوهی دیگر لانه می گزینند و کبک ها در سربالایی صخره ها تند می دوند و نغمه می سرایند و صدای شُرشُر رودخانه قزل اوزن به کوه ها و صخره ها خورده و انعکاس می یابد و تو مست و حیران در آن دامنه کوه ها بالای سنگ ها نی و نی لبک بزنی تا آواز نی همراه با آواز بلبلان و قناری ها و جیک جیک گنجشکها در آن فضای عارفانه بپیچد و تو واله و شیدا بدون هیچ غم و غصه ای در دنیای پر از شور و شادی و عشق و وصل سیر کنی و لذت ببری.
    هر روز صبح با هی هی کنان به چراگاه ها قدم بنهی و شامگاهان طی طی کنان به کلبه های پر از صفا و صمیمیت برگردی.
    کاش می توانستم سفری کرده باشم به آن دیار، تا آرام گیرم در آن کلبه های چوبی و گلی و محقر ولی با فضای پر از آرامش و بدون استرس و بدون درد و غم و غصه شبها سر به بالش گذاشته و صبح با آرامش و روحیه لطیف از خواب بلند شده و با آب زلال و گوارای قزل اوزن دست و صورت خود را شسته و شاد و شنگول در آن نسیم صبحگاهی هیزمی در کوره سنگی گذاشته و چای لذیذی را دم کرده و صبحانه ای نوش کنیم، صبحانه ای با شیر تازه و پنیر ناب و ماست چند لایه و گوشتهای لذیذ و طبیعی صرف کنیم.
    سحرگاهان چقدر خوردنی است شیر تازه و گرم با عسل کندو.
    سحرگاهان چقدر آرامبخش است صدای شر شر قزل اوزن و غرّ غّر قورباغه ها.
    عصرگاه چقدر لذت بخش است نان تنور با ماست محلی و صد در صد طبیعی.
    عصرگاه چقدر می چسبد چایی که در دامنه کوه و کنار قزل اوزن با زغال دم کرده باشی.
    شامگاه چقدر صفا دارد سیب زمینی های پخته شده درون زغال.
    شامگاهان چقدر دلنواز و روحبخش است آواز پرندگان و غار غار کلاغ ها
    شامگاهان چقدر الهام بخش است زوزه گرگان و پارس سگان.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا چند صباحی در آنجا عاشقانه و عابدانه و عارفانه زندگی طبیعی بر وفق مراد بگذرانیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا بجای شمردن روزها و گذران عمرف زیبایی طبیعت و وفایی آفتاب و نوازش مهتاب را نظاره گر باشیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا از چشمه های زلالش بچشیم و دروغ و دغل و ریا و کلک یاران را نبینیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا با درندگان محلی اش خو گرفته و با نوازش آنها از گزند دنیایی بدور باشیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا طبیعت ناب و چشمه های زلال و آواز بلبلان و نغمه کبکان و غرش درندگان (درندگان محلی قشلاقهای منامین پلنگ و ببر و گرگ و گربه وحشی و شغال) و فرار روباه ها و خرگوش ها و پرش بزهای کوهی از این صخره به آن صخره و چرای حیوانات اهلی را تماشاگر باشیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا آنجا سور و میهمانی برپا کنیم و جشن و پایکوبی کنیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا غذاهای لذیذ آنجا را همچون گوشت بریان و کره خالص و عسل ناب و روغنهای زرد نابش را مزمزه کنیم.
    کاش می توانستیم سفری کرده باشیم به آن دیار، تا رقص بره ها را تماشا کنیم و آنها را بغل کرده و نوازش کنیم.
    چه زیبا است آنجا، کسی از نداری نمی نالد، کسی از درد و فقر و بی پولی حرف نمی زند، کسی از مریضی و پیری گلایه نمی کند و کسی نشانی از استرس و درد ندارد، به هر جهت بچرخی آواز پرستو ها و کبک ها و بلبلها و حمد و سپاس مردم با صفاست.
    چقدر هم لذیذ و خوردنی است کبکهای قشلاق.
    ساعد شاد منامن ۶/۱۱/۹۰

  54. manaman گفت:

    قدمت و شجره نامهای روستا ی منامین و منامن بیشتر از پنج قرن
    در مورد چگونگی و زمان تشکیل روستای منامین، اطلاعات درستی در دست نیست.
    ولی بر اساس سنگ نوشته ها و قبرستانهای فعلی و قدیمی و بنا بر وجود دیوارهایی در خلیفه باغی و وجود سنگ قبرهایی با نمادهای گوناگون، قدمت زیادی را برآورد می کنند.
    با استناد به شواهد ذیل می توان تاریخ روستا را به قبل از اسلام و دوران زرتشت و مسیحیت ربط داد!
    ۱- سنگ نوشته موجود در امام زاده (میرزا علی)، (۶۱۷ هجری قمری).
    ۲- وجود سنگ قبرهایی بشکل صلیب و اشکال گوناگون در قبرستان فعلی.
    ۳- وجود دیوارهایی در خلیفه باغی .
    ۴- وجود قبرهای قدیمی در اطراف روستا
    ۵- پیدایش زیر خاکی ها
    ۶- پیدایش سکه های قدیمی در قزل دره _زریشتی دره
    نامهای روستا
    منامن، منامین و منامون نامهایی است که از قدیم تلفظ می شود.
    با توجه به اینکه معنی دقیق و روشنی از نام روستا نیست، معانی زیر را استنباط می کنند :
    مینه + مین = (ترکی) هزار به هزار
    مَن + آمن =
    مَن + آمون =
    مِنا + مَن =
    از کلیه کسانی که در این زمینه اطلاعاتی دارند خواهشمندیم ما را راهنمایی فرمایند.

  55. manaman گفت:

    جناب آقای دکتر جعفری
    انتخاب جنابعالی را به عنوان نماینده مردم خلخال و کوثر را در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی تبریک گفته و از خداوند منان برای شما آرزوی موفقیت می نماییم مدیریت سایتهای روستای منامن
    فرمانداری اردبیل اعلام کرد : \’ جلیل جعفری \’ از حوزه انتخابیه شهرستانهای خلخال و کوثر اکثریت آرای مردم در این حوزه را در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی به دست آورده است.
    براساس اعلام فرمانداری استان اردبیل، از مجموع ۵۸ هزار و ۴۲۲ رای صحیح ریخته شده به صندوقهای رای در حوزه انتخابیه شهرستانهای خلخال و کوثر ۲۳ هزار و ۷۴۵ رای به \’جلیل جعفری\’ تعلق دارد.
    جلیل جعفری بنه خلخال : ۲۳.۷۴۵ رای
    بشیر خالقی : ۱۳.۹۹۹ رای
    سیدغنی نظری : ۱۰.۷۲۲ رای
    احمد شجاعی : ۸.۳۴۷ رای
    محمد رئوف احرابی : ۱.۶۰۹ رای

  56. manaman گفت:

    اولین نماز جمعه شهرستان ساوجبلاغ در سال ۹۱ به امامت سرپرست اداره تبلیغات اسلامی ساوجبلاغ برگزار شد .
    به گزارش روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی استان البرز، اولین نماز جمعه سال ۹۱ شهرستان ساوجبلاغ، چهارم فروردین جاری به امامت حجت الاسلام ثابت حاتمی ، سرپرست اداره تبلیغات اسلامی ساوجبلاغ برگزار شد. حاتمی، در خطبه های نماز جمعه با تبریک سال جدید خورشیدی برتمام ایرانیان بخصوص نمازگزاران، به بحث نوروز در ادبیات ائمه پرداخت و ایام نوروز را از منظر ائمه به نماز گزاران توضیح داد، وی در بخش دوم سخنان خود به پیام نوروزی مقام معظم رهبری اشاره و به تشریح ابعاد این پیام پرداخت و ابراز داشت: تولید ملی یعنی حمایت و پشتیبانی از تولید داخلی در جهت مبارزه با تورم و گرانی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی در جهت عدالت اقتصادی و اجتماعی که در سایه چنین راهبردی استقلال اقتصادی در جامعه حاکم خواهد شد .

  57. manaman گفت:

    پرستوی مهاجرم چرا ز لانه میروی / اگر زلانه میروی چرا شبانه میروی / قرار من شکیب من ، مهاجر غریب من / فدای غربتت شوم که مخفیانه میروی / حیات جان ، امید دل ، علی بود ز تو خجل / که با کبودی بدن ز تازیانه میروی./ *ایام فاطمیه (س) تسلیت باد.

  58. manaman گفت:

    هو الباقی
    حیدر بابا یولوم سنن کئج اولدو
    عومروم کئچدی گله مه دیم گئج اولدی
    هئچ بیلمه دیم گوزه للرون نئج اولدو
    بیلمزدیم دونگه لر وار دونوم وار
    آیریلیق وار ایتگین لیک وار اولوم وار
    با نهایت تاسف وتاثر درگذشت خواهری مهربان ودلسوزحاج یوسف حسن زاده
    ((حاجیه خانم حسن زاده منامن))
    به اطلاع دوستان و آشنایان محترم می رساند مجلس ترحیم
    آن مرحومه در روز پنج شنبه۱۳۹۱/۰۱/۲۴ ساعت ۱۵ لغایت ۱۷ در حسینیه (منامینها ) خلخالی ها واقع در نظرآباد، محمد آباد، محله رسالت بهارستان دوم منعقد
    می گردد.
    با تشریف فرمایی خود روح آن مرحومه را شاد و تسلی خاطر بازماندگان باشید.
    از طرف خانواده ای حسن زاده وشکارچی

  59. manaman گفت:

    تقدیم به تمامی معلمین ایران زمین
    تقدیم به معلمین عزیزی که دردوران ابتدایی زحمتشان داده ایم.تقدیم به استادان عزیزی که درمقطع راهنمایی زحمات ماراتحمل کرده اندوتقدیم برآنانی که دردوران جوانی متوسطه راهنماوراهگشای زندگیمان شده اند:
    گلدیم کلاسا،من سنی گوردوم قانادآشدم
    قوشلارکیمی پروازائلیوب داغلاری آشدم
    عشقونده یخلدیم سورادوردوم گنه قاشدم
    ای غصه لی گونلرده منه گونده نگهبان
    ای ایسته ملی نازلی بشر سومه لی انسان
    مجنون کیمی آواره گزوب دربه دراوللام
    فرهادکیمی داغلارقازاراق خون جیگراوللام
    دردیله غمه فوج بلایه سپراوللام
    گرگوشه ی چشمونله کرمله منه باخسان
    ای ایسته ملی نازلی بشرسومه لی انسان
    روزت مبارک ای بی نظیر

  60. manaman گفت:

    تبریک روزمادروروززن به تمامی مادران مهربان وهمسران فداکار
    آنالارگونو بوتون آغ بیرچگ،حرمتلی ومهربان آنالارامبارک اولسون
    دریادان دریندور کمالون آنا
    گورونمَزگوزومه مثالون آنا
    هرنه دن گوزه لدورجمالون آنا
    گوزلرون اولوبدوربولاغیم منیم
    بیلمه دیم جنّتدورقوجاقون منه
    گول کیمین گولَردی دودافون منه
    چوخ چتین اولوبدی فراقون منه
    تتریورغصه دن دوداغیم آنا
    نیلورم من سن اولان یئرده گلستانی آنا
    لبلرون یاده سالور غنچه ی خندانی آنا
    چکورم هرگئجه لای لای سسوین حسرتینی
    بیرده عومرومده چکم لذت دنیانی آنا
    ای وفامعدنی ای عاطفه لردریاسی
    آسمان شرفون اخترتابانی آنا
    ایندیده واردی قولاقیمده گوزه ل نغمه لرون
    ای گوزه ل گلشنیمون بلبل خوش خوانی آنا
    به بهشت نمیروم اگر تو آنجا نباشی مادر روزت مبارک
    در زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه مادر است.زیباترین خطاب مادرجان است.
    مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق.واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر
    زن هستی ساز. نظم ده و مهر گستر است سرچشمه ی محبت و الطاف داور است بهر صفا ولطف خدا
    به یاد می اورم لحظه های فراز را که با صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم
    به یاد می آورم افرادی افراشته ای را به یاد می اورم مادرم را . . .
    آسودگی از محن ندارد مادر.آسایش جان و تن ندارد مادر.دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر
    مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
    توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
    مینویسم از سرخط مادر ای معنی بودن
    مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن
    آسمانی پر از ستاره٬دشتی پراز گل٬
    تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جای دارد
    به مادرم
    که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.
    تو بهترین گل، میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی،
    شب که میرسد٬مثل ستاره٬
    کویا مهتابی
    مادر خوبم روزت مبارک

  61. manaman گفت:

    جامعه مجازی خلخال کلوب افتتاح شد http://www.khalkhalcloob.com چت ، گفتگو ، ایجاد کلوب رایگان ، بازی آنلاین ، نیازمندی ، اخبار ، سرگرمی و …
    باسلام وعرض ادب
    جامعه مجازی خلخال کلوب افتتاح شد http://www.khalkhalcloob.com
    چت ، گفتگو ، ایجاد کلوب رایگان ، بازی آنلاین ، نیازمندی ، اخبار ، سرگرمی و ..
    از تمامی خلخالی های عزیز در هرکجای دنیادعوت میشود که به جامعه مجازی خلخال کلوب بپیوندند.
    جامعه مجازی خلخال کلوب امکاناتی را فراهم کرده است که تمامی خلخالی های عزیزدر یک محیط صمیمی بتواننددرهرکجای دنیاکه باشند باهمدیگر ارتباط داشته و از اخبار ، وقایع و اطلاعات همدیگر به راحتی استفاده نمایند.
    بیائید با عضویت در خلخال کلوب دست به دست هم دهیم و با معرفی استعدادهایمان در هرزمینه ای یکبار دیگر به دنیا ثابت کنیم که در منطقه محرومی چون خلخال نیز استعدادهائی وجودداشته و دارد که با فکر و قلمشان سرنوشت بشریت را رقم میزنند.
    شما میتوانید در خلخال کلوب به رایگان عضوشده ، کلوب ایجاد کرده و برای خود اعضاجمع کنید.اعضای کلوب می توانند با یکدیگر چت و گفتگو کنندویا در کلوب شما متن ، تصویر ، ویدئو ، فایل و مطالب خودرا به اشتراک بگذارند.
    اگر میل به مدیریت کلوب ندارید همواره می توانید در کلوب های موجودعضو شده و از مطالب آنها استفاده نمائید و مطالب خودرانیز در آنجا به اشتراک بگذارید.
    یل یاتار طوفان یاتار یاتماز بیزیم غیرتیمیز
    با تشکر – مدیریت سایت خلخال کلوب

  62. manaman گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    پیش گفتار
    فکر و اندیشه، از راه های مهم کامیابی انسانهای بزرگ است. اگر شما در راه آنان گام بر می دارید و خواهان سعادت و موفقیت خویش هستید، باید از قدرت فکر بهره مند شوید و با استفاده از اندیشه های مثبت، کمبودهای خود را جبران کنید تا به اهداف عالی خویش دست یافته و بتوانید جامعه خود را با افکار و اندیشه های ارزنده آشنا سازید.
    هرگاه نیاز به یاری و کمک فکری داشتید، با شخصیت های آگاه و دلسوزی که دارای شرایط مشاوره هستند، به مشورت بنشینید و از اندیشه ها و دست آوردهای آنان سود جویید.
    با استفاده از رهنمودهای ارزشمند کسانی که شایسته مشورت هستد، با اهداف عالی آشنا شوید و بهترین و ارزنده ترین هدف را انتخاب کنید. زیرا آینده شما در گروه هدفی است که برای رسیدن به آن تلاش می کنید. آنگاه با اراده قوی و همت عالی که از شرایط پیشرفت است، نظم و برنامه ای را که مناسب با هدف شما است، جامه عمل بپوشاند.
    ۱- فکر و اندیشه
    از فرمایشات امام علی (ع) :
    علیلک بالفکر، فانه رشد من الضلال و مصلح الاعمال
    بر تو باد به اندیشیدن، زیرا که آن، هدایت کننده از گمراهی و اصلاح کننده اعمال (از تباهی) است.
    ارزش فکر: تفکر یک نوع آموزش به ضمیر ناخودآگاه است. به وسیله تفکر، حالات باطنی تقویت می شود و قدرتهای روحی انسان آشکار می شود. زیرا فکر پرورش دهنده و تکامل بخش روح است.
    از راه های اهمیت فکر، فکر و اندیشه، راهی مستقیم به سوی حقایق جهان هستی است، و در صورتی که فکر در پیرامون مسایل معنوی تداوم یافته و طولانی شود، ناخود آگاه انسان را به سوی معنویت می کشاند.
    در فکر نیروی جاذبه ای وجود دارد که شخص متفکر را به مسئله ای که درباره آن می اندیشد، پیوند می زند و میان آن ها ارتباط برقرار می کند.
    بر اساس وجود این نیروی انسانی که درباره خوبی ها و یا بدی ها می اندیشد، و تفکر او تداوم می یابد کم کم به سوی خوبی ها و یا هرچه درباره آن فکر می کند جذب می شود و آن ها نیز به سوی او روی می آورند.
    این حقیقتی است که در روایات و فرمایشات خاندان وحی به آن تصریح شده است.
    امام صادق (ع) می فرمایند: فکر، انسان را به سوی خوبی ها و عمل به آن دعوت می کند.
    شما به وسیله فکر و اندیشه میتوانید با رسیدن به مقام عبودیت، نیروهای عظیمی را که در وجودتان به صورت نهان است، به فعلیت رسانده و بیدار نمایید.
    اثر فکر گناه :
    همان گونه که انسان بوسیله فکر نمودن درباره خوبیها بسوی آن جذب می شود و آن را عملی می سازد، با اندیشیدن درباره گناه و لذایذ حیوانی به سوی آن کشیده می شود و دست به ارتکاب آن ها می زند.
    امام علی (ع) می فرمایند:
    کسی که درباره گناهان زیاد فکر کند، بسوی آن ها خوانده می شود.
    تفکر، بر ایمان و یقین شما می افزاید: فکر انسان ها عاجز از درک عظمت جهان هستی است و اندیشمندان جهان، آنگاه که به تفکر درباره جهان خلقت می پردازند، با جهانی با عظمت و اسرار آمیز روبه رو شده و خود را عاجز از درک حقیقت آن می بینند، ولی نسانه ها و آیاتی را در آن مشاهده می کنند که احیا کننده قلب ها و روشنی بخش دلهای خردمندان است. آری بر اثر تفکر در پیرامون عظمت جهان خلقت، یقین و ایمان بهوجود خالق مقتدر، افزایش می یابد.
    قرآن مجید می فرماید:
    تفکر وسیله بصیرت و دور اندیشی است، اگر انسان درباره سرانجام کاری که در پی انجام آنست بیندیشد، در کارها به نتیجه می رسد و گرفتار پشیمانی و افسوس های کشنده نمی شود.
    امام علی (ع) می فرمایند: اگر پیش از همه کارهایت درباره آن بیندیشی، سرانجام و عاقبت تو در هر امری نیکو خواهد بود.
    بنابر این با فکر و اندیشه، می توان زنگار را از دل پاک ساخته و ظلمت و تیرگی قلب را به صفا، نورانیت و بصیرت تبدیل نمود.
    همانگونه که (حرّ) به خاصر احترامی که به حضرت زهرا (ع) قائل شد، زمینه فکر و اندیشه درباره نتیجه و سرانجام جنگ و مقاتله با امام حسین (ع) برای او پیدا شد، و در نتیجه افکاری که در او تبلور یافت، او را از هلاکت نجاد داده و در جمع شهدای کربلا قرار داد.
    روزه اندیشه :
    امام علی(ع) می فرمایند:
    روزه قلب از فکر کردن به گناه، برتر است از روزه داشتن و پرهیز نمودناز خوردن خوراکی ها.
    اگر خود را به افکار زشت آلوده نسازید، در برابر گناهان و اعمال ناپسند بیمه می شوید، در این هنگام فکر، همچون آئینه ای صاف و درخشان واقعیت را برای شما روشن می کند و نشان می دهد روزه اندیشه، می تواند بهترین و موثرترین راه برای نجات را در اختیار انسان گذاشته و او را در سیر معنوی موفق کند.
    راه هایی برای سلامتی اندیشه :
    ۱. دقت و تامل، فکر را سالم می کند
    دقت، تامل و بررسی افکار، نقش مهمی در تصحیح افکار و زدودن اندیشه های فاسد دارد.
    ۲. پرهیز از پر خوری
    خوردن و آشامیدن اگر از حدّ اعتدال خارج باشد، در فساد فکر و اندیشه اثر مهمی دارد. آسایش فکری در ارتباط با آسایش جسمی است و در صورتی فکر راحت است که احساس پر خوری و سنگینی نشود. در این هنگام ذهن آرام و از طغیان افکار زشت و هجوم اندیشه های شیطانی محفوظ خواهد بود.
    ۳. پرهیز از کسانی که دارای اشتباهات فکری هستند
    کناره گیری از افراد زود باور، انسان را از اشتباهات فکری آنان محفوظ نگه می دارد، افراد ساده لوح، زود باور و کسانی که زود فریب دیگران را می خورند، از نظر فکری ضعیف هستند.
    ۲- مشورت
    از فرمایشات امام علی (ع)
    افضلُ من شاورت ذوالتجارب
    برترین کسی که با او به مشورت می نشینیف کسی است که تجربه ها اندوخته است.
    لزوم مشورت :
    سعی و تلاش در صورتی مفید است که در مسیر صحیح قرار داشته باشد و نتیجه ای ارزنده از آن بدست آید. اگر فعالیت و کوشش انسان در شرایط صحیح انجام نگیرد، جز خستگی و اتلاف عمر حاصلی نخواهد داشت.
    مشورت یا پشتوانه بزرگ پیشرفت
    مشورت یکی از بهترین راه های ترقی و پشتوانه بزرگ پیشرفت مردان بزرگ است.
    باید از انسانهای بزرگی که از نعمت فهم و علم برخوردارند و راه را یافته و رفته اند، نه آنان که در نیمه راه نشسته و رهروان را نیز از ادامه راه مایوس می کنند، به مشورت بنشینند.
    با چه کسانی مشورت کنیم :
    امام صادق (ع) درباره شرایط کسانی که با آنان می توان مشورت نمود، می فرمایند :
    با انسانهای عاقلی که پرهیزگار هستند، مشورت کن، زیرا آن ها راهنمایی نمی کنند تو را مگر به کارهای نیک. گاهی مشورت زیان فراوانی برای مشورت کننده به بار می آورد، به صورتی که در بعضی از موارد او را به گمراهی کشانده و از چاله به چاه می اندازد.
    و در جایی دیگری می فرمایند :
    در امور خود از آنچه را که دین اقتضاء می کند، با کسی مشورت کن که در او پنج خصلت وجود دارد:
    ۱- عقل ۲- حلم ۳- تجربه ۴- نصیحت گویی ۵- تقوا
    سرانجام رک مشورت :
    ترک مشورت در کارها یا از ناآگاهی سرچشمه می گیرد و یا دلیل بر دارا بودن استبداد رأی است، کسانی که رفتار و کردار خود را صد در صد صحیح و بی اشکال می پندارند و در هیچ مواردی حاضر به مشورت نیستند، از استبداد رأی برخوردارند و این گونه افراد خود را به خطر می اندازند و زیان فراوانی را متحمل می شوند.
    آنان که با دیگران مشورت می کنند نه تنها از هلاکت رهایی می یابند، بلکه شریک عقل و اندیشه صاحب نظران هم می شوند.
    ۳- هدف
    امام علی (ع) می فرمایند :
    جمیل المقصد یدل علی طهارت المولد
    هدف زیبا، گواه بر پاک زادی صاحب آن است.
    بهترین هدف را انتخاب کنید، ما باید هدف خود را مهمترین و ضروری ترین مسائل قرار داده و برای رسیدن به آن تلاش کنیم، زیرا با پرداختن به مسائل غیر مهم امور اساسی و با ارزش را از دست می دهیم و از رسیدن به هدف عالی خلقت باز خواهیم ماند.
    و در جای دیگری می فرمایند :
    کسی که به امور غیر مهم بپردازد، مسائل مهم تر را ضایع می سازد.
    چون عمر ما محدود است و توانایی و قدرت احاطه بر همه امور را نداریم، باید آن را در بهترین و مهمترین و با عظمت ترین امور صرف کنیم، و از پرداختن به امور بی ارزش که جز تباهی واز دست دادن عمر گران بها اثری ندارد بپرهیزیم.
    به نتیجه هدف توجه کنید : باید سرانجام و نتیجه هدف کاملاً روشن باشد.
    بنابراین هر گاه سرانجام کاری را که هدف خود قرار داده اید، بررسی و تحلیل نمودید و آینده آن را خوب تشخیص دادید، آن را شروع کنید و از امروز و فردا کردن دست برداشته و تا مانعی برایتان پیش نیامده از فرصت استفاده کنید.
    هدف از خلقت انسان ها چیست؟
    آشنایی با راز خلقت انسان ها می تواند راهنمای ما باشد و حقیقت را برای ما آشکار سازد.
    قرآن مجید می فرماید :
    و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
    جن و انس را نیافریدیم، مگر آنکه عبادت کنند.
    هدف از خلقت جن و انس، رسیدن به مقام عبودیت است و انی در صورتی تحقق پذیر است که همراه با معرفت خدا باشد و کسی دارای معرفت و شناخت خداوند است که با مقام امام عصر (عج) آشنایی داشته باشد.
    پس در این روزگار وظیفه ما این است که نسبت به امام زمان معرفت و شناخت داشته باشیم و خدمت به آن بزرگوار را سرلوحه برنامه زندگی خویش قرار دهیم.
    راه هایی برای رسیدن به هدف :
    ۱. به هدف خود امیدوار باشید
    آرمان های بزرگ، اهداف و مقاصد عالی، از اموری است که خاندان وحی همواره همه دوستان و شیفتگان خود را بسوی آن فرا خوانده اند و آنان را همیشه از یاس و نا امیدی بر حذر داشته اند.
    تدکر یک نکته :
    با کسانی که نا امیدند و با تصمیم ها و اهداف شما مخالفند، همنشینی نکنیم، مجالست با آنان در ایجاد یاس و نا امیدی و شکست در تصمیم گیری ها و رسیدن به اهداف شما موثر است. برخی از افراد می توانند با پوزخند و تمسخر، آینده دیگران را تغییر دهند و آنان را همچون خود از رسیدن به اهداف بزرگ و عالی مایوس کنند و در نتیجه از موفقیت باز دارند.
    ۲. نقش طلب و جستجو در دستیابی به هدف
    از بزرگترین دام های شیطان سخت نشان دادن و محال جلوه دادن رسیدن به هدف است.
    گاهی نه تنها قبل از شروع به فعالیتف به وسوسه و خطورات گمراه کننده و یاس آور می پردازد، بلکه گاهی افرادی را که در مسیر قرار گرفته اند، از راه خارج می سازد.
    نکته :
    انسان به گونه ای خلق شده که اگر مدتی سختی ها را تحمل کند با گذشت زمان مشکلات و سختی ها برای او به کارهای سهل و ساده تبدیل می شود و بر اثر تکرار اگر چه برنامه در ابتدا مشکل باشد، به آن خو گرفته و عادت می نماید.
    یقین داشته باشید طلب نمودن، در جستجو بودن، جویا بودن و در طلب یافتن گمشده ای بودن، سرانجامی رضایت بخش و مسرّت آفرین دارد.
    بنابر این برای کامیابی و رسیدن به اهداف بزرگ باید در مقام طلب در آمده و به جستجوی آن بپردازید، تا زمینه دست یابی به آن برای شما فراهم شود.
    به گوشه ای نشستن، تنها به خیال و آرزو به سر بردن و دست از طلب کشیدن انسان را به مقصد نمی رساند. کسانی در راه رسیدن به آمال و آرزوهای قبلی خویش کامیاب می شوند که در طلب و جستجوی دستیابی به آن ها باشند.
    کسی که برای رسیدن به هدف خود به جستجو و طلب می پردازد، بی نصیب نخواهد بود و چنانچه به همه مقصود خویش دست نیابد، مقداری از آن را بدست می آورد. این خود اثر و نتیجه مهمی است که در طلب نهفته است.
    امام علی (ع) می فرمایند :
    من طلب شیئنا ناله او بعضه
    هر کسی چیزی را طلب کند به همه آن یا مقداری از ان نائل می شود.
    ۳. در خدمت مردان بزرگ
    دیدن این گونه افراد و بودن با آنان و همنشینی و مصاحبت با آنان در افکار و رفتار انسان تاثیر می گذارد و اراده آدمی را قوی ساخته و به سوی اهداف بلند سوق می دهد. همت بلند آنانف افراد ضعیف اراده را بلند همت می کند و مقام عالی آنان، افراد بی هدف را بیدار می نماید.
    ۴- مخالفت با نفس
    امام علی (ع) می فرمایند:
    کسی که دوست دارد به درجات عالی برسد باید بر هوای نفس خود غالب باشد.
    ۵- توسل به اهل بیت برای رسیدن به هدف های بزرگ
    انسان برای انجام هر کار نیک و پسندیده احتیاج به داشتن سه چیز دارد :
    ۱. تصمیم و اراده
    ۲. قدرت بر انجام هدفی را که در نظر دارد.
    ۳. توفیقی که از جانب خداوند او را دست گیری نماید
    در هر یک از این موارد اگر ضعفی رخ دهد انجام برنامه از پیشرفت باز می ماند و کار متوقف می شود. برای داشتن این سه شرط و ادامه آن تا رسیدن به هدف، باید خاندان وحی را وسیله قرار دهیم.
    نه تنها در ابتدای کار و برای بدست آوردن شرایطی که گفتیم بلکه تا هنگام رسیدن به هدف، باید متوسل باشیم و جانشینان خدا را واسطه فیوضات الهی و رسیدن به اهداف خود قرار دهیم.
    ۴. اراده قوی، همت عالی
    از فرمایشات امام علی (ع)
    هیچ چیزی همانند همت، مرد را سربلند نمی کند و هیچ چیز جز شهوت، او را پست نمی سازد.
    ارزش اراده
    انسان باید نفس خود را بشناسد و با قدرتها، توانائیها و نیروهایی که خداوند مهربان در
    ذات او به ودیعه نهاده است آشنایی داشته باشد و کم کم آنها را از مرحله قوه و
    اقتضا به فعلیت برساند.
    یکی از نیروهای مهم قوه اراده است. اگر انسان اراده خود را پرورش دهد و به تقویت آن بپردازد می تواند با استفاده از نیروی با عظمت آن بسیاری از مشکلات روحی و جسمی خود و جامعه خود را حل نماید زیرا نیرویی بس پر قدرت و شگفت انگیز است.
    اخلاص قبل از تصمیم و اراده
    نیرویی که قبل از انجام هر کار و برنامه ای شما را به سوی آن تحریک می کند باید کاملاً برای شما شناخته شده باشد. آیا یک نیروی رحمانی شما را به سوی هدفی که دارید دعوت می کند و یا انگیزه شما یک محرک شیطانی است؟ و یا عامل نفسانی شما را به سوی راهی که در نظر دارید می کشاند؟
    برای اینکه دچار تحریک نفس و یا وسوسه شیطان قرار نگیرید و هیچ یک از ایندو محرک شما در عمل نباشد. باید قبل از اراده و تصمیم قلب خود را از همه وسوسه ها و تحریکات غیر رحمانی خالی کنید آنگاه به خاطر رضای خداوند درباره برنامه ای که در نظر گرفته اید تصمیم گیری کنید.
    به اراده و تصمیم خود جهت دهید
    زندگی ما را آنچه در سر می پرورانیم تحت تاثیر قرار می دهد نه آنچه که آن را به زبان می آوریم، آرزوهای عمیق قلبی و افکار و اعتقاداتی که داریم در زندگی ما تحول ایجاد می کنند نه آنچه را که به آن تظاهر می کنیم و اعتقاد و ایمان قلبی به آن نداریم.
    بسیاری از انسان هدفی را برای خود تعیین می کنند و همیشه از آن دم می زنند ولی به دنبال آن نمیروند. از این رو هیچ گاه به ان دست نمی یابند و به وصف العیش اکتفا می کنند در برابر این ها افرادی هستند که با مرور زمان به هدف خود می رسند و قیل و قال آن ها واقعیت پیدا می کند و به آرزوی دیرینه خود می رسند.
    دارای همت عالی باشید
    اگر می خواهید به اهداف عالی خود دست یابید و در فضای وسیع معنویت پرواز کنید باید با همت مردانه به پا خواسته و در فضای عالم معنی سیر کنید.
    هر قدر همت انسان بلندتر باشد در فضای معنوی اوج بیشتری می گیرد و در صورتی که از همت عالی برخوردار نباشد نمی تواند آنگونه که باید به پرواز در آید.
    بنابر این اگر انسان هدفی بزرگ و ارجمند داشته باشد ولی برای رسیدن به آن هدف همت نداشته باشد و به سوی آن گام بر ندارد به همت خود نائل نمی شود.
    انسانی ارزشمند و پر ارج است که گذشته از هدف عالی اراده قوی و همتی مردانه داشته باشد.
    امام علی (ع) می فرمایند :
    ارزش هر مردی به اندازه همت اوست.
    به تصمیم خود عمل کنید
    در بسیاری از موارد ممکن است انسان فرصت های مناسب را از دست داده و به پشیمانی و افسوس گرفتار شود برای جلوگیری از وقوع اینگونه پیشامد ها باید هرگاه امکانات خوب و پسندیده فراهم شد از آن ها استفاده کنیم و به تصمیم خود عمل کنیم.
    امام صادق (ع) می فرماید :
    هرگاه یکی از شما تصمیم به انجام کار نیکویی گرفت آن را نباید تاخیر بیندازد.
    زیرا در صورت تاخیر امکان پیدا شدن مانع و از دست دادن امکانات بسیار است و شیطان و نفس در ایجاد مشکلا و موانع حریص هستند.
    قدرت در تصمیم گیری عامل پیروزی و ضعف در آن عامل شکست است.
    همان گونه که همت عالی به کارهای نیک و ارزشمند گواه بر عظمت و بلندی مقام انسان است ضعف در تصمیم گیری دلیل شکست و از دست دادن فضیلت موجود است.
    مطالعه و بررسی درباره ۲۵۰۰۰ نفر که در کار خود شکست خورده و به هدف های خود نرسیده اند نشان داده که ناتوانی در تصمیم گیری از جمله دلایل شکست و ناکامی آنها بوده است.
    با قدرت اراده، بر طبیعت خود غالب شوید.
    طبیعت انسان به گونه ای است که رفتار و کردار او با مرور زمان جزء خلق و خوی او قرار میگیرید به صورتی که به انها معتاد می شود و قدرت جدایی از آنها را ندارد.
    اگر خصلتهای زشت و ناپسند را در خود همچون کوه ثابت و استوار می بینید با قدرت اراده و همت مردانه آنها را نابود کنید بلکه قدرت دارید آنها را به صفات پسندیده تبدیل
    کنید.
    اراده ونیت خود را تقویت کنید
    امام علی در یکی از نامه هایش می نویسند :
    بدرستی که خداوند هر بنده ای را به قدر نیتش عطا می فرماید.
    ارزش نیت هر انسان هر قدر باشد مزدی که خداوند به او میدهد به همان میزان است نیت شما هر چه بهتر و خالصتر باشد از اجر و ثوابی افزونتر برخوردار خواهید شد بنابراین این باید به بها دادن به نیت خود بیفزایید نه به زینت دادن به اعمال خود.
    نیت و تصمیم آن قدر کارساز و پرقدرت است که اگر تصمیم خود را تقویت کنید ضعف جسمی شما برطرف می شود و از لحاظ بدنی نیز آمادگی انجام برنامه های سنگین را خواهید داشت زیرا قدرت نیت و قصد در هم شکننده ضعف بدنی شما خواهد بود.
    از امام صادق (ع) داریم که هیچ بدنی دارای ضعف از چیزی که نیت نسبت به آن قوی گشته نشده است.
    راه هایی برای تقویت اراده
    ۱. شور و شوق اراده شما را قوی می کند.
    همان گونه که شور و اشتیاق فراوان برای رسیدن به شهوات، یک عامل بسیار قوی برای گمراهی گمراهان شمرده می شود. شور فراوان برای رسیدن به اهداف بلند، عاملی نیرومند برای دست یافتن به مقصدهای بزرگ معنوی و علمی است.
    بنابراین اگر مایل هستید به بزرگترین هدف های عالی انسانی دست یابید و دوست دارید به آسانی به آن نائل شوید، در خود شور و شوق شدید ایجاد نمائید، تا اراده شما برای دست یابی به هدف، نیرومند شوید.
    شور و شوق شدید سختی ها را آسان، دشواری ها را سهل و ساده و هدف های دور را برای شما نزدیک می کند.
    در روایتی که منسوب به امام صادق (ع) است آن حضرت می فرمایند : مَثَلِ شخصی که مشتاق است، مثل کسی است که غرق شده باشد که اراده ای جز خلاصی خود ندارد و هر چیزی غیر آن است، فراموش می کند.
    ۲- امید و آرزو همت آفرین است
    هر چه امید انسان بیشتر باشد، همت او نیز بیشتر خواهد بود. انسانی که امیدوار است، از شوق و شوری فراوان برخوردار است. از این رو، جوانانی که به آینده خود امیدوارند بیش از سایر مردم شور و شوق رسیدن آن را دارند. و در نتیجه چون آرزوی بیشتری برای به دست آوردن مقامات معنوی دارند، بیشتر تلاش می کنند، بیشتر جستجو میکنند و بیشتر به نتیجه می رسند.
    اما آن دسته از مردم که نه شوری در سر دارند و نه شوقی در دل، گرفتار یاس و ناامیدی هستند.
    آنها به دلیل نا امیدی، از تلاش کوشش دست بر می دارند و همیشه کوله باری از غم و اندوه و یاس را بر دوش گرفته، روز خود را شب می کنند و شب را به روز می آورند، در حالی که فقط غمی بر غم های خود افزوده اند، نه از عذاب و رنج رهایی یافته اند و نه به دیار نور و معنویت راهی یافته اند.
    ۳- از خداوند خواهان اراده و همت عالی باشید
    در مناجات انجیلیه امام سجاد به درگاه خداوند عرض می کنیم :
    اسالک من الهم اعلاها
    خداوندا عالی ترین همت ها را از تو مسئلت می نمایم.
    امام سجاد (ع) دراین جمله از مناجات، بارقه امید را در دل همه پیروان خود بوجود می آورند و کوتاه همتان را با درخواست داشتن عالی ترین همت ها، امیدوار می نمایند.
    این گفتار، هشداری بیدار کننده برای همگان است، همه باید بدانند : همت عالی از آن گروهی اندک و ویژه افرادی خاص نیست، بلکه همه پیروان راستین مکتب تشیع باید عالی ترین همت ها را از خداوند متعال درخواست کنند و در تحصیل آن بکوشند.
    ۵- نظم و برنامه
    از فرمایشات امام علی
    شما را سفارش می کنم به داشتن تقوای الهی و نظم در امورتان
    اهمیت نظم و برنامه :
    نظم و برنامه سامان دهنده ی زندگی و وسیله ای موثر برای رسیدن به اهداف بزرگ است. با تشکیل برنامه ی منظم برای رسیدن به اهداف عالی، لحظات زندگی خود را با ثمر و پر بار نمائید. عمل به برنامه ی صحیح، انسان را منظم، متعهد و معتقد به آنچه انجام میدهد، می نماید.
    نوجوانان را در برنامه صحیح کمک کنید : به دلیل وجود اندیشه ها و تخیلات گوناگون، نوجوانان نوعاً قدرت کامل برای برنامه ریزی، نظم و سامان دادن به امور لازم را دارند. تضاد درونی و تحریک قوه ی شهوانی در جوانان ان گاه که به مرز ۳۵ سالگی وارد میشوند، رو به افول می گذراند و نوعی آرامش نسبی جایگزین تحریکات جنسی و تضاد نفسانی می شود، از این رو، برنامه ریزی و پیروی از نظم صحیح برای انسان در این دوره آسان تر است.
    نظم و برنامه راهی موثر برای بهره گیری از وقت : برای جلوگیری از وقت کشی و از بین رفتن ساعات عمر و زندگی خود، باید برنامه ی منظم ترتیب داده و متعهد شوید رفتار شما مطابق آن باشد. اگر اصل اعمال شما صحیح باشد و طبق برنامه ای صحیح و مرتب رفتار کنید، زندگی شما پر برکت و پر بار خواهد بود.
    باز از امام علی (ع) داریم که برکت و پربار بودن عمر در نیکو بودن عمل است. نیکوئی عمل تنها به نیک بودن روش آن را نیز شامل می شود.
    ۶- بهره گیری از وقت
    از فرمایشات امام علی (ع):
    آنچه را که در گذشته نابود ساخته ای، در آینده جبران کن، تا در قیامت سعادتمند شوی.
    از گذشته خود عبرت بگیرید :
    عبرت گرفتن از سرد و گرم دنیا از صفات مردان بزرگ است، با عبرت گرفتن از گذشته ی خود و دیگران، آینده ی خویش را درخشان می نمایند.
    عبرت گرفتن از وقت ها و فرصت های فراوانی که در گذشته از دست رفته، قیمت و ارزش باقی مانده ی عمر را روشن می کند و انسان را وادار می نماید آینده را همچون گذشته به تباهی نکشد و از باقی مانده عمر نتیجه ای که جبران کننده گذشته باشد، بدست آورد.
    امام علی می فرمایند :
    اگر از آنچه از عمر گذشته ی خود که آن را ضایع ساخته ای عبرت بیاموزی، باقی مانده ی عمر خود را حفظ خواهی کرد.
    اگر ارزش عمری را که به رایگان از دست داده اید بدانید، برای باقی مانده ی آن ارج بیشتری قائل می شوید.
    از گذشته دیگران پند بیاموزیم :
    تاریخ را بنگریم و زندگی مردان بزرگ مکتب شیعه را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم و از تجربه های آنان در فعالیت ها و کوشش های فردی و اجتماعی همچون گنجی پر بها بهره گیریم.
    یکی از فوائد ارزنده ی استفاده از تجربیات دیگران، بهره گیری از وقت و استفاده از فرصت هایی است که از این راه می توانیم به دست آوریم.
    به جای آنکه عمر خود را به تجربه ی راهی را که به آن آشنایی کامل نداریم، از دست بدهیم می توانیم با مطالعه و بررسی احوالات پیشگامان آن راه، نتیجه ی آن را به دست آورده و ساعات زندگی خود را به تکرار اشتباهات دیگران نپردازیم.
    وقت خود را برای اهداف شخصی دیگران، از دست ندهید :
    بسیاری از مردم لحظات پر ارزش زندگی خود را به کار و فعالیت می گذرانند، از سستی و ضعف می گریزند و به کوشش و تلاش دست می زنند، ولی از سرمایه ی زندگی خود سودی نمی برند و از زحماتی که می کشند، فایده و بهره ای نمی بینند.
    حضرت علی (ع) می فرمایند :
    عمر خود را در راه استفاده ی دیگران از دست ندهید
    تلخیها، سختیها، زحمتها و . . . از آن اینان است، ولی سود و بهره ای که حاصل کوشش های آنانست، به دست افرادی دیگر می رسد. متاسفانه بسیاری از مظلومین جامعه، از ظلم و ستمی که بر آنان وارد می شود، آگاهی ندارند.
    تا آخرین نفس از عمر خود استفاده کنید :
    باید سعی کنید تا آخرین لحظه و تا آخرین نفس وظیفه ی خود را انجام دهید و لحظات عمر را در اموری که مورد رضایت خداوند نیست از دست ندهید.
    حضرت علی می فرمایند :
    نفس های تو اجزای عمر توست، پس آن را از دست مده مگر در عبادتی که باعث تقرب بیشتر تو باشد.
    ۷- همبستگی با نیکان
    از فرمایشات حضرت علی :
    بیشتر صلاحیت ها و درستی ها در مصاحبت با صاحبان خرد و عقل ها است.
    راز اهمیت همنشینی با صلحا و ابرار : راه برای رسیدن به مقاصد معنوی زیاد است، ولی مهم این است که کدام یک از راه ها نزدیکتر، و انسان را زودتر به مقصد می رساند.
    آنچه به نظر صحیح می رسد، اینست که همنشینی با کسانی که خدا را برای خدا می خواهند نه برای خود و مجالست با آنان که حقیقت ایمان را در خود به مرحله ی واقعیت رسانده اند، اثر فوق العاده دارد.
    حضرت علی (ع) در کلامی دلنشین چنین فرموده اند :
    چیزی نیست که از صحبت اخیار، انسان را بیشتر به سوی خوبی ها بخواند و از بدیها نجات دهد.
    فردی که در خدمت پاکان حضور یافته، از انوار تابناکی که بر ان می تابد بهره مند می شود.
    معمولاً افرادی که صاحب یقین می باشند و دارای اراده و نفوذ هستند، در دیگران بیشتر اثر می گذارند و خصوصیات های فکری و اعتقادی خود را در آنان ایجاد و یا تقویت می نمایند. مجالست با نیکان همچون کیمیاست.
    افرادی که مجالست با انان باعث تعالی روح است :
    ۱- مجالست با علمای ربانی
    مجالست و همنشینی با این افراد آثار فراوانی دارد، مخصوصاً اگر انسان احترام و محبت خاصی برای آنان قائل باشد.
    پیامبر اسلام می فرماید :
    نزد هر عالمی ننشینید! مگر دانشمندی که شما را از ریا باز می دارد و به سوی اخلاص فرا می خواند.
    همنشینی و مجالست با این گونه علمای ربانی در شما اثر می گذارد و شما را با معارف نورانی اهل بیت (ص) آشنا می سازد. آنان قلب شما را با محبت خاندان وحی پیوند می زنند و با اعمال ننگین منافقان تاریخ، آشنا ساخته و نفرت شما را از آنان بیشتر می کنند.
    ۲- مجالست با ابرار و صلحا
    همنشینان خود را از میان افراد پرهیزگار و مومن انتخاب نمایید و از مجالست با افراد دنیا پرتس و بی هدف پرهیز کنید. ارزش زندگی و ماندن در جهانی که همه اش رنج است، به خاطر وجود اولیاء خدا و مردان خود ساخته ای است که در دنیا به سر می برند.
    گروه هایی که همنشینی با آنان مانع پیشرفت است :
    ۱- همنشینی با کوتاه فکران
    آنان که مایلند در اجتماع دارای شخصیت شناخته شده و ارزشمندی باشند، باید در شناخت دوستان و اطرافیان خود سعی کرده و سابقه و اعتبار مردمی آنان را در نظر داشته باشند. دوستان ناشناخته نه تنها کمک و پشتیبان انسان در مشکلات نیستند، بلکه همواره مشکلی بر مشکلات دیگر می افزایند.
    امام علی می فرمایند :
    از مصاحبت با افراد ضعیف الرای، که رفتار آنان مورد پذیرش مردم نیست، بر حذر باش، زیرا که اعتبار رفیق به رفیق اوست.
    ۲- همنشینی با گمراهان
    آنگاه که امکان مبارزه و پیکار با دشمنان دین وجود ندارد، می توان به مبارزه ی منفی دست زد. با مبارزه ی منفی، می توان به دشمنان ضربه زد و از رسیدن به مقاصدشان جلوگیری نمود. کناره گیری، بی اعتنایی و عدم صحبت و مجالست با دشمنان دین و بعدت گزاران، نوعی مبارزه ی منفی به شمار می آید.
    این گونه رفتار، اگر وسیله ی شکست آنان نباشد، حداقل یک نوع حفاظت از شر نیرنگهای آنان به شمار می آید.
    امام صادق در روایتی می فرمایند :
    با بدعت گزاران صحبت نکنید و با آنان مجالست ننمایید زیرا به خاطر مصاحبت و مجالست با آنان، نزد مردم همانند یکی از آنان می شوید.
    ۳- مجالست با هوا پرستان
    همنشینی با دوستان هوا پرست و آنان که هیچ گونه توجهی به عالم معنی و آخرت ندارند، ایمان را از قلب افراد مومن می رباید و باعث حضور شیاطین گمراه کننده می شوند.
    مجالسی را که هوا پرستان آنان را تشکیل می دهند و کنار یکدیگر می نشینند، حربه ی بسیار موثری برای نابودی حق و حقیقت بشمار می رود. دشمنان اهل بیت (ع) از صدر اسلام، بارها از تشکیل این گونه اجتماعات به نفع مقاصد شیطانی خود، سود جسته اند.
    حضرت علی (ع) می فرمایند :
    همنشینی با مردم هوا پرست، ایمان را از خاطره ها به دست فراموشی می سپارد و سبب حضور شیاطین می شود.
    بنابراین افرادی که در جستجوی حقیقتند و در راه رسیدن به مقاصد عالی گام برمی دارند، باید از رفاقت با دوستانی که هدفشان تنها رسیدن به مادیات است و از یاد خدا و ذکر آل الله غافلند، دست بردارند زیرا کسانی که اراده ی آنها فقط حیات و زندگی دنیا است و به آینده ی خویش نمی اندیشند، صلاحیت برای دوستی و رفاقت ندارند.
    خداوند در قرآن می فرمایند :
    از کسی که از یاد ما روی گردانیده، و اراده ای جز زندگی دنیا ندارد، دوری کن.
    ۴- همنشینی با شکاکان
    بسیاری از افراد، بر اثر رفاقت و گفتگو با افراد گمراه و تشکیک آنان، مسائل واضح برایشان به صورت مشکلی بزرگ جلوه گر می شود.
    امام صادق می فرمایند :
    با کسی که امر واضح بر او مشکل است، مجالست مکن. این گونه افراد بر اثر اندک بودن اطلاعاتی که از دین دارند، وسوسه ها ی شیطان در آنان رسوخ می نماید و آنها را به همنشینان خود القاء می کنند.
    دوستان آنان نیز بر اثر ضعف پایه ی اعتقادی، این گونه شبهات را پذیرا می شوند و در نتیجه افراد پاک ولی ساده لوح، بر اثر رفاقت با افراد شکاک، همرنگ آنان می شوند.
    همیشه فکر می کنیم چون مشکلاتمان زیاده، نمی توانیم خدا را داشته باشیم، ولی اصل قضیه این است که چون خدا را نداریم این همه مشکل داریم.
    وبلاک حاج ثابت منامن پاسخگوی احکام شرعی
    http://www.hatamihemat.blogfa.com/

  63. manaman گفت:

    کسب مدال طلای مسابقات بین المللی تکواندوی اوپن گالب صربستان توسط حمید رضا عزیزی (منامن) را به جامعه ورزشی و ورزش دوستان و خانواده محترمش تبریک عرض نموده و امیدواریم که سرآغازی برای موفقیت نوجوانان ایران زمین باشند

  64. manaman گفت:

    (( ده مطلبی که خدا از تو نمی پرسد ))
    ۱- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود؟
    بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
    ۲- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی؟
    بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
    ۳- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چند متر بود؟
    بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
    ۴- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی؟
    بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
    ۵- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی؟
    بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
    ۶- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود؟
    بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
    ۷- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود؟
    بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
    ۸-خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی؟
    بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
    ۹- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی؟
    بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
    ۱۰- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی؟
    بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکردی؟

  65. manaman گفت:

    با اینکه ۱۰ماه از افتتاح گاز روستای منامن گذشته است و تمامی اهالی این روستا از مصرف گاز شهری برخوردار شده اند و تعداد کمی از خانه ها که تعدادشان به ۱۵خانوار نمی رسد به دلیل ساخت وساز ویا مشکلات مالی نتوانستند هنوز از این نعمت خدادادی بهره مند شوند تنها ۲خانوار در این روستا بدون گاز مانده اند که نه مشکل ساخت وساز دارند ونه مشکل مالی و غیره
    این ۲خانوار که فقط هرکدام یک پیرزن تنها می باشند و نمی توانند پیگیر کارهای خود باشند و یا به شرایطی که دارند حجب و حیایشان اجازه نمی دهدداد وبیداد کنند و یا در بین اهالی بی شرمی و بی حیایی کنند به این خاطر اینها در این سرمای نزدیک به زمستان بدون گاز مانده اند وقتی موضوع را خودم دنبال کردم که چرا با مسنولین تماس نمیگیرید گفتند که میترسیم بگویند از موقعیتشان سوء استفاده می کنند قابل ذکر است که این دو پیرزن تنها و بدون گاز متاسفانه متاسقانه مادر شهید ان سبحانعلی فرخی و بهارعلی غلامی می باشند این کلمه متاسفانه را نه برای خودم نوشتم و نه برای آنها این مختص مسنولینی می باشد که بعد از ۱۰ماه هنوز خبری از این دو مادر شهید نگرفته اند در تماسهای مکرری که با جناب بخشدار محترم گرفتیم فقط به یک کلمه قانعمان کرد(می آیند )
    مسنولین محترمی که در پشت میزهایتان لم داده ایدو ماهیانه با حقوقهای کلان و پاداشهای آنچنانی دینتان را به دنیایتان فروخته اید آیا این است عاقبت مادران شهدا
    شما که مسافرتهای درون شهری و برون شهری خودتان را ماموریت حساب می کنید آیا اینها ارزش این ماموریت ۲ساعته شما راندارندکه یه سری به اینها بزنید می ترسید ماموریت حساب نشود
    اجری که به خاطر یاد کردن این مادران شهید میگیرید آیا می شود با دنیایی از زرق وبرق عوض کرد
    اگر این شهدا می دانستند که عاقبت مادرانشان این می شود آیا جلوی توپ و تانک دشمن می ایسادند که شماها الان در ناز ونعمت زندگی کنید
    مسئولین محترم شاید به این حال و روز این مردم بخندید ولی کسانی هستند که به روزگار شما گریه می کنند

  66. manaman گفت:

    یادمان شهدای بزرگوار منامن همزمان با مراسم اربعین حسینی در مسجد روستای برگزار می گردد.
    دوست داشتم قبل از صفحه بسم الله، صفحه شهدای منامن را ثبت کنم.
    دوست داشتم منامین عزیم را یازده تکه کرده و و هر تکه را به نام شهیدی مزین کنم.
    دوست داشتم سر هر صفحه ای اسم شهیدی را درج کنم!
    دوست داشتم که نام وبلاگ را به اسم شهید بگذارم ولی کدامین یک از ۱۱ شهید!
    ولی دلم می گوید که آرام باش عزیزم، دوست داشتنت را به رخ نکش!
    اگر می تونی تو هم اسم شهدا را از وبلاگ حذف کن!
    چرا که دیگر آنها رفته اند!
    چرا که راه و رسم آنها هم رفته!
    چرا که ما دیگر در دنیای دیگری سیر می کنیم!
    چرا که یاد کردن شهدا غبار غم را به دل می نشاند!
    چر که از شهید فقط اسم و نام بجا مانده!
    چرا که دیگر از آن روزهایی که آنها نام و شهره ای داشتند خبری نیست!
    آنها رفتند تا ما را به آرامش برسانند!
    آنها رفتند تا دود و غبار طاغوت را از جامعه بربایند!
    آنها رفتند تا فقر و گدایی از بین برود!
    روزی آنها برای خودشان حرمتی داشتند!
    جنگ در هر شهر و روستایی نوگلان را با خود برد!
    ما باید با یاد هر شهیدی به یاد اخلاق و کردار و گفتار آنها بیافتیم و روحیه بگیریم!
    ولی تا نام شهید می آید مرگ و غصه و جنگ و دعوا به یاد آدم می آید! چرا؟
    آنها چه درسی به ما دادند و ما چه درسی تحویل گرفتیم !
    آنها خاک خوردند و خون ریختند اما ما از کاه کوه ساختیم!
    آنها راه امتحان شده را رفتند و آزاد شدند!
    ولی ما چی، اندر خم یک کوچه ایم !
    راه را که نیافته ایم بلکه بیراهه را هم گم کرده ایم و به دور خودمان می چرخیم!

  67. manaman گفت:

    سلام ممنون سپاسگزارازلطف جناب عالی واقعآ خیلی خیلی زحمت می کشید امیدوارم موفق باشید

  68. manaman گفت:

    انا لله و انا الیه راجعون
    جناب آقای مرتضی غلامی منامن :
    مصیبت وارده را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن درگذشته طلب عفو و مغفرت و برای حضرت عالی و سایر بازماندگان صبری جمیل و جزیل آرزومندیم .

  69. manaman گفت:

    جادارداز تمامی عزیزانیکه در مراسم تدفین وخاکسپاری ومجلس وختم (سارا عظیمی منامن)با حضور گرمتان دل مارا گرمتر و محفل عزای مارا نورانی کردید از یکا یک شما عزیزان تشکروقدردانی نموده باشد که در شاذیهایتان جبران کنیم خداو ند پشتبان و نگهداریتان باشد
    مرتضی غلامی منامن

  70. manaman گفت:

    منتخبین شوراهای اسلامی روستای منامین
    لطف اله یوسفی منامن
    امین اله عمرانی منامن
    محمد صادق شاد منامن
    ضمن عرض تبریک به منتخبین روستای منامین، امیدواریم که با همت و تلاش و زحمات این بزرگواران روستایی آباد و سرزنده و شاداب تری داشته باشیم
    برای ایران عزیزمان، آبادانی، شکوه و صلابت و برای فرزندانش، بزرگی و موفقیت و عزت آرزومندیم

  71. manaman گفت:

    هو الحق
    آفتاب آرام آرام، از بلندای کوه بالا می آمد و زلف عنبرینش را در دامنه ی دشت ها و پهنه ی وسیع روستا می گسترد، نگاه خواب آلودش در مطلع صبحی دلنشین از روزنه ی پنجره های چوبی به اندرونی صمیمیت خانه ها نفوذ می کرد، با ترنّم لطیف ترین انوار گیتی گشوده می شد و صبح با دمیدن روح طراوت به کالبد اعجاز انگیز طبیعت روستا آغاز می گشت صدای گوسفندها و برّه های، شور و هیجان در کوچه های لبریز از سادگی به جریان می انداخت و زندگی همچون آبی زلال و گوارا در چشمه ی دل ها می جوشید و کدورت لحظه ها را می شست.
    چاووش با لحنی الهی خودش نغمه، «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله» را می خواند قطرات باران با اشک چشمان بدرقه کنندگان زائرین کربلا هم نوا شده بود زائران با شور و شوق وصف ناپذیر از مردم وداع می کردند و التماس دعای آن ها را بجان دل می شنیدند کربلای یوسف جد بزرگ «شهید بقیت الله» یک از آن زائران بود او می رفت تا امام و مولایش حضرت سید الشهدا (ع) یاران شهیدش را زیارت کند و عقده دیرینه زیارت را با بوسیدن خاک کربلا باز کند و درد هجرانی را که در عمق وجودش ریشه دوانیده بود با کیمیای خاک وصال آن شفا دهد و غبار آستانه اش را کّحل دیدگانش سازد او رنج راه را که گاهی با سواری بر مرکب و گاهی با پای پیاده طیّ می کرد و چو جان عزیزش می داشت
    در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سر زنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور(دبوان حافظ)
    او بعد از هموار کردن همه مرارت ها بر خود به سرزمین موعود کربلای عشق رسید.
    عاشقانه جان در آستان دوست انداخت آب گوارای زیارت غبار جان پریشانش را آرام بخشید و سلام نیاز حسرت انگیز ملتمسان دعا را به درگه حضرت سالار شهیدان (ع) و قمر منیر بنی هاشم (ع) و دیگر کاروانیان شهید کربلا (ع) عرضه کرد امّا تقدیر آن بود که او برای همیشه کربلائی شود و کربلائی بماند و خاک نشین آستان خوبان عالم شود و خوشه چین لطف و محبّت آنها گردد و او در حالی که نفس راحتی می کشید و همچنان اشک شوق می ریخت در کربلا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
    تا راه بقا را از کربلا شروع کند، باشد که بعد از ده ها سال عزیزی از نسل او درباره راه کربلا پیش گیرد.
    خانواده شهید
    سال ها گذشت در رمضان سال ۱۳۴۲ خداوند متعال کودکی به آن خانواده عطا کرد حاج یعقوب پدر او از همان ابتدای جوانی با تراشیدن سنگ های سخت و محکم و پیراستن آن ها کسب حلال داشت او سنگ ها را می شکافت تا حلاوت حلال بودن کسب و کارش بر کام خانواده اش شیرین باشد و صادقانه بذری کاشت از شرع خود خانواده اش را متنعم کند و رسالتش را در تربیت شهید بخوبی انجام داد و از دوران کودکی اهل مسجد و منبر بوده و مادر شهید، بانوی با حجب و حیا و متدّین که شهید را با شیر پاک خویش برای میادین مبارزه و دفاع از کیان اسلامی و تمامیت ارضی کشور عزیز اسلامی مان تربیت کرد.
    دوران کودکی
    لالائی های او در ذهن بقیت الله نقش می بست به ویژه در ماه های رمضان و محرّم که لالائی مادرش رنگ مرثیه به خود می گرفت جای شگفتی نیست که زنان مسلمان و عفیف ایران وقتی برای شهدای کربلا گریه می کنند گویی در سوگ بهترین عزیزان خود می گریند اشک هایی که از سوز دل این مادران بر گهواره کودکشان و از جمله شهید بقیت الله . . . ریخت، ارادت و عشق آن ها را نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت ماندگار کرد و آن ها را به معنای واقعی کلمه محمدی علوی و حسین و کربلائی بار آورد. و بقیّت یکی از هزاران دلاور شهیدی بود که این چنین پرورش یافت.
    بقیت الله در فضای پر مهر و محبّت و سرشار از عطوفت خانواده رشد کرد وقتی چشم به دنیا گشود، غم و غصّه را از دل و نگاه مادر زدود گریه اش که نشان از سر زندگی و سلامت او بود قلب مادر و نزدیکانش را چون خنکای نسیم بهاری ساخت و خنده های کودکانه اش آرامش بخش زندگی مادر و خانواده اش شد نهال کوچک محبت با قامت کوچک امّا استوارش بالنده و رشد کرد تا این که قدم به محیط پاک مدرسه گذاشت.
    دوران ابتدایی
    او به دوستان و هم کلاس های خود عشق می ورزید به ویژه محبت خاصی به شهید بزرگوار علی نظرزاده سردار شهید محورهای عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا داشت که از اوان کودکی با هم دوست و هم کلاس بودند.
    هم سن و سال، هم قد و قواره، چون نسبتی داشتند تقریباً شبیه به یکدیگر با دست کوچکشان می نوشتند و برای تمرین نوشتن منشور بزرگ و جاودانه آئین جوانمردی و دفاع از دین و ناموش نظام اسلامی آماده می شدند با هم بازی می کردند در مسابقه دو شرکت می کردند تا خودشان را برای حضور در صف مردان مرد، در ردیف جهادگران با خدا آماده کنند.
    شهید را شرایط جغرافیای زادگاهش از دوران کودکی ورزیده یا سخت کوش بار آورد؛ او از دوران کودکی به مقتضای سن خود به خانواده و به پدرش در کارها کمک می کرد دوران ابتدایی را در منامن تحصیل کرد و برای دوره راهنمائی عازم هشتجین مرکز بخش خورش رستم شد و در این مقطع تحصیلی هم باز با شهید نظرزاده هم کلاس بودند.
    دبیرستان را با هم شروع کردند امّا با یک تفاوت که در دوره دبیرستان علاوه بر دوستی و هم منزل هم بودند، دو کبوتر خونین بال شهادت قدر دوستی را ارج می نهادند، گویی می دانستند که دنیای بی وفا خیلی زود دوستان و عزیزان را از همدیگر جدا می کند امّا هم دوستی و هم جدائی آن ها هدفدار و ارزشمند بود.
    چه بسیار روزهایی که چشم به دور دست ها می دوختند و آینده ی درخشان روزهایشان را در قاب آیینه آسمان به نظاره می نشستند تکیه گاه مادر بودند و عصای دست پدر، و در هنگام تعطیلات گاهی راهی مزرعه می شدند تا همپای پدر خوشه های طلایی آرزو را در خرمن امید بریزند و ثمره ی پاکی و صداقت را انباشت کنند تا در فردای دفاع مقدس دشمنانی را که فریفته قدرت زورمداران ابر جنایتکار شده بودند از پیش رو بردارند، عزّت و عظمت اسلام را بر آن ها و اربابان ظالمشان گوشزد کنند.
    وقتی موج نا آرام دریای زندگی شهید به ساحل جوانی رسید کشورش در بحبوحه ی انقلابی عظیم بود و قلب پر خروش او انقلابی عظیم تر را تجربه می کرد. با هر سخنی که از امام به گوشش می رسید روحش را صیقل می داد و چشمش را مهیای لحظه های سخت. انقلاب که پیروز شد خوشبختی را در رگ های پر تپش روزگار لمس کرد کشورش در جریان حادثه ها و در مسیر پر پیچ و خم عبور از باطل و رسیدن به حقی پایدار قرار داشت او در کشاکش همه ی جریانها، تظاهرات و نبردِ سپیدی و ظلمت همه ی انرژی جوانیش را صرف می کرد تا اینکه جنگ آغاز شد و این جوان غیرتمند عزم را جزم کرد و مهیای رفتن شد نجابت چشمانش را با صداقت کلامش درهم آمیخت و با پدر و مادر از رفتن گفت، رفتنی که شاید هیچ برگشتی در پی نداشت. سوار بر رخش ایمان راهی جبهه ها شد و در حفاظت از ناموس و آبروی میهنش از هیچ تلاشی دریغ نکرد و همپای همه ی همرزمانش سلاح عشق در دست گرفت و به یاد مولایش حسین (ع) عاشقانه ظلمت را نشانه گرفت. وجودش در اقیانوس پر تلاطم زندگی غروب کرد و ثانیه ها را به سوگ نشاند.
    او پاک آمد و پاک زیست و چون مفتخر به همنامی مولای غایبش حضرت امام زمان (عج) بود تقوا و پرهیزگاری را سرلوحه ی زندگیش قرار داد.
    نمازهایش اوّل وقت اقامه می شد و زیبائی های زندگیش در نیایش های خالصانه اش به اوج می رسید او خدا را در لحظه لحظه ی زندگیش حس می کرد و خدا هم همواره با او بود و تنهایش نگذاشت، ادب و نجابت از خصوصیات با ارزش بود با پدر و مادرش صمیمی و مهربان بود و همواره همه ی نزدیکانش را به احترام به آنها دعوت می نمود او عاشق خدا و فرامین و دستورات خدا بود دستوراتی که با انجامش به خالق بی همتای گیتی نزدیک و نزدیکتر می شد.
    شهید بقیت الله . . . با آگاهی از رنج هایی که پدر و مادرش برای بزرگ کردنش کشیده بودند جهاد در راه خدا را به ماندن و لذّت بردن از تمامی زیباییهای دنیا ترجیح داد و قرب به خدا و وصال را برگزید. در وصیت نامه های خود همه خانواده و نزدیکانش را به نماز و اطاعت از خداوند متعال سفارش می کرد. به خواهرانش زینبی بودن و به همرزمان و برادرانش حسینی زندگی کردن را توصیه می کرد.
    آری شهدا یعنی شیرمردانی که زوال ثانیه های غریب را به چشم دیدند و با تعلقات دنیا با تبسم عاشقانه وداع کردند. اینک وقتی پس از سالها از آنروز و آن بزرگمردی ها و رشادت ها سخن می گوییم اشک شوق بر چهره جاری می کنیم بخاطر حسرت از همنشینی با انسانهایی که وجودشان با نور الهی معطر شده بود انسان هایی که عطر نفس های گرمشان گلستان عاطفه ها را مزین می کرد و چون رفتند پرواز رویایی و عاشقانه شان در جاده نورانی آسمان حک شد و برای همیشه در پیشانی تاریخ درخشیدند.
    شهید به روایت برادرش (رایت اله عبادی)
    هنوز پژواک ناله و لالائی های مادرانه اش در گوشم می پیچید. قلب مادر هر لحظه احساس خطر می کرد. آن واقعه ای که دلهره اش زهره ام را آب می کرد. فرا رسید.
    در یکی از روزهای سرد پاییزی از خواب بلند شدم دیدم مادرم نیست. پدرم برای کار خارج از ولایت بود. قاصد خلد برین خبر سفر مسافر فردوس داده بود و مادرم را به استقبال این سفر کرده برده بود.
    چه شور و حالی داشت آنروزها، همه جا را حال و هوای جبهه پر کرده بود. چه استقبال گرم و با شکوهی از پرستوهای عاشق می کردند، چه تکبیر و هلهله ای می گفتند، تابوت پرندگان عشق را بر سر دستان فراق، به بدرقه می بردند.
    اندک زمانی که او را درک کردم زمان پاسداریش بود. به قدری ملکوتی شده بود، که نشناختمش، به قدری پاک دامن و عفیف شده بود که حتی در عروسی عزیزترین دوستش عذر تماشای جشن عروسی خواست و از اطاق بیرون نیامد با اینکه همسایه ی دیوار به دیوار بودیم.
    امروز می فهمم که او که بود، آثار و کتابهایی که از وی یادگار مانده است و کتابهایی که امروز می بینم و مطالعه می کنم تازه به جایگاه رفیع علمی و عملی اش پی می برم، بطوریکه تمام کتابهای استاد شهید مرتضی مطهری را که امروزه در جامعه و دانشگاه ها رونق فراوان دارد و مردم و دانشگاهیان را به مطالعه آنها تشویق و ترغیب می کنند، ایشان در سالهای ۶۰ و ۶۱ مطالعه می کردند، اعم از فلسفه حجاب، سیری در نهج البلاغه، پیامبر امّی، کتاب سوزی ایران و مصر باستان، جاذبه و دافعه علی(ع)، خدمات متقابل ایران و اسلام، اسلام و مقتضیات زمان، انسان در قرآن، اصول و فلسفه رئالیسم، عدل الهی و . . . و در نهایت وجود عزیزش به مصداق ( ما ز بالاییم و بالا می رویم) پرواز کرد.
    ایشان در مهر ماه سال ۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه جنگی پنجوین، بانه مریوان شربت شهادت نوشید.
    وی در بین همقطاران خود جزو اولین کسانی بود که ضرورت ایجاد یک پایگاه بسیج را احساس کرد و موجبات آن را فراهم کرد و هم اکنون نیز دایر و به نام عزیز او نامگذاری شده است.
    شهید محمد صالحی اولین شهیدی بود که از منطقه خورش رستم به انقلاب اسلامی تقدیم گردید.
    شهید عبادی در مراسم تشییع پیکر شهید صالحی به نوحه خوانی و سینه زنی پرداخت و با لحن سوزناکی «نهر علقمه قویدی چون قدم کربلا وزیری، تا جدار ابالفضل . . .» را می خواند.
    یکی از نزدیکان نقل می کنند روزی ایشان به مرخصی آمده بودند، هر ساله معمولاً روستا نشینان خانه های کاه و گلی خود را باز سازی و تعمیر می کنند. از قضا این بازسازی و تعمیر مصادف با مرخصی ایشان شده بود. و کلیه ی اسباب و اثاثیه منزل را جمع کرده بودند، شهید بودن توجه به خالی بودن زمین و خاکی بودن آن بدون زیر انداز، شروع به اقامه نماز کرد.
    وی از قهرمانان ورزش والیبال منطقه خلخال بود. بدلیل بازی ایشان تیم والیبال روستای ما در سطح شهرستان خلخال مقام اول را کسب کرده بود.
    لحظه ای فرائض مذهبی خویش دست نمی کشید نماز و روزه او واقعاً عارفانه بود تماشای نمازش خطبه های مولای متقیان را تداعی می کرد. او یک عاشق تمام عیار مرشد و محبوب الهی خود خمینی کبیر بود در تمام صحنه های انقلاب به اقتضای سن خودش حضور داشت با بچه های حزب الله در مراسم مذهبی و در تظاهرات شرکت می نمود در دوران پربرکت عمر گرانبارش اُسوه اخلاق حسنه بود تقوی از سیمای نورانی و جذابش می بارید همیشه در برخورد با دوستان، تبسم کوچکی در لب داشت رفتار او در محیط مدرسه زبانزد استادان بزرگوار و اولیاء مدرسه و همکارانش بود.
    کمتر حرف می زد با اینکه زیر بار سخن ناحق نمی رفت ولی در مقابل مومنان آنچنان با حجب و حیا بر وجودش حاک بود که گویی خود تندیس تقوی بود.
    از ابتدای تشکیل پایگاه مقاومت بسیج بارها می گفت بهترین لحظات عمرش اوقاتی است که در جمع دوستان با خاطرات جبهه و جنگ می گذرد.
    مرد میدان مبارزه و جهاد بود او به جهاد هدفدار ایمان کامل داشت و عقیده او در زندگیش متبلور بود.
    به ورزش علاقه وافری داشت و خود ورزشکار زبر دستی بود، تیم والیبال زادگاهش هنوز هم بنام او افتخار می کند، وقتی از دوستانش یا خود او برای (زدن اسبک) بلند می شدند می گفت : یا الله نَفَست را بکوب.
    نمونه هایی از وصیت نامه های شهید بقیت الله
    . . . ما فعلاً در سرپل زهاب و منطقه بازی دراز هستیم، مشغول خدمت به اسلام و به امام امت رهبر نجاتبخش رهبر مستضعفین جهان هستیم و من خیلی خوشحالم که به این جا آمده ام چون اینجا واقعاً یک مکتب آدمسازی است اینجا جای آدم سازی است که به این جا جای خودسازی و جای عطوفت با برادران دیگر است.
    اینجا جای آموزش یافتنی با اخلاق اسلامی است و باید قدر امام را بدانیم. باید همیشه دعا گوئی امام و خواستار طول عمر امام از خداوند بزرگ باشیم به تمام عمر من فدای یک لحظه عمر امام باد اگر امام نبود واقعاً گمراه بودیم واقعاً نمی دانستیم اسلام یعنی چی . . . اسلام در زبان ما بود نه در قلب ما باید اسلام از ته قلب بدانیم برای رسیدن به خدا سخت است پر پیچ و خم است آن خط وسطی همان صراط مستقیم است رسیدن به آن خیلی سخت ما اگر به آن خط بیفتیم دیگر محال است از آن خارج شویم خداوند تبارک تعالی می فرماید پیدا کردن من خیلی سخت است هر کس مرا پیدا کرد به من عاشق می شود. وقتی به من عاشق شد من در این دنیا به آن عذاب می دهم بعد شهد شیرین وصال را به او می چشانم.
    و من از شما می خواهم همیشه با خلوص نیت و به درگاه خداوند عبادت کنید به دستوراتش عمل کنید همیشه برای آخرت یعنی دنیای ابدی کار کنید و هر دشواری که به پیش می آید به خاطر خداوند و اسلام تحمل کنید و همدیگر را به خدای بزرگ و خودتان می سپارم چون که می دانید که بدرفتاری در نزد خدا خیلی سخت است و امیدوارم انشاء الله هر کاری که می خواهید انجام دهید خدا را به خاطر بسپارید چون ( به زبان آوردن خدا دلها را صفا می بخشد) و باری فرا رسیدن عید نوروز را به شما تبریک عرض می کنم و ما هم انشاء الله تا سال جدید پیروز خواهیم شد و صدام و صدامیان را به خاک و خون خواهیم کشید.
    و امیدوارم انشاء الله در زیر سایه خداوند زندگی را با عطوفت مهربانی و همه گونه اخلاق اسلامی را ترویج دهید و تمام کارتان بخاطر خدا باشد و در طول زندگی مست خدا باشی و چنان باشی که هر حرفی که می خواهی بزنی بخاطر خدا باشد به مصداق آیه شریفه «انا لله و انا الیه راجعون» یعنی ما از طرف خدا آمده ایم و بازگشت ما به سوی اوست. دیگر زندگی یعنی چه؟ دیگر خور و خواب یعی چه؟ دیگر ثروت یعنی چه؟ دیگر هوس رانی یعنی چه؟ دیگر زنده ماندن در موقع هجوم قرار گرفتن یعنی چه؟ یعنی با اعتقاد به معاد و عدل، مرگ برای او هیچ ارزشی ندارد حالا که ما اینجا آمده ایم جها اصغر کرده ایم این چیزی نیست چون جهاد اصلی جهاد با نفس است هر کس جهاد نفس می کند حتماً ایمانش کامل است یعنی جهاد با نفس آنقدر ارزش دارد در زمان حضرت موسی جعفر (ع) یک نفر جهاد با نفس می کرد هر چیزی را از خدا می خواست خداوند عطا می کرد دیگر عرضی ندارم.
    نویسنده: دکتر محمد رضا شاد منامن

  72. manaman گفت:

    پیچیده تو خونه ها باز بوی ماهِ رمضون
    داره مهمونی می ده بازم خدای مهربون
    سر ِ سفره ی محبت می شینیم وقت اذون
    اگه که دعـــا کنیم می ره تا قلبِ آسمون
    ســـحرا خواب نمونی ، موقــع استجابته
    موقـــع خوندن چند رکــعت نماز ِ حاجته
    آینه ی دلـــت نگیره گرد و خاک ، بنده خدا
    دور بریز تو کینه ها رو از دلت ، همین حالا
    مــاهِ قـــرآن و دعــا و ماه ِ آشتی با خداست
    پس بدون ، یاد خدا همیشه توی قلب ماست

  73. manaman گفت:

    زندگینامه شهید سبحانعلی فروخی منامن
    شهید سبحانعلی فرخی
    نام : سبحانعلی
    نام خانوادگی : فرخی
    نام پدر : محبوب
    محل تولد : روستای منامین
    تاریخ تولد: ۱۳۳۸
    تاریخ شهادت : ۲۲ / ۰۱ / ۱۳۶۲
    نوع عضویت : بسیجی
    محل شهادت : شرهانی
    زندگینامه
    شهید درسال ۱۳۳۸ دریک خانواده مستضعف ودر روستای منامین از توابع بخش خورش رستم چشم به دنیا گشود. در ۷ سالگی راهی مدرسه شد. تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند وقبول شد اما به علت فقر مالی ترک تحصیل کرد ودر پایه دوم ابتدایی پدرش را از دست داد. وترک تحصیل کرد تا کمک مادرش در اوردن مخارج زندگی باشد.با هزاران مشقت ومشکلات بزرگ شد. هیچوقت دست از نماز وروزه نکشید. یک فرد مومن ومتعهد بود ودر راه اسلام وقرآن وپاسداری از خاک کشور عزیزمان دفاع کرد ودر آخر به درجه رفیع شهادت رسید. روحش شاد وراهش پر رهرو باد.
    وصیت نامه
    بسمه تعالی
    انا لله وانا الیه راجعون ما از خداهستیم وبه سوی او بازخواهیم گشت.
    ما پیروزیم ،چون خداوند پشتیبان ماست. ما پیروزیم ، چون حسین سرور ما وامام زمان فرمانده ماست وچون پیر جماران وامت شهید پرور دعاگوی ما هستند.
    با سپاس فراوان از خداوندمتعال که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته است، که من توانستم در جبهه حق علیه باطل شرکت کنم. به این امید که بتوانم با سلاحم قلب صدامیان را نشانه روم وبا خون ناچیز خود درخت اسلام را که با خون شهیدان به خون خفته اسلام رنگین شده است پربارتر نمایمواین عمال حلقه به گوش آمریکا را که عروسک ابر قدرتهاست به این زودیها نابود کنیم.
    اما مادرجان تنها سفارش من این است که امیدوارم با شهادت من دل سرد نشوی وبلکه افتخار کنی وآن زحماتی که برایم کشیدی امیدوارم حلالم کنی. اما آقای مشهدی گردش مولایی با عرض معذرت چون خجالت می کشم از شما وبه شما زحمت زیادی داده ام مرا حلال کنید. امیدوارم همه زحمات را بزرگی خودت ببخشی.من سفارشاتم را در زیر توضیح میدهم که بعد از من تو هستی وتا زمانیکه برادرم از زندان آزاد شود وامیدوارم که آزادی برادرمن کلیه اداره اهل خانواده من وزمین وتمام زندگانی وچیزی که دارم تا آن موقع به عهده توست. آقای مولایی ،وقتی که پسر من بزرگ شد ویا مادرش تا موقعی که در خانه من است واگر برود حق ندارد اموال پسر مرا ببرد ودرآن موقع تحویل برادرم دهید وبعد از آن، بزرگ کردن آن به عهده برادرم است. و اما آن دو تکه زمینی که دارم بعد از من بفروشید وبه هر وجه که شده با آن پول پسر مرا به مدرسه بفرستید. تا درس بخواند وبرای اسلام مفید باشد وادامه دهنده راه پدرش باشد. قرض هایی که در انزلی دارم از جمله ۵۰۰۰ریال به صابر کاشی کار و ۴۲۰۰ریال به محمد قلی پور و۳۰۰۰ریال صمد قلی پور و ۳۸۰۰ریال مامایم و۲۰۰۰ریال دایی حفظ الله وبعد پول بانک را که خودت بهتر میدانی. دیگر عرضی ندارم.
    بسمه تعالی
    همسر با وفایم در زندگی خوشی داشتیم وبدی داشتیم بالاخره من این راه را بر گرفتم. امیدوارم تمام خوبی ها وبدی های مرا ببخشی . امیدوارم آن امانتی که در پیش تو دارم از او خوب مراقبت کنی وبه او درس اسلام وقرآن بدهی .والسلام.
    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار از عمر ما بکاه وبر عمر رهبر افزای
    این چند قطعه شعر را در مراسم عزاداری ام بخوانید.
    بودی پیامیم جان اوسته باجیما قارداشیما
    من گدیرم ولی سوز بشلامیون سنگریمی.
    ساخلیون گوزلروز اوسته قوجالان رهبروزی
    دوره می دوشمن آلیپدی
    پاره پاره بدنیم گلمثه شاید وطنه
    بیرکسیم یوخدی اقلا قازا بیر قبری منه
    یوزمین پیکرمه ترکش خمپاره دییپ
    من گلنده آنامن عشقمی تصدیق ایلدون
    بالووا آرزوی عزت توفیق اتدون
    بدرقه وقتی جهاده منی تشویق اتدون
    منه کشف اولسا شهید اولماقیم ای بیکس آنا
    افتخاریله اوزون قاره علم ویر قاپو وا
    چاغر همسایه لری اوغلو وا قیل بزم عزا
    منه قران اوخییب روحمی سن شاد ایله
    بزم ماتم ده حسینین غمینی یاد ایله
    سبحانعلی فرخی ۶۲/۱/۱۱

  74. manaman گفت:

    (انا لله و انا الیه راجعون )تسلیت واژه ی کوچکی است در برابر غم بزرگ شما…خانواده محترم اقای(امداد) نجابت یوسیفی درگذشت پدر بزرگوارتان را به شما و سایر بستگان تسلیت گفته برایتان صبری جمیل و برای آن مرحوم غفران الهی را از درگاه ایزد یکتا مسئلت می نماییم
    مراسم ختم سومین روزدر گذشت مرحوم امداد یوسیفی منامن زمان بزرگداشت انمرحوم روزیکشنبه – مورخ ۹۲/۶/۳ از ساعت ۱۵ الی ۱۷ مکان واقع درشهریار-علی اباد (شاهدشهر)حسینیه قمربنی هاشم منامینهابرگزار می گردد باشد که حضورشماسروران گرامی باعث دلگرمی خانواده معزی و نثار فاتحه برای شادی روح آن مرحوم از دست رفته

  75. manaman گفت:

    جشنواره گیردنه بازی در تاریخ ۷/۶/۹۲ با حضور مسئولین تربیت بدنی و بخشدار و شورا ها و دهیاری منامن در روستای منامن برگزار گردید که در این مسابقه بچه های روستا گیردنه بازی را شروع و در آخر به ۱۰نفر به قید قرعه جوایزی اهدا گردید
    نفرات برگزیده به قید قرعه :
    ۱- پویا غلامی منامن
    ۲-مهدی یوسفی
    ۳- ادریس حکمتی
    ۴- پونه غلامی
    ۵- امیر حسین یوسفی
    ۶- یاسر عطائی
    ۷- حسین بابائی
    ۸-یونس سلیمانی
    ۹-سینا اسماعیلی
    ۱۰-علی یوسفی
    `پخش از اخبارصدا وسیمای مرکز اردبیل روزهای پنج شنبه و جمعه

  76. manaman گفت:

    اوش دورد نفرباهم اولوب گئدردیک
    کوچه لــرده گیردنه ایشلــه دردیک
    تسمه وروب اَشـدَلی دی دییردیک
    نه تسمـــه نه گیردنه دن خبــریوخ
    شادلق گئدوب غم وغصه کَدَرچوخ
    هرکس قشنگ تسمه سینی وراردی
    گیردنه سی بیرمدت میل دوراردی
    باشارمیان باخــوب بوینون بوراردی
    سسله نردیک گئده ک دوگو گتیره ک
    اوزوموزو رشت گیلانا یئتیره ک
    بوورزیشی یادسالان ساق اولسون
    شادیاشان اونون اوزوآق اولسون
    الی قولو دیل داماغی چاق اولسون
    دیریلدیبدی ایتیب گئده ن ورزیشی
    ورزشی کی چوخ چوخودو ارزیشی

  77. manaman گفت:

    انا لله و انا الیه راجعون
    با کمال تأسف با خبر شدیم (شادروان حسن احمدی منامن ) دار فانی را وداع گفته اند . این ضایعه بزرگ را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب مغفرت کرده و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.
    مرتضی غلامی منامن
    دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۲

  78. manaman گفت:

    عضای شورای اسلامی منامین در جلسه هفته گذشته شورا با تقدیر و تشکر از زحمات آقای ادریس حکمتی دهیار قبلی، آقای اباصلت سلیمانی را به دهیاری منامین انتخاب نمودند.
    با آرزوی موفقیت برای آقای سلیمانی

  79. manaman گفت:

    دیداری جناب اقای سیف‌الله معصومی فرمانده سپاه ناحیه خلخال و شهرام قنبری فرمانده بسیج شهری هشجین و سعید شاد بخشدار محترم از خانواده های شهدای روستای منامن

  80. manaman گفت:

    شهدای والا مقام خلخال
    شهید بهارعلی غلامی
    نام: بهار علی
    نام خانوادگی: غلامی
    نام پدر: فتحعلی
    محل تولد: منامین
    محل شهادت: سردشت
    تاریخ تولد: ۱۳۵۰
    تاریخ شهادت: ۱۵/۵/۶۶
    زندگینامه
    بسیجی شهید بهار علی غلامی به سال ۱۳۵۰ دریک خانواده مذهبی در روستای منامین از توابع بخش خورشرستم دیده به جهان گشود. در شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت .دوره ابتدائی ومقطع راهنمائی را باموفقیت به پایان رساند .درسال ۵۹ پدرش دار فانی راوداع گفت ومسئولیت شهید در تامین مخارج خانوادهاش چند برابر گردید. بنابراین ضمن تحصیل در امورات کشاورزی نیز فعالیت می کرد. وی از اخلاق ورفتار نیک پسندیده ای برخوردار بود. نماز وروزه ودیگر فرایض دینی را به نحواحسن انجام می داد .با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه سنگر مدرسه را ترک وبه سنگر دفاع از ارزشهای اسلامی رفته و پس از ماهها نبرد علیه کفار متجاوز ودشمنان قسم خورده انقلاب در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
    روانش شاد

  81. manaman گفت:

    دست اندرکاران مراسم نعزیه خوانی روستای منامن :
    محمد صادق شاد : امام حسین
    حقیقت طاهری : حضرت عباس
    رایت عبادی : حضرت علی اکبر
    رضا طاهری : عمربن سعد ابی وقاص
    محمود طاهری : شمربن ذی الجوشن
    محمد عطایی : حربن یزید ریاحی
    حسین نظری : حضرت زینب
    نگین فرخی : سکینه حضرت عباس
    لیلا علیاری : سکینه علی اکبر
    حسین عبداللهی : غلام حر
    میلاد طاهری : سیاهی لشگر
    محمد طاهری : سیاهی لشگر
    فرشاد طاهری : سیاهی لشگر
    حسین پریزاد : سیاهی لشگر
    سعید قهرمانی : سیاهی لشگر
    رضا شکارچی : طبال
    جواد حاتمی : طبال
    محمدرضا سیاری : تدارکات و میدانگردان
    سیامک درویشی : تدارکات ، حمایت مالی و میدانگردان
    -اویس رحیمی : تدارکات و میدانگردان
    اسد طاهری : تدارکات و میدانگردان
    محسن عمرانی : تدارکات
    مسعود طاهری : میدانگردان
    نویسنده و تعزیه گردان : رضا طاهری
    با تشکر از تمامی عزیزانی که ما را در این مراسم یاری نمودند .

  82. ناشناس گفت:

    بیر گون یولوم دوشــدی مزارستانا/ائله حسّ ایلدیم دوران یاتبــــــــــــــــــــــــــــدی
    گوردوم انسانلاری سسیز صداسیز/بیلدیم دَن قورتاریب درمان یاتبــــــــــــــــــــــدی
    سویکَه دیم بیر داشـــــا ناتوان دیزی/ زیارت ایلدیم آخر ائومیـــــــــــــــــــــــــــــــــزی
    گوردوم دار قبیرده ظالـــــــــم چنگیزی/ائلییب دنیانی ویران یاتبـــــــــــــــــــــــــــــدی
    ایستدیم قایدام آیاق دایانـــــــــــــــدی/باخدیم بیر قبیره اوره گیم یانـــــــــــــــــــــدی
    دنیانی ترک ائدیب بیر آز زمانــــــــــــدی/یار وصلین گورممیش جوان یاتبــــــــــــــــدی
    حیرصدن دیشلریم بیربیرین یئـــــــــدی/گوزوم گاه آغلادی گاه گولومسه دی
    داشین اوستوند کی یازیلار دئـــــــــــــدی/ شاعر، هاستا یئری انسان یاتبـــــــــــدی
    القــــــــانا بویادی دیشیم دوداقــــــــــــــی/ هر ندن چتیندی اولاد فراقـــــــــــــــــــــی
    گـــــــــــوردوم بیر قبیرده خیردا اوشـــــــاقی/آناسینان اوزاق گریان یاتبــــــــــــــــــــدی
    اویمـــــــــــــــــا بو دنیانین پیس مرامنـــــــــــا/دنیا سلیمانلار چکمیش کامینـــــــــــــــا
    یولچـــــــــــــــی طعنه ورور شاه مقامنـــــــــــا/ آقادان یوخاری چوبان یاتبــــــــــــــــدی
    اوردا هیتــــــــــــــلر دوروب جنایت ائتمـــــــــــــز/یولداش یولداشیا خیانت ائتمـــــــــــــز
    یوخسولوخ بیر کســـــــــــــی خجالت ائتمـــــــــز/توپراق ایچینده هامی یکسان یاتبـدی
    توپراق آلتینــــــــــــــــــــــدا اره ییب بــــــــــــــــدن/ گلدیگیم ندندی؟ گئتدیگیم نـــــــدن؟
    بیریسی تابمـــــــــــــــــــــــایپ اوچ قارچ کفـــــــــن/قرانلق مکاندا عریان یاتبـــــــــــــدی
    اوردا نـــــــــــــــــــــــه جلاد وار نه دار آغــــــــــــاجی/قارداشین تانمور اوردا خان باجـــی
    دونوب یار یارینا باخمـــــــــــــــــــــور قیقاجـــــــــــــــی/اَداسیز عشوه سیز جیران یاتبدی
    تپراق آلتدا گـــــــــــــــــــــــــــــوردوم من آیرلمـــــــازی/گلیب گئتمگینه حیران یاتبــــــدی

  83. manaman گفت:

    یادواره شهدای روستای منامن همزمان با روز اربعین در روستای منامن برگزارشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *