چم مناف – بهبهان – خوزستان
روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بهبهان با بیش از یک قرن قدمت با ساکنان اولیه عرب زبان از طایفه ی ناصری سرزمینی با حدود سه هزار هکتار اراضی مراتع و کشاورزی و
بیشه های وسیع درختان گز و بید با فاصله ی حدود ۳۰ کیلومتری شهرستان بهبهان واقع در جاده قدیم اهواز بعد از روستای چم سیاه با جاده فرعی شنی ۵ کیلومتری در امتداد رودخانه ی مارون روبروی روستای قلعه بردی .
احتمالاًٌ حوالی این روستا در عهد ساسانی و مقارن با رونق ارجان روستایِ آبادی بوده است . براساس اطلاعات ثبت شده از منابع معتبر در سایت « موقوفه ی منصوریه » چم مناف روزگاری جزئی از موقوفه ای منصوریه بوده که در سال ۱۳۲۰ توسط واقف مرحوم میرزا منصورخان طباطبایی بهبهانی از حکام و سیاستمداران روزگار قاجار از نوادگان سید فقیه بشرح مندرج در وقف نامه ی مذکور وقف گردیده بود اما حدود ۱۰۰ سال بعد وقف نامه نادیده گرفته شده و اراضی توسط دولت به ساکنان و زارعین بشرح زیر واگذار گردید :
ساکنان عرب زبان از جمله عبداله ، عبدالحسن ، بنوان ناصری پور فرزندان مشلوش ، حسین شیرالی فرزند عبداله ، صمصام ناصری فرزند عبود ، حنظل آقا بیلاوی ، محمد ناصری پور ، گطین ضمیری فرد ، سه خانواده ترک زبان شاه حسین قاسمی لرکی ، آقا حسین قاسمی لرکی فرزندان آقا مراد و غریب قاسمی لرکی که بنا به دلایلی از سمت روستای چم نظامی به چم مناف آمده و ساکن گردیدند افرادی بودند که براساس قانون اصلاحات اراضی دارای سهم زمین مشاع کشاورزی گردیده و اسناد بنام آنها صادر گردید.
قبل از ساکنان فعلی (صاحبان سند) ، روستای چم مناف توسط مرحوم اسدالله موسوی از مالکین بهبهان به مرحوم اسود بیلاوی واگذار گردید تا با احیا و کشاورزی و دامداری در آن امرار معاش نموده و یک دانگ از زمین مذکور به کشاورز تعلق بگیرد و بابت ۵ دانگ دیگر از هر خیش کشاورزی در روستا یک من گندم و یک من جو ( هر من ۶۶ کیلو ) سهم مالک ( مرحوم اسداله موسوی ) بوده است.
بعد از وفات مرحوم اسود بیلاوی روستای چم مناف به نام مشلوش و پس از آن به نام عبداله ناصری پور واگذار گردید و سالیان دراز بدین صورت سپری شد تا اصلاحات اراضی .
دهه ی ۵۰ روستا پرجمعیت ترین روزگار عمر خود را می دید . حدود بیست و سه خانوار و بیش از هشتاد نفر جمعیت ، در آن سالها روستا دبستان (دبستان امید) و خانه بهداشت مشترکی با روستای چم سیاه داشت .
یکی از اهالی روستا (حنظل آقا ) هفته ای یکبار به بهبهان می رفت و مایحتاج اهالی را از بهبهان تأمین می کرد و با سود بسیار اندکی در قبال ماست و کره و … به فروش می رساند . ( معامله ی کالا به کالا )
شغل اهالی روستا : کشاورزی (گندم و جو ) و دامداری (گوسفند ، بز ، گاو و گاومیش ) بوده است.
به علت تعطیلی دبستان و خانه ی بهداشت و نداشتن آب شرب مناسب و برق و سایر امکانات اولیه ی زندگی اهالی یکی پس از دیگری از روستا به آغاجاری مهاجرت کردند و بدنبال مشاغل تازه ای رفتند تا اینکه از دهه ی هفتاد تاکنون حدود ۳ خانوار در روستا ساکن ماندند آنها هم نه صاحب حرفه ای دیگر جز دامداری و کشاورزی هستند و نه توان مهاجرت دارند . البته در چند سال اخیر با گذر خط لوله ی گاز بیدبلند ۲ – عسلویه از کنار روستا چند نفر از روستائیان به شغل حراست مشغول گردیدند اما دیگر نه از صدای زنگوله ی گوسفندان خبری هست و نه از گاومیش ها و … اکثر خانه ها مخروبه و متروکه ماندند.
سلام .من سپیده ناصری پورم واقعا این همه عشق به زادگاه و نکته سنجی شما جای تشکر داره .ولی ای کاش عکسا بیشتر بودن .در کل ممنون لذت بردیم