ننج – ملایر – همدان
ننج ( Nanaj) دهی از بخش جوکار در ۲۰کیلومتری شمال شهرستان ملایر، در مسیر ملایر به همدان، در شمال غربی ایران واقع شده است.
دو مسیر از شهرستان ملایر به روستای ننج وجود دارد .جاده قدیم، بنام گردنگاه و جاده جوکار به همدان.
روستای ننج از شمال با روستای "سنگ سفید" از شرق با " شریف آباد" و از غرب با " کسب" در همسایگی است.
در وجه تسمیه ننج چیزی مکتوب نیست. آنچه در افواه مردم است آنست که ننج به معنی "منسوب به ننه" است (مانند ساوج و آوج). و "ننه" در "نانا"ی ایلامی که الهه آب و زایندگی بوده است ریشه دارد.
از زمان پیدایش روستا تاریخ مشخصی در دست نیست. با آنکه این منطقه از قدمت بسیاری برخوردار است، چنانچه هگمتانه پایتخت مادها ۴۰ کیلومتر با این روستا فاصله دارد و"تپه نوشیجان" (که از آثار ملی می باشد) و "روستای شورآب" که مرکز نگه داری سپاه مادها و به عنوان قلعه برای جلوگیری از هجوم د شمنان بوده، در ۱۰ کیلومتری این روستا قرار دارند لیکن شواهد و قرائنی در دست نیست که برای این روستا چنین قدمتی قائل شد، لیکن آقای احمد رحیمی استاد تاریخ دانشگاه پیام نور ملایر که خود اصالت این روستا را دارد آنرا دارای قدمتی از دوران ساسانیان می داند.
این روستا آب و هوای معتدل و سردی دارد. کوهستان عمده ای در اطراف آن نیست و پستی و بلندی پیرامونش در حد تپه ماهوری است.
آب شرب روستا از چهار قنات به نامهای کهریز، محمود آباد، قریه و باقرآباد تامین میشود. هم اکنون قنات کهریز به دلیل حفر چاههای نیمه عمیق که در سرچشمه های آن حفاری شده کاملا خشک شده است.
روستای ننج دارای چهار محله است : محله بالا، وسط آبادی، چال خندق، ته کوچه. این روستا در دورانهای پیشین رونق فراوانی داشته است، از وسعت باغات و زمینهای کشاورزی و همچنین قلعه ها وخانه های بزرگ که اکنون مخروبه گشته اند این نکته مشهود می باشد. بافت فرهنگی آن اشرافیت فئودالی و اخلاق رعیت پرور بوده است. که عمده خوانین در محله بالا ساکن بوده اند. و خرده مالکان و رعیا در چال خندق و وسط آبادی و ته کوچه.
روستای ننج دارای دو مسجد بوده: مسجد بالا که هنوز همان گونه باقی مانده است و از قوام و معماری خاصی برخوردار است، مخصوص خوانین بوده و مسجد پایین که از بین رفته و به جای آن اخیرا مسجد جدیدی احداث شده است، مخصوص خرده مالکان و رعیا بوده است.
متأسفانه این روستا هم اکنون از رونق سابق برخوردار نیست. با آنکه چند سالی است روستا به خطوط تلفن و اخیرا به لوله های گاز مجهز شده است و هم اکنون بناها مورد باز سازی واقع شده وخیابانها آسفالت می شود ولی به علت نبود درآمد کافی ونداشتن شغل، روز به روز از جمعیت روستا کاسته می شود. چنانچه امروزه هر جوانی از روستا که ازدواج می کند به ملایر یا به شهرهای دیگر مهاجرت می کند، چنانچه جمعیت روستا از حدود ۴۵۰۰نفر در اوایل انقلاب به حدود ۱۵۰۰نفر و حدود ۱۵۰خانه وار کاهش یافته و جوانان امروز تنها ۲۰% جمعیت روستا را تشکیل می دهند.
هنوز در این روستا پسران از تحصیل در دبیرستان و دختران از تحصیل در راهنمایی و دبیرستان محروم هستند و برای ادامه تحصیل به بخش جوکار (که هم اکنون به" شهر" توسعه یافته) می روند ؛ که این امر به خصوص برای دختران به جهت عدم پذیرش خانواده مقدور نمی باشد. با این وجود از جوانان روستا حدود ۱۵ دانشجو در تهران و همدان و ملایر مشغول به تحصیل هستند. و در میان میانسالان و کهنسالان به جهت اینکه در گذشته در روستا مکتبخانه بوده، هستند به ندرت افرادی که از سواد برخوردار باشند.
محصولات کشاورزی و درآمد:
محصولات زراعی روستا گندم و جو وعدس، ومحصولات باغی آن انگور، هلو وگردو می باشد که به همراه دامداری (به صورت محدود) درآمد اصلی روستا را تشکیل می دهد. کشاورزان روستا برای آبیاری مزارع گندم از هر نوع آبی و دیم بهره می برند.
از درآمدهای دیگر روستا به صورت محدود می توان به قالیبافی زنان اشاره کرد که از دو طرح و نقشه مخصوص به نام چهار چنگ وماهی ریز بهره می برند که این فرشها از شهرت جهانی برخوردار است.
آثار تاریخی:
از آثار باقی مانده تاریخی همان مسجد بالا که متعلق به خوانین بوده را می توان نام برد که جزء آثار ملی سازمان میراث فرهنگی محسوب می شود.
همچنین زیارتگاهی بنام "چهل دختر امیر المومنین (ع)" که در شمال وخارج روستا واقع شده است. مردم روستا به این زیارتگاه اعتقاد خاصی دارند وافسانه ای دارند به این شرح که: روزی اهالی روستا نور خیلی زیادی در این مکان می بینند و چهل دختر در این نور نمایان می شوند و بعد از چند لحظه محو می شوند. اهلی معتقدند که این چهل دختر، دختران امام زاده ای بوده اند که در این مکان دفن است. وهنوز اهالی خوابهای واحدی به این مضمون می بینند. (اهالی حاجات بسیاری از این زیارتگاه گرفته اند)
همچنین قبری از دوران جنگ جهانی اول باقی مانده متعلق به یک روس، به نام قبر روسی که به دست عثمانی ها کشته شده بود.
روستای ننج دارای یک پناهگاه زیرزمینی است که گفته می شود بطول ۳ کیلومتر به روستای کسب متصل می باشد. که الان متاسفانه بعنوان فاضلاب از آن استفاده می شود. تاریخ احداث آن مشخص نیست، لیکن آقای احمد رحیمی – استاد تاریخ دانشگاه پیام نور ملایر- آن را به تاریخ حمله مغولان یا افغانها مرتبط می داند. (از این نوع پناهگاه در روستاهای د یگر ملایر موجود می باشد.)
سوغات:
سوغات مشهور این روستا به همراه دیگر روستاهای ملایر شیره می باشد. و سوغات دیگر باسلوق، کلوچه، و برگه.
هشت نوع انگور در این روستا بعمل می آید. بنامهای: کشمشی، فرخی، عسگری، لعل، ریش بابا، ساوی، کشمشی قرمز، و انگور توپ.
انگور که از آن شیره تهیه می کنند برای اهالی روستاهای ملایر حالتی اسطوره ای دارد، چرا که هم آن را میوه بهشتی می دانند و هم رزقشان را از آن تامین می کنند، (که خود آن را مانند نفت می دانند که فرآورده های بسیار دارد.) چنانچه ایشان چوبهای خشک تاک را که به آن "مَجول" می گویند با آداب خاصی بعد از گذشت چهل روز از خشک و کنده شدن، آتش میزنند.
طرز تهیه شیره:
در اوایل فصل پاییز انگورها را می چینند آنها را دان کرده درون کیسه های مخصوصی می ریزند. کیسه ها را درون حوضچه مخصوصی که به آن "تخت شیره طلا" می گویند ریخته ، با لگد مال کردن آب آنرا می گیرند. آب انگور را درون خمره می ریزند و به آن خاک مخصوصی که از معدن خاصی در تپه های اطراف تهیه می شود اضافه می کنند تا آب آن را کاملا صاف نماید. آب انگور در این حالت ۱۲ساعت باقی می ماند. سپس آنرا می جوشانند، که بر اثر جوشش آب آن غلیظ وسفت می شود. "شیره" حاصل شده است.
اگر آب آنرا قبل از جوشاندن با نشاسته مخلوط کنند و بعد بجوشانند و بعد دو روز جلوی آفتاب نگه دارند، سپس آنرا بصورت قا لبی به قطعات کوچک تقسیم کنند، یک ماه در یک ظرف روحی در بسته نگه دارند تا شکره بزند، "باسلوق" بدست می آید که آن را با گردو میل می کنند.
سنتها:
از آداب و رسوم خاص این اهالی می توان به نذر خاصی به نام "آش باران" (یا زین العابدین بیمار) اشاره کرد، که آنرا برای نزول باران انجام می دهند. در هنگام خشکسالی هر یک از محله ها دیگ آشی در وسط محله می گذارند، اجاقی از هیزم تهیه می کنند و هر یک موادی از آش را فراهم می کنند وآنرا در بین اهالی پخش می کنند.
از دیگر سنتها "نان سال" است. که در هنگام عید نوروز اهالی وقتی کلوچه درست میکنند، هر فامیل یک نان مخصوص بزرگی از همان خمیر درست می کند که در آن سکه ای قرار
می دهند. به تعداد افراد فامیل نان را تکه تکه می کنند، سکه به هر کدام که افتاد آن سال، سال برکت برای وی خواهد بود.
در روستا آنچه که معمول است برای اموات خود مراسم شب سه وشب هفت نمی گیرند.بعد از مراسم ختم که در همان روز خاکسپاری می باشد، اگر متوفی جوان باشد برایش شب چهلم و اگر جوان نباشد،"سه شب جمعه" می گیرند. یعنی بعد از گذشت سه شب جمعه برایش مراسم می گیرند. اگر متوفی در شب فوت کند چون مکانی برای نگهداری آن ندارند آنرا همان شب در مسجد بالا غسل داده، شبانه خاک می کنند.
سرانجام: در جمع مردمان خاکی
در ده قدم می زدم و چیزی در درونم جابجا می شد که حس بودنم را تهییج می کرد. حسی غریب از لایه های درونی وجودم می جوشید، حصار شخصیتم را می شکافت و به ذهن هوشیارم می رسید. چیزهایی به یادم می آمد که هیچ گاه تجربه نکرده بودم. من در شهر،در دنیای فن آوری فلزات رشد کرده بودم، در بین آدمهای آهنی، و حالا خود را با گِل و کاه آشناتر می دیدم در جمع مردمان خاکی.
و من دانستم، که هر چه به قبلتر روم، بیشتر شبیهم به خودم. من به "آدم" آشناترم تا "پدرم". باید به ابتدا باز گردم، شاید یادم بیاید از کجا اخراج شده ام.
ممنون