اسفاد – قاینات – خراسان جنوبی
سایتها و وبلاگهای روستای اسفاد
شهرستان قاینات – استان خراسان جنوبی
http://nabiakramesfad.persianblog.ir/
مرتضی حسینی اسفاد در خصوص اسفاد چنین گفته :
زتنگنای وطن گشته " مرتضی " آزاد
اگر چه یاد وطن را نمی برد از یاد
کجاست حافظ و شیراز و آب رکن آباد
خورند جرعه ای از آب" قلعه ی اسفاد"
نگاهی به نقشه ایران بیندازید. در شرقی ترین نقطه کشور در استان خراسان جنوبی شهرستان قاینات را می بینید. در شرق این شهرستان مجموعه روستاهای موسوم به زیرکوه را می توانید پیدا کنید که روستای اسفاد در میان آنهاست.
اسفادیهای امروز با کشاورزی روزگار می گذرانند و اندکی هم دامداری دارند. اما اسفاد قدیم صنایع مهم دیگری هم داشته است. شما می دانید که پیشرفت هر مردمی به این است که بیشتر از مصرف خود تولید کنند و محصولات اضافه را بفروشند. این کار همان صادرات است.
اگر مردمی صادراتشان بیشتر از وارداتشان باشد، خیلی سریع ثروتمند می شوند و اگر واردات بیشتری داشته باشند، به مرور فقیر و فقیرتر می شوند و این همان راز اصلی ثروتمند شدن بعضی کشورهاست.
در قدیم اسفادیها کالاهای زیادی برای صادرات داشته اند که برخی از آنها کاملاٌ فراموش شده است. تعدادی از آنها را که تقریباٌ مربوط به چهل سال پیش است، نام می برم:
1. آهن : گاو آهن محلی را بسیاری از شما می شناسید. چوبی دوشاخه و منحنی شکل که یکسر آن به وسیله جوغ (Jogh) به شانه دو گاو بسته می شد و به سر دیگر آن قطعه ای آهن به شکل مثلثی متساوی الساقین متصل بود که روی زمین قرار می گرفت. کشاورز، تیرکی عمودی را در دست می گرفت و به وسیله آن، گاو آهن را روی زمین هدایت می کرد. با حرکت گاوها، خیش آهنی زمین را می شکافت و در آن شیار ایجاد می کرد و کشاورزی با این شیار آغاز می شد…
این آهن را که قلب کشاورزی بود، در اسفاد می ساختند. در اسفاد قدیم چندین کوره آهن ریزی وجود داشت که بقایای آنها تا زلزله ۱۳۵۸ باقی بود و وسیله بازی ما بچه ها شده بود. اما من یک نمونه روشن و فعال آن را در باغ آقایان اسداللهی (خدابیامرزخواجه میرزا حسن و خواجه میرزا احمد) به خاطر دارم. در یک سو، چند نفر با سرعت و شدت در کوره می دمیدند تا آتش افروخته بماند و در سوی دیگر کسانی آماده بودند که کار قالب گیری آهن های ذوب شده را انجام دهند.
ما بچه ها از دور نگاه می کردیم و منتظر بودیم که از آهن های اضافی برای ما چکش بسازند. چکش های کوچکی که با آن سنگ های نقش دار را صیقل می دادیم و تشله (toshle) می ساختیم. آهن ها در بستری از ماسه نرم (قوم) قالب گیری و سرد می شد. علاوه بر آن که خود اسفادی ها از این آهن ها استفاده می کردند، مقدار زیادی از آن فروش می رفت.
سالی یکی دوبار چند نفر خورجین هایی پر از آهن را بار الاغ می کردند و با سفر به روستاهای اطراف بیرجند و قاینات آنها را می فروختند و سپس آهن های شکسته و قراضه را می خریدند تا دوباره در کوره ها گداخته و قالب گیری کنند. قدیمی ترها خاطره هایی شنیدنی از این سفرها بیاد دارند که به پرسیدنش می ارزد.
2. کرباس بافی : کرباس پارچه ای ضخیم و نسبتاٌ با دوام بود که برخی آن را برای لباس یا مندیل (عمامه محلی) استفاده می کردند. پیراهن کرباس برای مردان، بلند و گشاد بود و دامنی داشت که تا روی زانو می رسید. (بعضی از مردم خواف هنوز هم از این طرح لباس می پوشند). اما کرباس بیشتر برای ملافه یا آستری لحاف و تشک، بند قنداق نوزاد و مانند آن استفاده می شد.
دستگاه چوبی کرباس بافی نسبتاٌ پیچیده بود و قطعات مختلفی داشت. من هنوز هم صدای چک و چک آن را هنگامی که مادر بزرگم (بی بی) با آن کار می کرد به یاد دارم. بند قنداقهای رنگی و بقچه بند هایی که با سلیقه رنگ آمیزی شده بود، فروش خوبی داشت…
3. پلاس و گلیم : بافتن پلاس و گلیم بسیار ساده و کم هزینه بود و به همین دلیل تا این اواخر ادامه یافت. مدل دستگاههای قالیچه بافی را بعضی از شما دیده اید. چارچوبی مستطیل شکل که میله ای در وسط برای کشش و تنظیم فرش قرار داده شده بود. تار فرش از نخ های پنبه ای تابیده و محکم و پود آن از رشته های باریک پارچه یا نخ کلفت و مانند آن تشکیل می شد. از این روش برای بافتن خورجین، خاک کش، توبره، روپالونی و چیزهایی مانند آن استفاده می شد.
بیشتر فرش خانه ها در روستا پلاس و گلیم بود و برای آنکه جای نشستن نرم شود از تشک هایی کوچک استفاده می کردند. بعضی از مردم فقط برای مهمان تشک می اندختند و خود روی پلاس می نشستند. بعدها که قالیچه رواج یافت، جای تشک را گرفت.
4. پنبه و پشم : در اسفاد قدیم کشت پنبه و همین طور پرورش گوسفند و بز رایج و گسترده بود. پشم از گوسفند بدست می آمد، مو و کرک از بز و پنبه هم از قوزه. دستگاههای کوچکی به نام حلاجی وجود داشت که به کمک آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کردند. حلاجی تقریباٌ شبیه چرخ رشته های امروزی بود. با چرخاندن دسته حلاجی، پنبه از بین دو میله صاف و صیقلی رد می شد و پنبه دانه باقی می ماند. پنبه دانه را برای خوراک دام و پنبه و پشم را هم برای نخ ریسی استفاده می کردند. البته بخش زیادی از این محصولات به فروش می رسید. با گذشت زمان قیمت پنبه به نحوی کاهش یافت که دیگر تولید آن به صرفه نبود و به کلی تعطیل شد. همانطور که خشکسالی و کمبود چراگاه در بیابان، دامداری را از رونق انداخت.
5. نخ ریسی : پشم و پنبه ای که در اسفاد تولید می شد، می توانست به وسیله خود مردم به نخ تبدیل شود. نخ ریسی وسایل جالبی داشت. زن ها از چرخ نخ ریسی استفاده می کردند که در حالت نشسته با یک دست، دسته را می چرخاندند و با دست دیگر پشم یا پنبه را روی دوک تیز و باریک نگه می داشتند. با هر گردش چرخ، دوک چندین بار می چرخید و الیاف پشم یا پنبه به دور آن تابیده می شد.
نخ ریسی با چرخ کار هرکسی نبود. هم کار سخت و دشواری بود و هم ظرافت می خواست که نخ صاف و یکدست درآید. به همین دلیل برای کسانی که آن را خوب بلد بودند، کار پر درآمدی بود. اما حاصل سالها کار طولانی با چرخ، شانه های فروافتاده و قوز کرده، همراه با زانو درد و کمردرد بود که برای زنان باقی می ماند.
من در کودکی، ساعت های طولانی پای چرخ بی بی – خدابیامرز – می نشستم و به چرخش تند دوک، که رشته ای باریک را از توده پشم جدا می کرد، خیره می شدم و در جمع کردن پیسه ها و تنیدن کلاف نخ، به بی بی کمک می کردم.
اما نخ ریسی مردان تفریحی و جالب بود. وسیله کوچکی بود به نام جلک (jelak) که به طور ایستاده استفاده می کردند. مقداری پشم در کف دست نگه می داشتند و آرام آرام به خورد میله باریک جلک می دادند و ضمن آنکه با سرعت آن را می چرخاندند، پشم تبدیل به نخ می شد. این وسیله دیدنی همه اوقات فراغت مردها را پر می کرد. هر روز می توانستی تعدادی از مردان را ببینی که در دو طرف کوچه ها، در پرتوآفتاب زمستان یا خنکای سایه تابستان، جلک می ریسند و گپ می زنند.
مردم اسفاد خود می توانستند نخ و پارچه را رنگ بزنند. در باره رنگرزی و سایر صنایع اسفاد قدیم، اگر فرصتی دست داد، بازهم خواهم نوشت. خدا نگهدار …
قلعه اسفاد
سابقه تاریخی و فرهنگی قلعه اسفاد چندان روشن نیست .کتاب تاریخ حافظ ابرو تالیف شهاب الدین عبدالله خوافی قرن نهم ذیل ولایت زیرکوه قاین از توابع قهستان از قریه اسفاد نام برده است. این روستا به لحاظ نزدیکی به آبیز که سابقه طولانی داشته و نیز به خاطر داشتن قنات پر آب وموقعیت خاص خود که مسلط بر دشت است دارای سابقه سکونت از اوایل ظهور اسلام و شاید قدیمی تر باشد. بعید نیست در دوره ساسانی ناحیه آبیز و اسفاد که چشمه ها و قناتهای بزرگی داشته مورد توجه فرماندهان و امرا واقع شده باشد.
قلعه اسفاد از لحاظ استراتژیکی و صعب العبور بودن اهمیت چندانی نداشته چرا که نسبت به ارتفاعات اطراف به آسانی قابل تسخیر است . احتمال دارد این قلعه در مواقع ضروری و بحرانی که ساکنین احساس خطر می کردند مورد استفاده قرار گرفته زیرا در پایین این تپه و به فاصله ۲۰۰ متری، بقایای خانه ها و معماری مسکونی که در حال حاضر بصورت تپه ماهور در آمده، دیده می شود. در اطراف قلعه دیواری از سنگ لاشه و برجهایی وجود داشته که بدین وسیله حفاظت از قلعه را آسانتر می کرده است. اتاقها تماما از سنگ لاشه ساخته شده به وسیله راهروها و درگاهها به هم ارتباط داشته اند.
مردم اسفاد معتقدند از کنار قلعه از بدنه تپه تونلی بوده که قلعه را به قریه قدیمی اسفاد متصل می ساخت.احتمالا این قلعه به چاههای قنات مرتبط بوده و از آن طریق به قلعه قدیمی رفت و آمد داشته اند. شناخت بیشتر آن نیازمند حضور باستان شناسان می باشد.
با توجه به موقعیت روستای اسفاد ونیز بقایای معماری مانده در قلعه، تاریخ آن حداقل به حدود ۷۰۰ سال قبل می رسد. قطعات سفال لعاب دار پیدا شده به احتمال زیاد در دوره تیموری ساخته شده چون شهاب الدین عبداله خوافی «حافظ ابرو» در قرن نهم از قریه اسفاد یاد کرده است . بنا بر این می توان نتیجه گرفت که قلعه اسفاد در دوره تیمور مسکونی بوده است .
البته نباید حاکمیت مطلق اسماعیلیان را بر ایالت قهستان در قرون پنجم و ششم نادیده گرفت . اهالی محل اظهار می دارند در قسمت قدیمی اسفاد مسجد جامعی بوده که شباهت کاملی به مسجد جامع افین داشته است و در طی دهه اخیر تخریب و به جای آن مسجد جدیدی از آجر ساخته شده است. اگر چنانچه این مسئله صحت داشته باشد قلعه مربوط به دوره سلجوقی است که مردان اسماعیلیه آن را برای مخفی شدن مناسب دانسته اند.
پای چنار، نام یکی از نقاط پرخاطره و جذاب اسفاد است. لب قنات، جایی که آب دست نخورده و بکر است و هر کسی سعی دارد که آب آشامیدنی اش را از آنجا بردارد، می توانست برای مردم روستا جذاب ترین جا باشد. بخصوص آن سال های دور ، که جعبه جادویی تلویزیون در خانه ها جایی نداشت که آنها را حبس کند و دور از طبیعت نگه دارد.
پای چنار، که دیگر از زمان کودکی من به بعد ، چنار آن برجا نبود، پر بود از در ختان سایه گستر گردو . سایه های پهن درخت ها به خنکای آب قنات جذابیتی صد چندان می داد و هر رهگذری را وادار می کرد که چند لحظه ای بنشیند و خستگی در کند. تابستانها ، پای چنار جای مناسبی بود برای لباس شستن زن ها، دور هم نشستن مردها، آب دادن و شستن گوسفندها و آب تنی بچه ها.
ماه رمضان که می رسید، مردم بی طاقت از گرمای ده، به پای چنار پناه می آوردند، زیر سایه درختان گردو ، گرد می آمدند ، قصه و حکایت می گفتند ، اخبار سیاسی را رد و بدل می کردند ،احکام مذهبی می گفتند و یا قطار بازی می کردند. بچه ها هم زنبورها را دنبال می کردند تا پس از جدا کردن نیش شان ، با آنها فرفره بسازند.
در ایام محرم ، پای چنار جای مناسبی بود برای توقف دسته عزداری، که از صبحدم تا ظهر ، همه کوچه و پسکوچه های ده را گردیده بود و خسته به آنجا رسیده بود. نماز و ناهار ظهر عاشورا برعهده پای چنار بود و مسجد قدیمی آنجا، که اینک نشانی از آن نیست، میزبان دسته سینه زنی.
آن مسجد که با طاقی بسیار بلند و باشکوه، گویا چند قرن قدمت داشت، با زلزله سال ۱۳۵۸ آسیب دید و با زلزله سال ۱۳۷۶ به کلی درهم ریخت . چند سال بعد، مردم برای جلوگیری از خطرات احتمالی، آثار و بقایای آن ویرانه را نیز از بین بردند و مسجدی دیگر به سبک امروز – و البته بسیار ساده -برجای آن ساختند.
سخن از پای چنار است و خاطره هایی که از آن روزها به یاد دارم. آب تنی های کودکانه، تعقیب زنبورهای زرد و قرمز، صورت های ورم کرده از نیش زنبور، شستن انجیرهای کوهی، دلهره های دم غروب و …
همه اینها به برکت آب قنات و درختان گردو بود که در اثر بی رحمی طبیعت و انسان، اینک هر دو آسیب دیده اند. دیگر نه آبی مانده است و نه چناری. حدود ده سال پیش، پس از آنکه جوی آب از پای چنار تا پایین روستا سیمان شد، ریشه های درختان گردو نتوانست آب جذب کند و به تدریج همه آنها خشکید.
آب قنات نیز پس از خشکسالی های اواخر دهه ۷۰ ، زلزله سال ۷۶ و جابجایی مکان روستا، کم شد و ناامنی های ناشی از ظهور طالبان در افغانستان و ورود افغان ها به ایران موجب شد که مردم باغ ها را رها کنند و از آن هنگام به بعد، درختان سرسبزی خود را از دست داد.
با سلام
این وبلاگ هم متعلق به یک اسفادی است اگر معرفی شود مزید امتنان خواهد بود.
سپاس
http://esfad568.blogfa.com/