مزرعه عرب – اصفهان – اصفهان

سایتها و وبلاگهای روستای مزرعه عرب
شهرستان اصفهان – استان اصفهان
alid74.blogfa.com/

موضوع :روستای مزرعه عرب جرقویه سفلی

 

گرد آورنده :علی دهقانی

مقدمه:

روستای مزرعه عرب، روستایی بسیار قدیمی و کویری درمنطقه جرقویه سفلی ، ۷۵  کیلو متری شرق اصفهان واقع شده است. که ازشمال به منطقه رودشت (روستای جندان) وازجنوب به روستای رامشه وازشرق به منطقه جرقویه علیا (شهر حسن آباد )واز غرب به شهر نیک آباد منتهی می گردداین روستا حدود ۱۲۰خانوار و ۵۰۰نفر جمعیت دارد از چاه های معروف این روستا می توان چاهای شهید رجایی (۱و۲)(چاه پایین و بالا)؛چاه گروه خدامی ( لاپرخ) ,کبوترآباد وصحرای عمومی روستا را   نام برد که به علت گرم و خشک بودن  هوای این روستا کشاورزان زحمت کش  در این مزارع محصولات همچون گندم وجو؛پنبه ؛ینجه و..کشت می کنند  کوه عباسی یکی از کوه های معروفی است که در ۳کیلو متری این روستا قرار دارد ودر روز طبیعت میزبان گردشگران این خطه هستند                                                                                                                           

پیشینه تاریخی:

آنچه در توان داشتم سعی و کوشش نمودم تا تاریخچه ای از محل زندگی خود؛روستای

مزرعه عرب جرقویه سفلی ؛بیاببم .تاریخچه ای که از قبل نوشته شده پیدا نکردم ولی از

پیرمردان ریش سفید و کسانی که تاحدودی از قدیمها شنبده بودند اطلا عاتی به دست آوردم

سعی کردم که بفهمم چرا روستا را به این نام می خوانند

گفته اند :در این سرزمین در چندین سال پیش شاید چهارصد سال قبل فقط چوپانی که

ازاین محل عبور می کرده نیاز به آب برای خود وگوسفندان خود داشت.با مشقت های

زیادی چاه یا قناتی حفر می کند.که به آب برسد .کارش نتیجه بخش می شود و آب زیادی

پیدا می شود واین چوپان در همین سرزمین شروع به دامپروری و کشاورزی  مشغول می

شودالبته ناگفته نماند که در قدیم به عشایر عرب می گفتند و هنوز هم در منطقه ما به

عشایر عرب می گویند.مثل عشایر شهرهای محمد آباد ونصر آباد جرقویه.

در گذشت زمان افراد دیگری هم که از این سرزمین پر آب و سرسبز عبور می کردند به  این چوپان پیوستند و برای ادامه زندگی شروع به ساخت خانه هایی کردند که در حد سه الی چهار خانوار که محلی را که اول در کنار مزرعه ساخته اند وهنوز محل آن مشخص است. حتی درب سنگی آن تا چند سال قبل وجود داشت ازآنجای که محل اول در جای بلندی قرار داشت وساختمانهای آن به چار الی پنج اتاق می رسد به قلعه کهنه معروف می باشد 

در گذشت زمان روستا به جای دیگری منتقل می شود وآنجا اتاق بیشتری ساخته می شود

که هنوز آثار اتاق ها وجود دارد که در کنار آن کاروان سرایی هم ساخته شده است که ازاین کاروانسرا معلوم می شود در این محل مسافران زیادی عبور می کردند وبعضی از از مسافران وقتی به این محل می رسیدند وآب وزمین کشاورزی این محل را می دیدند شیفته آن می شدند و این سرزمین را برای سکونت انتخاب می کردند  تا اینکه از قول قدیمی ها که آنها هم از قول قدیمی تر هایشان شنیده اند جمعیت روستای مزرعه عرب به هشت خانوار می رسد در این هنگام شخص ثروتمندی به نام حاج عبدالوهاب که از شهر اصفهان از این روستا عبور می کرد وقتی سر سبزی صحرا را می بیند این سر زمین چشمش را می گیرد ومشخص نیست که این صحرا را خریداری می کند  یا به زورصاحب می شود وبا استفاده از نیروی انسانی روستا، شروع به حفر قنات می کندوچنان قنات را توسعه می دهد که آب قنات به سه اینچ می رسد البته به نقل از ریش سفیدان روستا های دیگر با گاو از چاه آب می کشیدندکه به یک اینچ هم نمی رسید .واین خود امتیازی برای این روستا بود حاج عبد الوهاب وقتی کمی روستا را توسعه می دهد کم کم جمعیت روستا افزایش می یابد که شاید به پانزده  الی هجده خانوار می رسد

وقتی حاج عبدالوهاب از دنیا می رود این روستا به پسرش که حاج عبداباقی نام داشت به

ارث می رسد.پسر هم کار پدرش را ادامه می دهد.از آنجایی که روستا توسعه یافته بود

شروع به حفر قنات دیگری می کند.

در این زمان حاج عبد الباقی روستا را به صورت قلعه ای در می آورد چون در آن زمان

دزد زیاد بوده قلعه را طوری ساخته است که شش برج دارد که شبها در آن نگهبانی می

دادند ودیوارقلعه به پنج متر ودیوار برج ها به هشت متر می رسدوبعد از مرگ حاج

عبدالباقی صاحب این روستا حاج حسن غفوری می شود .مشخص نیست که آیا حاج حسن

غفوری فرزند حاج عبد الباقی بوده یا ا ز او خریداری نموده است.این زمانی بوده است که

رضا شاه به پادشاهی می رسد و زمان زور گویی شروع می شود

گویا به نقل از ریش سفیدان به مالک روستا ارباب می گفتند.واربابان مباشرانی داشتند که

از خود ارباب بیشتر به مردم زور می گفتند: به طوری که به آنها دستور می دادند هر چه

محصول برداشت می کنید ازان ارباب است فقط به شماجیره ای به صورت بخورونمیر

تعلق می گیرد که مردم از آن زمان خاطره ی بسیار تلخی در ذهن دارند.

  مسئله کشف حجاب از طرف رضا شاه اعلام می شود حتی همین قانون در روستای

 

بیست وپنج خانواری هم اجرا می شود وبه زنان ودختران دستور داده می شود که همه به

صحرا بروند چادر های خود را از سر بردارند وبه طرف روستا بیایند

و از طرفی هم در این زمان قانون نظام وظیفه پیدا می شود اما چون مردم آن زمان با

قانون آشنا نبودند از آن فرار می کردند. وشب ها از ترس ژاندارم ها در بیابان می

خوابیدند.البته از نقل ریش سفیدان تااوایل انقلاب اسلامی جوانان از رفتن به خدمت

سربازی فرار می کردند 

پس از چند سال که محمد رضا شاه به حکومت رسید تازه مدرسه در این روستا احداث

شد.که در آن زمان جمعیت روستا به هشتاد نفر می رسید و حدود شش دانش آموز داشت

معلم که همان سپاهی دانش های قدیم بودند  خواند و نوشتن را وارد روستا کردند اما چون

مردم با علم آشنایی نداشتند بچه های خود را به مدرسه نمی فرستادند ولی سپاهی دانش ها

با استفاده از زور بچه ها را به مدرسه می بردندو در همان زمان بود که قانون تقسیم

اراضی  پیدا شد و به کشاورزان روستا کمی زمین دادند و به آنها دستور دادند کشت

تریاک کنید این بلای خانمان سوز وارد روستای ما شد اما الحمد الله جوانان تمایلی به

مصرف آن نداشتند  فقط کشت و برداشت می کردندو تحویل حکومت می دادند این مسئاه

تا اوایل انقلاب ادامه داشت

رسم و رسومات :

از قرار معلوم از زمانی که رو ستا شکل گرفته است تاکنون عزاداری محرم وصفر وبرنامه های شب نوزدهم وبیست و یکم وبیست وسوم ماه مبارک رمضان در روستا وجود داشته است درکتاب قدیمی که در روستا وجود دارد با خط شکسته نوشته است ((ما با ده نار قند (ربع کیلو امروز ))ویک مثقال چای عزاداری ابا عبد الله الحسین (ع )رابر سر و پا کرده ایم و از آن روز تا کنون عزادار ی سید سالار شهیدان در روستا بر گزار می شود  و هر شب هم بعد از عزاداری شام به مردم می دادند احتمالا تا سی سال قبل در  6تمام شب های محرم وصفر عزاداری بوده و هر شب هم شام می دادند اما در سال های اخیر عزاداری دردهه اول محرم وده آخر صفر ودر شب های پنج شنبه این دو ماه بر گزار می شود نحوه عزاداری ایام محرم در روستا از محرم وقتی شروع می شد در روستا نخلی که هنوز موجود می باشد سیاه پوش می کردند در دهه اول،هرشب در جایگاهی که وجود داشت روی دوش می گذاشتند و می گرداندند .وقتی از قدیمی ها سوال می کنیم که نخل به چه منطور است اینگونه جواب می دهند: به منظور تابوت امام حسین  است و بعضی ها هم  جواب می دهند به عنوان کجاوه زینب است  چون وقتی آن را حرکت می دهند  زنگ

های قدیمی که به آن بسته است وبا ریتم خاصی حرکت می کند انگار یک کاروان شتر در

حال حرکت می باشد      

    مراسم ازدواج:

قدیمی ها می گویند بدون اینکه دختر وپسر خبر داشته باشند از طرف پسر به خواستگاری

دختر می رفتند  وبعد مراسم عقد که در منزل دختر برگزار می شد .در قدیم رسم بود که 

در جشن عقد فقط چایی ونونوماست می دادند. وبعد از دو سه ماهی که عقد بودند ارباب

اتاقی را برای زوجین تعیین می کرد ومراسم جشن عروسی را بر گزار می کردند . 

مراسم به این صورت بود که اول داماد را به حمام عمومی روستا می بردند وبعد برای

بردند جهیزیه،به خانه عروس می رفتند.وقتی مردم روستا جهیزیه را به خانه داماد می

بردند داماد با دوستان خود در حمام بود. و بعد از چند ساعتی که داماد در حمام می ماند با

ذکر صلوات ومدح علی خواندن که به آن چاووشی می گفتند داماد را از حمام به

جایگاهی که از قبل تهیه شده بود می بردند وبعد زن ها  عروس را به حمام می بردند و          

 دوباره عروس را به خانه پدرش بر می گرداندند   

درجشن عروسی با تئاترهاو موسیقی های  محلی مردم را شاد می کردند.و خیلی مختصر

 با یک شام مثل آبگوشت از مردم پذیرایی می کردند وقدیمی ترها می گویند شام آنها در

شب عرو سی اشکنه یا کله جوش بود

برای بردن عروس به خانه داماد زنها از عقب مردها از جلو حرکت می کردند وبا

چاووشی عروس را به خانه بخت می بردند.رسم بود دربین راه داماد که قبلا به حجله

رفته بود .بیاید و خوش آمدی عروس و مردم را بگوید

فردای آن شب اقوام عروس وداماد جمع می شدند و داماد رااز حجله  بیرون می آوردند

ودوباره با موسیقی سنتی که داشتند جشن بعد حجله می گرفتندوهر کس که می خواست

هدیه ای برای عروس و داماد ببرد درشب سوم عروسی به خانه داماد می رفت و هدیه را

تقدیم می کرد این رسم را شب سومی می نامیدند ولی اکنون تمام آن رسم ها عوض شده

است و رسومات تقریبا مثل شهر اصفهان انجام می گیرد .

    زبان روستا:

زبان مردم روستا فارسی وگویش ولایتی  است .که تقریبا شرق اصفهان به این گویش سخن می گویند

چند کلمه پر کاربرد :

 اُو /  o  /آب

بِشه  besheh/برو

بوره/ booreh/بیا

چوندر/ Chondar/چغندر

 

  شِلم/ shelam/شلغم

بخواه/ Bakha/بخور

هانینگه/ haningeh   /بنشین

یَره/ yareh  /بلند شو

سوندی/ soondy  /هندوانه

کیه/ kiyeh/خانه

باره/ bareh/بیار

دو قله/ doogholeh/گوشه

کیری/ kiry   /تنور

برا  / bera  /برادر

خُخ/   khokh          / خواهر

نون در بستمان/ noondarbasteman/پختن نان

مچد/ mached/مسجد

کمزه/ comzeh  / خربزه

سُپه/ sopeh/ایوان

سرا/ sera  /حیاط

تیغ/ tegh/روزگناه

گِزر/ ge zar/زردک

گوته/ gooteh/می خواهی

 چی/ chay/چای

پاکیری/ /pakiery مطبخ

 

 

هر روستایی در منطقه جرقویه چیز معروفی دارد که به صورت شعر محلی گفته شده است

میرزا عرب و نونا شون/ Mirza arab   o   noonashon              /مزرعه عرب با نان هایشان

حیدروا و توتاشون/ Haydar va  o totashon          /حیدر آباد با توت هایشان

ینگو وا و گزراشون/ yang oova  o gezara shon/نیک آباد با زردک هایشان

پیکام و ژره هاشون/  paykam  o jere ha  shon/پیکان با تخت های گیوه شان

حسین وا و گاهاشون/ Haseinva    o gahashon                           /حسین آباد با گاو هایشان

اُوخاران وخراشان/ okharon  o kharash on     /آذرخوارا با الاغ هایشان

مندوا و کمزه هاشون/   Mondouva  o  komzeh hash on/محمد آباد با خربزه هاشان

گنج آباد و کنجو واشون/ Gan j abad  o   konjouva shon/گنج آباد با کنجد هایشان

 تشکر:

در پایان از کلیه کسانی که مرا در جمع آوری این مجموعه یاری کرده اند خصوصا پدرم تشکر وقدر دانی می کنم  انشاءالله خدواند متعال اجر وپاداش ایشان را بدهد

 

استفاده از این مجموعه فقط با ذکر منبع مجاز است

علی دهقانی ۱/۱۰/۱۳۹۰ هجری شمسی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *