ایوریق – اردبیل – اردبیل
ازسمت شرقی اردبیل در جاده خلخال بعد از پلیس راه
به سه راهی می رسی که
به سمت پیراقوم می رود که در وسط آن جاده چشم انداز زیبای ایوریق
را می بینی منطقه فولادلو و دورنمای ایوریق
یا شاید بخواهی ازجاده خلخال به آراللو بسمت خلیل آباد بیایی باز هم
چشم انداز زیبای ایوریق را خواهی دید
روستایی که با چهار جاده به شما خیر مقدم می گوید
در زمان خان سالاران عده ای از اربابان بیشتر املاک این روستا
را تصاحب کرده بودند بخاطر زیبایی و حاصلخیزی زمین که هنوز یادگار این
خانان در روستا باقیست …..
اسم این روستا در قدیم احتمالا ابلیق بوده و در پایین تر ین قسمت روستا
که باغات قرار دارند از جمله اینه مور و در کنارش منطقه ایست
بنام ماستاوار که به زبان فارسی مست آور میباشد و گویا محل
عیش و نوش اربابان بوده که از اردبیل برای تفریح به آنجا میرفتن .
از آن زاویه روستایمان شبیه ابلیق جام می دیده میشود که
بزبان اهالی ایوری و به زبان ادبیات فارسی ایوریق مینامند که
در فرهنگنامه دهخدا هم ایوریق نوشته شده است
روستای ما قبل از انقلاب
روستای ایوریق در دامنه کوه و دره و دشت حاصلخیز قرار دارد
در راس روستا دره های قوشا دره ایلان دره و قارلی دره قرار دارد
اولین محل در روستا سید محله که از فرزندان عالم بزرگ
گل آقا و بال آقا
که از مومنین و معتمدین زمان خویش بودند و
ارادتمندان زیادی دارند و آرام بخش دلشکستگان و دردمندان است
آرامگاهشان در روستا
. یکی از مومنین این محل سید مصطفی حسینی از دلباختگان
مکتب قرآن کریم بود که برحمت خدا رفته است
شهید بزرگوارسید یونس آقایی
وعلی علیپور
از افتحارات سید محله و خلخالی محله ،هستند , وشهید دیگر ……
انتهای این دو محل وصل است به مسجد اعظم
میعادگاه عاشقان خدا و محل اقامه نماز یومیه و اجرای مراسم های مذهبی
و سوگواری
روستای ما قبل از انقلاب
مدرسه روستا، اسمش امید بود
در پایین سید محله و زیر( تربت) محل زیارتی و شمع روشن کردن
مردمان بود و فقط نمادش یک سنگ بود و یک خرابه (راستی سنگش چی شد ؟)
و چسبیده به باباللی محله.یکی از قددیمی ترین محل روستاست که قسمتی از مرکزیت روستا هم محسوب می شود مردان جوانان این محل اکثرا انسانهای صنعتگر و هنرمندند از جمله مرحوم بیوک آقا که کارخانه موزائیک سازی در تهران داشت و اقا رسول بابائی برادر شهید عادل باستانی و آقای خانی که خطاط ماهریست .
موقع در روستایمان سپاه دانش درس می داد
ما به معلم مدرسه می گفتیم آقا مدیر
تا کلاس پنجم درس میدادن معمولا دو کلاس یا سه کلاس درس داشتیم
اسم آقا مدیرامون آقای صمدی و سرحدی . مهدی ابوتمن
و سیروس فلاحی و عبدالرضا محبی و …
همکلاسی هایمان همان بچه روستا بودند که عده ای از دوستان به
خدا پیوستند از جمله دوست عزیزم عادل باستانی
. علی علیپور که
به شهادت نایل آمدند و دوستم رضا جلالی و جانباز پرویز که
برحمت خدا رفتند که بعد از درس در اطراف خونه مون یا در
حیاط دوستمون و یا در باغ خشک شده پدر بزرگمون آقا باغی
که فقط یک درخت توت سیاه داشت و چند درخت آلبالو و اگر فصل
میوه بود پاتک به باغات همجوار میزدیم برای چیدن میوه کال و
رسیده به باغات مرحوم بزرگوارآقا بالا و باغ مرحوم غنی و میرزاقا
و بیوک آقا و خلیل باغی که پر است از درختان گیلاس و آلبالو و زرد
آلوی و سیب و گلابی که همگی از چشمه بسیار گوارای پشت کوه
تامین میگردد و بعد از انقلاب هم آب تنها حمام روستا از همان
چشمه ها تامین میشد.
در آن موقع شاید هم الان در روستا هیچ تفریحگاهی برای محصلان
و جوانان نبود و تنها دلخوشیمون جمع شدن در دکان ها بود معمولا
ما به دکان آقا نصیر میرفتیم که اداره اش را آقا محبت بعهده داشت.
که چسبیده به پشت مسجد اعظم بود . و دکان روبروی آن که
مرحوم دهنز اداره میکرد . گاهی هم قصابی براه می انداختند .
و در تقاطع مسجد منزل مشهدی ایمان که زحمات زیادی می کشید
یادم می آید اسبی داشت که در زمستان که تردد ماشین امکان پذیر نبود
نیازمندان به شهر و دکتر را تا آراللو میرساند که جاده اصلی بود
و عروسان روستا هم بیشتر با اسب آقا ایمان به خانه بخت میرفتن
(( ایلون ایلیگینه حققون بیر لیگینه دوستون ساقلیقینا دشمنون کورروقینا
،هره بیر الله ))
شعاری بود که در هنگام بردن عروس میگفتن و آرد به نشانه
برکت و سفیدی به فامیل عروس و داماد پرتاب میکردند .
روستای مان آن موقع آب شرب لوله کشی نداشت و بیشتر از نهر
کوچکی که مرحوم سید بزرگ گل آقا از پشت کوه به ابتدای روستا آورده بود
که به نام آقا بولاقی یا ( آق بلاق) بود
که به ابتدای روستا سید محله است سرازیر میشد که علاوه
بر مصرف مردم الباقی باغات اطراف را هم سیراب میکرد .
حتی برای آماده کردن خرمن ها برای درو نیز از این آب استفاده میشد ،
که بعدها حدود سالهای ۵۰ یا ۵۱ همین آب به لوله کشی روستایی منتقل شد
که مرحوم حاج آقا بالا نقش بسیار مهمی در تاسیس این آب ایفا کرد .
زمستان روستایمان طولانی و بسیار سرد می گذشت
روشنایی برق نداشتیم و فقط چراغهای گرد سوز و در مغازه ها هم زنبوری
روشن می کردن
درسقف خانه هایمان سوراخی بود به نام (باجا) که در روز برای ورود
نور و تهویه خانه استفاده میشد و زمستان شبها بسته میشد
تنور نقش اساسی در خانواده داشت هم برای پخت نان و غذا و هم برای تولید گرما
خانه بیرون نرود و هم از گزند حیوانات و ….. در امان باشد
تنور در روستا
نقش مهمی داشت هم برای پخت نان و غذاهای مختلف
و هم برای تولید گرما
، که بس از پخت تنور توسط کرسی گرمای تنور تا فردا مهار میشد .
فقط شبهای چهار شنبه سوری هر سال باجا ها را بر میداشتن
تا نوجوانان و جوانان ذکور روستا پارچه ای که به قورشاق معروف بود
آویزان میکردند تا اهالی خونه به نسبت ارزش قورشاقچی تخم مرغ رنگی
جوراب و ….. به پارچه میبستند ، و در آن روز روستا پر از شادی و نشاط بود
و نامزدهای جوانان برای عروس خانم (گلین) گوسفند و پارچه های رنگی
و شیرینی میبردند
و فامیلها به همدیگر غذاهای مختلف همراه با هدیه (پای) می دادند .
دختران روستا ابتدا توسط بانوی محترمه که مکتب خانه قرآنی داشت
در ابتدای خلخالی محله سواد یاد میگرفتند که بعد ها کلاس درس
توسط خانم مدیر ها در روستا تاسیس شد .
عباسیه : محل تجمع مریدان حضرت ابوالفضل العباس که قبل از رفتن
به مسجد هیئت سینه زنان برای تمرین نوحه و ابیات …. جمع میشوند
پایینتر دکان خالق وردی بود ؛ دکانش پاتوق جوان روستا بود هم بقالی داشت
و هم قصابی میکرد .
و اورتا کند محل تجمع اهالی روستا در در مراسم های خاص بود از جمله
در مراسم عروسی که عاشیق ها برای کشتی محلی زورنا مینواختند
و چند دکان روستا در این میدان بود و حسینیه
روستا که هیئت زنجیر زنان روستا
در ماه محرم قبل از رفتن به مساجد در اینجا جمع میشوند.
در قسمت کناری اورتا کند مسجد جامع قرار دارد که مراسم های ماه محرم
و تعزیه خوانی در آنجا انجام میگرفت شبیه خانی (تعزیه امام حسین (ع))
مراسم خاصی که علاوه بر روستائیان روستاهای همجوار و حتی از اردبیل
برای دیدن این مراسم به آنجا می آمدند و قمه زنی هم پایان
مراسم روز عاشورا بود و شب هم شام غریبان .
و پایین تر از مسجد منزل روحانی بزرگوار مرحوم میر حاجی قرار داشت
که علاوه بر ارشاد اهالی روستا روستای همجوار هم از فرمایشات
ایشان استفاده می کردند آشاقا کند که مرکز روستا هم میباشد بخصوص
درمان آل تی (پایین آسیاب) که.
دکان علی آقا دایی
مرکزی ترین بقالی روستا بود هم بقالی و هم چایخوری (قهوه خانه )
که مردان روستا در آنجا جمع میشدند هم برای گذران وقت و برای تصمیم گیری
، راستی صندوق حضرت ابوالفضل در این دکان که
توسط استا اسداله نجار ساخته شده بود همیشه مورد احترام در
خاطراتم میباشد .
آن موقع تنها یک اوتوبوس به روستا می آمد که صبحها از روستا به
اردبیل میرفت و غروب هم مسافران را بر می گرداند