چلبی – کمیجان – مرکزی
شهرستان کمیجان – استان مرکزی
chalabi.blogfa.com/
chalabischool.iranblog.com/
روستای چلبی
روستای چلبی با ۱۴۱۴ نفر جمعیت در استان مرکزی نواحی شهرستان کمیجان واقع شده است که با مرکز استان(اراک)حدود ۸۰ کیلومتر و با شهرستان کمیجان حدود ۱۵ کیلومتر فاصله دارد.
شغل اکثر مردم کشاورزی و دامداری است که شامل:مزرعه های گندم،جو،نخود،سیب زمینی و…
و باغ های انگور و … می شود.
از نظر جغرافیایی این منطقه کوهستانی به حساب می آید زیرا در فصل زمستان سرد ترین منطقه استان همین جاست.
تاریخچه روستای چلبی:
تاریخچه دقیقی از این روستا وجود ندارد،اسم این روستا در دنیا تک نیست!در استان آذربایجان شرقی هم چنین روستایی با این اسم وجود دارد.در کشور های خارجی مثل:عراق و یونان هم چنین اسمی وجود دارد.
بزرگان روستای ما می گویند دلیل انتخاب این اسم برای روستا این است که در زمان های دور این روستا دارای چهل قنات و برکه و… بوده و از نظر آبی وضع خوبی داشته تا اینکه مردم اسم این روستا را چهل آبی گذاشتند که بعد ها به چلبی معروف شد.
یک داستان عامیانه بین مردم هست که می گویند در زمان قدیم این روستا دختران زیبایی داشته،روزی پادشاهی از این روستا عبور می کرده که دختری زیبا رو،با لب های زیبا می بیند و می گوید چه لبی و عاشق او می شود!
بعد ها با او ازدواج می کند و اولین چیزی که از اینجا به یاد می آورد چه لبی است که به همین اسم معروف می شود و امروزه به چلبی تبدیل شده.
البته این داستان فقط عامیانه است و ممکن است ساختگی باشد.این داستان را نوشتم تا چیزی از قلم انداخته نشود.
چلبی در لغت:
چلب در لغت به معنای مرد خدا و با خدا بودن است و چلبی یعنی مرد خدایی.
قدمت این کلمه به ۷۰۰ سال پیش بر می گردد و ممکن است واقاً این روستا قدمتی ۷۰۰ ساله داشته باشد.
البته داستانی نیز درباره این موضوع وجود دارد که این داستان بر خلاف داستانهای دیگر ساختگی و مایه ذهن انسان نیست.
داستان حسین کوچک:
در زمان های خیلی دور مردی در این روستا با نام حسین کوچک زندگی می کرد.
او خیلی با ایمان و حافظ قرآن و البته بی سواد بود و حفظ شدن کل قرآن را با نوشیدن جامی از آب بدست آورده بود و ایمان زیادی به امام زمان و یارانش داشت.
شبی نوبت آب قنات او بود(در روستای ما هر کس که باغ یا زمین کشاورزی دارد می تواند به نوبت از آب قناتِ روستا استفاده کند)
ولی او از شدت کار کردن در روز بر روی مزرعه نای رفتن نداشت،با زور از جایش بلند شد که به باغ برود.پس فانوسش را برداشت و حرکت کرد.به نزدیکی باغ رسید،متوجه شد ۱۲ نفر اسب سوار در کنار باغش ایستاده اند،او نزدیک رفت و سلام کرد و آن ها پاسخ دادند.آنها به حسین کوچک گفتند:"حسین کوچک باغت قبلاً آب خورده،برو استراحت کن"
او تعجب کرد که آنها او را از کجا می شناسند ولی با خود گفت شاید آشنا باشند و از روستای هم جوار آمده باشند. حسین کوچک حرف آنها را باور نکرد و رفت تا به باغش آب دهد.انگار حق با آنها بود باغش چنان آب خورده بود که انگار همیشه آنجا پر از آب بوده،پس او برگشت تا از آن ۱۲ نفر تشکر کند.او تشکر کرد و از آنها پرسید که شما از کجا آمدید و چه کسانی هستید.
آنها جواب دادند که ما ۱۲ فرستاده خدا هستیم.او به پای آنها افتاد و گفت: به خدا این موهبت بزرگی است که من با امامان خود ملاغاتی دارم، هر کاری بگویید برای شما می کنم.
آن ها گفتند حسین کوچک تو مرد با خدایی هستی،اهالی این روستا هیچ مکانی برای راز و نیاز با خدا ندارند،تو در همین محل جایی را درست کن و نامش را قدمگاه ۱۲ امام بگذاروبرای این قدمگاه یک گوسفند که پشمی قهوه ای رنگ دارد که در خانه فلان کس است را بخر و برای اینجا قربانی کن،در همین حال عصای یکی از امامان بر روی زمین افتاد و حسین کوچک زود خم شد تا عصا را به ایشان برگرداند که وقتی سرش را بلند کرد اثری از آن ۱۲ نفر نبود.او هر آنچه گفته بودند انجام داد و امروزه هنوز آن زیارتگاه مقدس هنوز پا برجاست و من به شخصه خودم معجزه هایی از آن را دیده ام که امروزه یکی از جاذبه های روستای ما است.
زبان و فرهنگ مردم:
زبان اصلی روستا ترکی است،اما تا حدی با ترکی آذری فرق دارد.
مردم این روستا نیز مثل همه روستاهای کشور فرهنگی روستایی دارند که از مشخصه های بارز آن می توان به :سادگی ، صمیمیت ، صداقت ،مهمان دوست بودن و … اشاره کرد.