سیاه ورود – طارم – زنجان
شهرستان طارم – استان زنجان
seyavaro.blogfa.com/
masjedsadat.blogfa.com/
روستای سیاهورود یا سیاه ورود
این روستابا ارتفاع ۱۳۳۹ متر از سطح دریا ، منطقه ای است درشمال شرق استــان زنجــان ، اطراف آن دارای کوههای مرتفع و دره هایی عمیق ، ضلع جنوبی آن دارای یک رودخانه وضلع غربی آن نیز دارای یک رودخانه است .می توان گفت این روستا محل اتصال استان گیلان وخلخال از استان اردبیل به استان زنجان می باشد.بطور کلی تاریخچه معاصر( وضعیت اقتصادی ، اجتمــاعی و فرهنگی مــردمان این دیار) را می توان به سه دوره تقسیم کرد .
دوره اول :
در این دوره شیوه درآمد بگونه ای بود که مردم برای گذران زندگی، از لحاظ تجارت و اشتغال بیشتر به استان گیلان وابسته بودند و از دلایل عمده آن فراهم بودن شغل و پیشه بیشتر در گیلان را می توان نام برد . عمدتاً برای کار نمد مالی و بعضاً برنجکاری (شالیکاری) و فرش فروشی و صنایع دستی و … به آنجا می رفتند ، در این زمان به سختی روزگار می گذراندند. به لحاظ رفع نیاز اقتصادی هرخانوار تعـــدادی دام از قبیـــل گوسفنــد، بز و گاو نگهـــــداری می کرد تا بتواند نیازهای شخصی خانواده به مواد لبنی، و همچنین به خاطر استفاده از پشم گوسفند برای دوختــن رختخواب ، لباس و تولید نخ بافتنی و … از آن بهره مند گردد.
هر یک از خانواده ها قطعه ملک مشجری نیز داشتند که به آن رز ( باغ ) می گفتند مقدار میوه ای که سالانــه از آن بدست می آوردند ،اغلب بیش از مصرف شخصی شان بود. لذا مقدار قابل توجهـی از آن را بفروش می رساندند. عمده ترین محصول این روستا سیب ،گردو ،آلبالو زردآلو ،گیلاس و سنجد بود. رز برای روستاییان پناهگاه تابستانی و محل استراحت و تفریح هم محسوب می شد.
گذر سال در روستای سیاهـــورود و آبادیهای اطراف را می توان به دو بخش متفاوت تقسیم کرد. بخش اول که از خرداد ماه آغــاز می گشت و به آذر ماه می انجامید. دوره شور و حال و تحرک و آسودگی بود چرا که تجدید حیات طبیعت به زندگــــی روستاییـــان جـان وحیات تازه ای می بخشید. گروهی از مـــردان که همــــــه سالـه برای کسب و کار به سایر نقاط ایران می رفتند دستـــــه دستـه به خانه و دیار خـــــود باز می گشتند. محصولات باغی و زراعـــی ببــار می نشست. دام هــا می زائیدند و شیــــر می دادند ،و در نتیجــه وفور نعمت آبادی را فرا می گرفت.
ولی دوره دوم از آذر ماه آغاز و با اردیبهشت ماه به پایان می رسید دوره جدایی ها و انتظاری ها و سختی ها بود. آبادی از وجــود انبــوه مـــردان خالی می شد دام ها از شیر دهی باز مانده و به کنج اصطبلها پناه می بردند مزارع و درختان عریان می شدند. سوز و سرما و برفهای سنگین نیز از راه می رسید. اما اهالی در دوران خوش خرداد تا آذر خود را برای مقابله با دشواری های بعدی آماده می کردند و بسیاری از نیازهای خود را تدارک می دیدند و هر خانواده به اندازه توانایی و به نسبت نیاز خود، آرد، برنج، گندم ،حبوبات، پنیر، روغن و میوه های خشک شده را برای خوراک خود .و هیزم ، گون و سرین ( نوعی سوخت از کود حیوانی ) را برای سوخت زمستانی و علوفه مورد نیاز برای دام های خود را فراهم وانبار می کردند. این مردم در طول سال ها و صده زندگی اجتماعی و آشنایی کامل با شرایط و محیط و پی بردن به امکانــــات بالفعـــل و بــا استفـــاده از تجربیات فراوانی که اندوخته بودند جهت عملی ساختن چنان تدارکاتی ،در اغلب زمینه ها روابطی بسیار نزدیک و جالب با یکدیگر بر قرار می نمودند و با همکاری و تعاون همدیگر را یاری می دادند از جمله نمونه آن تعاون در درو کردن(چیدن) گندم حمل علوفه و واره ( نوعی همکاری لبنی ) بود تعاون داشتند .
واره یک اصطلاح اقتصادی زبان تاتی به معنی تعاون درتهیه وتولید مواد لبنی بود. واره معمولاً در بین آن بخش از اهالی رواج داشت که تعداد دام های شیرده شان بین چهــار تا ده راس بوده و مقدار شیری که ازاین دام ها روزانه می گرفتند از میزان مصرف خانواده صاحب دام بیشتر بود. ولی آنقدر هم نبود که بتواند مستقلاً به پنیر یا کره تبدیل نمایند، لذا هر دو یا چند همسایه واجد شرایط با هم رابطه هموارگی برقرار می کردند. همواره (اعضاء هم پیمان درقرارداد لبنی ) موظف بود مقدار معینی از شیر دام های خود را هر صبح به خانه یکی از اعضاء گروه که اصطلاحاً واره در دست او بود می بردند و در آنجا شیر را با تعیین حضــــوری با مقدار آن به عضو مورد نظر تحویل می دادند و عضو مذبور همه شیرها را به کره پنیر و یا ماست تبدیل می نمود و این روند به ترتیب در دیگر اعضاء ادامـــه پیدا می کرد تا زمان شیر دهی دام ها رو به پایان می رفت .
دوره دوم :
در این دوره شیوه اشتغال و کسب در آمد تا حدود زیادی با دوره اول فـــرق دارد در این دوره مردم توجه بیشتری به اشتغال در شهر و مهاجرت به شهرها را در پیش گرفتند .لذا مردان و جوانان جهت امور معاش و کار به سایر نقاط شهری ( تهران ،کرج ، زنجان و دیگر شهرهای ایران) را آغاز کردند. تنها کسانی که شغل شان در روستا بود و یا بی ســواد و یا کم ســـواد بودند درمحل باقـــی می ماندند . این افراد در طول سال به کار باغداری و کشت غلاتی چون گندم و جو و نگهداری چند بز گوسفند و چارواداری و تهیه سوخت و علوفه زمستانی و راست وریس کردن اموری از این قبیل برای خود ودیگران در قبال دریافت مزد سر گرم می شدند. اینان هسته ثابت و بازدارنده شیـــــرازه خانواده بودند . وجـــود آنها امیدی برای حیات بسیاری از خانواده های سنتی بود. زیرا در میان جوانان سیاهورودی دیگر کمتر کسی پیدا می شد که پا پی روشن کردن چراغ خانه خویش در زادگاهش باشد و رغبتی به شیوه زندگی پدران خویش نشان دهد.
بررسی ها نشان داده است که این موضوع ناشی از دو علت اساسی است: اول اینکه چند باغ میــوه و کشتــزار نمی توانست جوابگوی نیازهای روزافزون زندگی انبوه جمعیت آبادی باشد پس بناچار باید در اندیشه کسب و کار دیگری می بودند و این در حالی بود در محیط و اطراف،حرفه وکار قابل توجهی برای اشتغال وجود نداشت بلکه در حوزه شهرستان و حتی در سطح استان هم جای مناسبی برای آموزش و اشتغال جویندگان پیشه و صنعت یافت نمی شد.
علت دوم را باید در بالا رفتن میزان طبایع جستجو کرد چرا که نمونه هایی وجود دارد که نشان می دهد با توجه به استعدادی که در خود دارند در محل می توانند کار آیی داشته باشند . ولی صرفاً به خاطر اینکه از قافله عقب نمانند مانند دیگر همشهریان از دنیای شهر و شهروندی بهــره مندگردنــد اکثراً راهــــی تهــران و اقلاً راهی استانهای زنجان و گیلان و یا دیگر نقاط ایران شدند . بررسی های دیگری هم نشان می دهد که بعضاً با کارهایی بمراتب نامطلوبتر از کار موجود در محل و زادگاه روزگار می گذرانند ولی باز به زادگاه خود بر نمی گردند.
دوره سوم :
این دوره را من بنام مهاجرت معکوس نام گذاری می نمایم زیرا این دوره سرفصل جدیدی را رقم میزند و پیش بینی میگردد با همه فراز و نشیب هایی پشت سر میگذارد همان مهاجرین دور اول و دوم به سن بازنشستگی رسیده و آب باریکه ای که از بازنشستگی خود بدست میاورند و با توجه با کهولت سن و نیاز به آب و هوای سالم فکر برگشتن در سرخواهند پروراند و این اتفاقی است که کمی نیاز به صبر و زمان دارد و در آینده نسبت به این موضوع خواهم پرداخت و به نقاظ ضعف و قوت موضوع را بیشتر خواهم گشود به امید الله
بلحاظ اجتماعی و فرهنگی :
مردم روستای سیاهورود همگی شیعه مذهب سنتی هستند این روستا دارای سه باب مسجد می باشد که در سه محله آن به نام های سیده مله- میانده – و کش سر ساخته شده اند ،از معجزات مسجد سادات روایات فراوانی توسط اهالی نقل شده است.
گویش مردم این روستا تاتی است که به دلیل رفت و آمد زیاد بین ترک زبانها و گیلک ها و تالش ها به آن زبانها هم تسلط دارند. و این موضوع در میان مردان نسبت به زنان رواج بیشتری دارد.
جمعیت این روستا در سال۱۳۵۶طبق آمار شورای محل به پانصد خانوار رسیده بود چند خانواری در دوره اول به شهرها مهاجرت کرده بودند که همین امر و دلایلی دیگری که آورده مسئله چشم و هم چشمی پیش آمده وبه این امر شدت بخشید بطوریکه زندگی شهر نشینی مورد توجه اکثر اهالی قرار گیرفت و در فاصله هشت تا ده سال یعنی سال۱۳۵۶ لغایت۱۳۶۴ حدود ۹۵ در صد از جمعیت آن کاسته و به شهرها هجرت کردند وتنها خانواده هایی که از بضاعت مالی و توانمندی برخوردار نبودند در آنجا باقی ماندند که مجموعاً به سی خانوار هم نمی رسند ، آنها را هم جمعیت پیر تشکیل می دهد که دارای سنین میانگین چهل به بالا می باشند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جاده شوسه ارتباط بین این روستا و بخش طارم را به هم متصل کرده است که این موضوع احتمال رساندن تسهیلات بهتر را می تواند در پی داشته باشد شاید در رشد جمعیت و جلوگیری از فرار مردم به شهرها موثر واقع گردد.