لنگر – ساری – مازندران
سایتها و وبلاگهای روستای لنگر
شهرستان ساری – استان مازندران
http://mahmoodmir70.blogfa.com/
دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری ، واقع در ۸هزارگزی جنوب خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر. دارای پنج هزار تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات وعسل . شغل اهالی زراعت و نجاری و راه آن مالرو است ودبستانی ملی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۳).
این روستا در مسیر جاده ساری سمنان واقع شده و از مبداء ساری ۸۵ کیلومتر فاصله دارد دارای آب و هوای ی زمستانی سرد و تابستانی معتدل و خنک می باشد بدلیل وجود جنگل های انبوه و مراتع سرسبز و چمنزار های وسیع در اطراف روستا که چشم اندازی بسیار زیبا و دل انگیزی را بوجود آورده است موجب شده است تا در فصل گرمای سال این روستال مامن و تفرجگاه مردمان بسیاری باشد که از مناطق گرم کویری سمنان و مرطوب شرجی سواحل مازندران به آنجا پناه می آورند اگر چه سرمای زیاد و نبود زمینه اشتغال موجب شده بود که طی دهههای ۵۰ و ۶۰ مردمان این روستا به شهرهای ساری و سمنان مهاجرت نمایند اما در سالهای اخیر به برکت سیاست های محرومیت زادایی نظام جمهوری اسلامی و انتقال برق و خطوط تلفن و تقویت شبکه های صدا و سیما و آسفالت مواصلات اصلی ارتباطی و کوچه و پس کوچه ها موجب شده است تا اهالی این روستا به موطن اصلی خویش باز گردند .
آقای اسماعیل مهجوری در کتاب تاریخ مازندران در خصوص موقعیت منطقه و قله سرافراز شاهدژ وروستای لنگر می نویسد:
کوهستانی که در جنوب مازندران گسترش یافته و از مرز باختر به شکل قوسی به خاور کشیده شده است در هر بخشی به نامی خوانده می شود . در حد فاصل سوادکه و استراباد هزار جریب نام داردو سرزمین آن به دو بخش تقسیم شده است . چهاردانگه و دودانگه. چهاردانگه نیز سه قسم است :چهاردانگه سورتچی،چهاردانگه مسعودالملک و جهاردانگه شهریاری. قسمت مهم دشت دودانگه که از جنوب و شمال به کوهستان متصل است فریم نام دارد و بخشی از کوه که پایین پایه آن دره سعید آباد و دهکده بند بن است و از سوی دیگر به دهکده های فینسک و تلاجیم و تمام کوه و ملاده منتهی می شود و به شهریار کوه موسوم بوده امروز به نام سوته رجه مشهور است و شاید نام قدیم آن به اسپهبد شهریار باوند منسوب باشد.بخش دو دانگه به روزگاران اسپهبدان باوندی هزاران حوادث گوناگون به خود دیده است و حکیم فردوسی راجع به سپید دز آن اشعاری دارد. خلاصه اینکه در برابر و پیوست به کوه ایلال دودانگه کوهی است سر به فلک کشیده که آن را شاهدز می گویند. این دژ بسیار بلند و سهمگین تنها یک راه دارد،آن هم سخت و دشوار و بربالای گردنه آن نزدیک به محوطه داخلی دیواری است که بیرون آن با سنگ و درونش با آجر ساخته شده است. در بلای گردنه نشانی از دروازه دژ دیده میشود. قسمت داخلی کوه که اکنون چراگاه گوسفندان است،روزی پناهگاه و سنگر گاه اسپهبدان باوندی بوده است. داخل دژ در یک گوشه آخور سنگی دیده می شود و در سوی دیگر تونلی است دراز که دژ را به محلی اتصال میب دهد(در سال های اخیر چند نفر برای پیدا کردن پایان آن قسمتی راه پیمودند و مقداری هم با طناب رفتند،ولی چون احتمال خطر وجود داشت برگشتند)قسمت دیگر این کوه چاهی است به عمق تقریبی ۵۰ متر.داخل این چاه طاقی بزرگی است که از آنجا اطراف بیرون به خوبی دیده میشود.خط ارتفاع طاق بر برپایه کوهی عمود است و در میان دره راهی است به روستاهای لنگر و بالا ده.احداث طاق نشان می دهد که این محوطه در روزگار اسپهبدان جای دید بانان بوده و مسلما محیطی که امروز به شکل چاه در آمده است در آن سال ها پلکانی داشته که از دژ به دیدگاه رفت و آمد می شده است.
افزون بر این از دیواره بیرونی این کوه تا دره و دیواره کوه مقابل لوله های ساروجی یا فلزی کشف شده است و می رساند که در آن سال ها آب چشمه باریک ایلال،یا کوهی دیگر با این لوله های مصنوعی به شاهدژ می رفته است.با این توضیح دور نیست که زنان حرمسرای محمد خوارزمشاه به این دژ آمده باشند که هم به کوه قارن و دهستان و هم به آبسکون وتمیشه(امروزه ویرانه های شهر تمیشه در محل آبادی سَرکلاته ، مرکز دهستان چهار کوه ، در بخش مرکزی شهرستان کُردکوی ، در استان گلستان ، در حدود یازده کیلومتری جنوب غربی شهر کردکوی و شش کیلومتری جنوب راه اصلی کردکوی ـ بهشهر واقع است (ایران . وزارت کشور، ص ۵۷؛ رزم آرا، ج ۳، ص ۱۵۳؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج ۲۹، ص ۸۸) نزدیک است و شاهراه قدیم عراق و خراسان اتصال دارد.
این روستای شاید یکی از قدیمی ترین مرکز تجمع انسان های بوده که عمدتا به شغل فلاحت اشتغال داشته اند نشانه های باستانی خصوصا وجود قبرستان های متعدد از اطراف و اکناف این روستا مبین همین موضوع است(قبرستان های اولست،قلقلی،کچب سر،دین تپه و……)اینجانب نیز در شهریور سال ۸۶ به دنبال حفر چاهی در حیاط منزل در عمق ۵/۲ متری به اسکلت انسانی بر خوردم که با روش گبریان دفن شده بود علاوه بر آن وجود بعضی از سفال پاره های متعدد در گوشه و کنار این منطقه خوش منظر و سنگرها و پناهگاههای متعدد در دامنه ها و قلل اطراف روستا همه بیانگر وجود زیستگاه انسانهای بوده است که در حد خود دارای تمدن بوده و از سیره و روش متناسب با شرایط سیاسی،اجتماعی و اقلیمی آن روز پیروی می کردند مضافا اینکه وجود بعضی از آثار بجا مانده نشان دهنده شرایط سخت و احتمالا نا امن آن روزگار بوده است احتمالا ُجنگ ها و درگیری های حاکمان و دست نشاندگان پادشاهان آن روزگار موجب شده تا دارایی و سرمایه های اندک آنان را از دست دهند به عنوان نمونه در تاریخ مازندران آمده است میان مسمغان (یکی از کارگزاران حسن بن زید در طبرستان – ساری )و فضل رفیقی دیلمی دشمنی افتاد زیرا دیلمیان کم کم زورگو و خود پسند می شدند و خود را بر دیگرهمکاران برتری می دادند.داعی کبیربه اندیشه ایشان پی برد ولی به علت نیازی که به دیلمان داشت به دلتنگی مسمغان نمی پرداخت. مسمغان ناچار از دستگاه حسن بن زید کنار گرفت و به پیام او گوش نداد و در پاسخ گفت :نیامدنم برای هراسی است که از سران دیلم دارم. داعی کبیر چون از او ناامید شد حسن بن محمد جعفر عقیقی را به فرمانداری شهرستان ساری فرستاد و برای سرکوبی مسمغان نیز دستورش داد.در همین سال محمد بن نوح از گرگان به جنگ داعی آمد و در بیرون شهر تمیشه اردو زد.اسپهبدقارن باوند پس از آنکه از کارمحمد آگاه شد نامه ای به او نگاشت که که آماده پیوستن و همکاری هستیم.چون داعی از پیمان شکنی اسپهبد قارن آگاه شد (احتمال میداد که اسپهبد قارن به روسای لنگر هزارجریب خواهد رفت )به لنگور خان هزار جریب ساری رفت(این دیه امروز لنگر نام دارد) و انبار آذوقه و خرمن های روستائیان آن سامان را آتش زد و برای گرفتن اسپهبد کوشش ها کرد ولی او را به دست نیاورد و به ساری برگشت. در این هنگام از آمل گزارش رسید که روستائیان آنجا به شورش برخواسته و جایی پسر لشکرستان را کشته اند که از ستمکاری او به تنگ آمده بودند.
بنا بر این موقیعیت استراتژیکی روستای لنگر موجب شده بود که آنان در مقایسه با روستاهای دیگر دارای ویژگیهای خاص باشند فلذا در مطالعه نوع ساخت و جهره فیزیکی مظاهر و پدیده های اطراف روستا بیانگر توجه آنان به نوعی از سیستم دفاعی در ساخت و ساز آن عصر بوده که امروزه از آن به عنوان پدافند غیر عامل بیان میشود گویی نوع استقرار روستا و تعامل روستائیان با شرایط سخت کوهستانی ،بنای قلعه تاریخی شاهدژ در بلندترین نقطه سلسله جبال منطقه و ساخت تپه های بزرگ مانند دین تپه (ایجاد آن با امکانات آن زمان جای شگفتی است) حتی اسامی مناطق اطراف روستا مانند سنگر سر،شاه نشین و…… در دل خود هزاران اسرار نهفته دارد که باید مورد بررسی و بازخوانی مورخان و باستان شناسان قرار گیرد.طبیعت زیبا و چشم نواز اطراف این روستا عبارتند ا : لنگر صحرا،اولست،هل نشتا،قلعه گردن،اوپنو،ولیگ بن،خوئی،نجف بنه سر،دلنشین،کتدار،گتهمنده،چال زمین،لسه،شاه نشین،چهارآغوز،بالا لنگر،واوسر،پایین زمین،سیو تیل،شاه پسند،دشت ولمد،شاهدژ،شید،تاریک دره،پلچشمه،ونه گسره،ستی گله ،گاوخوسان ،حسین وردی ،کچب بن ،عاروس دکت چکل و……..
ترکیب جمعیتی
ترکیب جمعیتی روستای لنگر به لحاظ قومی و خانوادگی عبارتند از: شجاعی ها ،مبرشفیعی ها،قدیری ها جمالی ها ،کوثری ها ،کاوسی ها ،محمدی ها و….. که شجاعی ها و میرشفیعی ها در مقایسه با سایر اقوام از جمعیت بیشتری برخور دارند به عبارت دیگر اکثریت ۸۰ درصدی ازترکیب قومی و خانوادگی جمعیت روستای لنگر را میرشفیعی ها و شجاعی ها به خود اختصاص داده اند در این بخش از نوشتار تلاش می شود در حد وسع و مستندات موجود سوابق تاریخی هر یک از تیره های جمعیتی مذکوربه تفکیک مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا لازم است یاد آور شوم دستیابی به استنادات دقیق تاریخی و یا حداقل دستیابی به استنادات قابل اعتنا نیازمند به مساعدتهای فکری صاحبان اندیشه و قلم ، خصوصا مطلعین علاقمند می باشد و از این جهت دست همه کسانیکه ما را در تدوین یک شناسنامه دقیق ساکنین روستا یاری دهند به گرمی می فشاریم و تفصیل و تکمیل این نوشتار را به آنان واگذار می نمایم. حوادث و وقوعات تاریخی هر یک از مناطق و آبادی به عنوان بخشی از اتفاقات و رویداد های سیاسی بزرگ کشور هر محققی را بر آن می دارد تا نگاهی به اوضاع و احوال کشور انداخته و میزان تاثیر سیاست های پادشاهان در بروز حوادث و رویدادهای منطقه مورد بررسی قرار دهد خاصه اینکه اگر این حوادث و رویداد کاملا منشاء سیاسی داشته باشند زیرا تحول سیاسی در هر جامعه تحولات عمیق فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و ….. خصوصا ترکیب جمعیتی را به دنبال خواهد داشت چه مردمانی که به دنبال یک اقدام سیاسی و یا تغییرحاکمیت دچار بحران نا امنی و جنگ شده و برای تداوم بقا خود طعم تلخ فقر و مشکلات مهاجرت های نا خواسته را چشیده و همه سنت های آباء و اجداد خود را که محصول ضرورت ها و تعاملات چند صد ساله آنان بوده به یکباره از دست داده اند گویی هیچ آشنایی به آن سنت ها نداشته و ندارند چرا باید زبان رسمی و اداری بعضی از کشورهای عربی انگلیسی یا فرانسوی و یا … باشد (مثل الجزایریه که زبان فرانسوی و هندی ها زبان انگلیسی را به عنوان زبان رسمی و اداری خود پذیرفته اند) چرا نوع معیشت ، پوشش و اخلاق مشترک یک ملت و یا یک منطقه ای باید آنگونه متحول شود که رجعت به آن نوعی قهقهرائی و واپسگرائی قلمداد شود مصداق های از این دست در تاریخ فراوانند که در حوصله این مقال نمی گنجد به هر حال بگذارم و بگذرم و بیش از این از اصل موضوع فاصله نگیریم.
حوادث و وقایع تاریخی زمان پادشاهی شاهرخ بی تأثیر بر اتفاقات روستای لنگر نبوده است.بعد از کشته شدن نادرافشار، شاهرخ تلاش میکند تا همچون نادر بر سراسر کشور استیلا بیابد اما نه آن صلابت نادر را را در برخورد با حوادث دارد و نه فرمانبرداران نادر چندان علاقه ای به اطاعت از ایشان دارند مضافا اینکه مطابق سنت تاریخی ایران بعد از مرگ هر پادشاه مقتدر (که حاکمیت اقتدار گرایانه شان مبتنی بر زور سرنیزه بوده است)حکام ایالات که خیال پادشاهی را در سر می پروراندند به محض آماده شدن شرایط سر به طغیان و شورش برمی داشتند که دوره تاریخی بعد از مرگ نادرشاه افشار مستثنی از این قضیه نبوده است کشور بزرگ ایران طی ۱۰ سال (۱۱۶۱ه ق تا ۱۱۷۱ه ق) بعد از مرگ نادر و دوره پادشاهی شاهرخ چنین وضعیت اسفباری را داشته است در این وضعیت نابسامان هر کسی که توان غوغاگری داشته است با استفاده از همه امکانات خصوصا با استفاده از ابزار دین و عواطف و احساسات دینی مردم آنان را تهییج می کرده و در این بین این شیعیان خاصه سادات بوده اند که مطابق معمول بیشترین آسیب ها را تحمل می کردند.
شیعیان که در حاکمیت صفویان مورد قدر قرار می گرفته و در صدر می نشستند و بعضا دارای مسئولیت و صدارت بودنداکنون مورد بغض کسانی قرار گرفته بودند که هرگز طالب مرتبت برای آنان نبودند خصوصا اینکه همان مسئولیت و صدرات موجب شده بود تا دیگر نتوانند به روش تقیه زندگی آرامی را در شهر و دیار خود برای فرزندانشان فراهم آورند و برای استمرار حیات چاره ای جز مهاجرت به مناطق دیگر را نداشته اند و از طرف دیگر نیز شیعیان بدلیل فهم عمیق و بالندگی اندیشه همیشه مورد عتاب حاکمان و پادشاهان بوده اند زیرا منشاء بیداری ، حرکت و هدایت مردم می شدند فلذا وقتی عرصه را بر خود تنگ می یافتند و یا حضور خود را در جامعه موثر نمی دانستند به پیروی از کلام ا… که می فرماید یا ایها الذین آمنو و هاجرو و جاهدوا ……. از همه وابستگی و تعلقات محیطی دست کشیده و برای رضای الهی به دیاری که شاید خود نمی شناختند مهاجرت می کردند و هر کجا را که مامن و ملجاء خود می یافتند همانجا ساکن می شدند و شعار آنان این آیه شریفه بود که می فرمود حسبنا الله نعم الوکیل نعماالمولی و نعم النصیر بنا بر این بدیهی بود انسان های مهاجر به لحاظ فرهنگی و قدرت اندیشه و توانایی در اداره امور جامعه نسبت به بومیان مقام برتر و بالاتری داشته اند آنگونه که بسیاری از جامعه شناسان معتقدند تمدنی شکل نگرفت مگر اینکه قبلا مهاجرتی صورت پذیرفته باشد که هجرت میر شفیع ابن میرکریم ابن عبدالکریم ابن میر خدابخش یکی از سادات و نوادگان امام موسی کاظم به روستای لنگر از آن جمله می باشند حضور میرشفیع در روستای لنگر مورد استقبال ساکنان این روستا که خود از سادات بوده اند قرار گرفته و لقب میر گتی و شاه به ایشان داده شد اینکه چرا میر گتی و یا شاه می گفتند خیلی دلایل روشنی وجود ندارد شاید از آن جهت که احساس می کردند فردی از نسل خاندان عصمت و طهارت بوده و از طرفی انسانی فاضل و با سواد بوده و ساکنین روستا امور دینی خود را به ایشان واگذارمی کردند به این لقب مشهور شدند نامبرده در مکانی خارج از روستا و در جوار یکی از شهدای سادات بنام امیر سیدعلی(سیدعلی ابن جبرئیل نن عمادالدین بن عزالدین بن شرف الدین بن تاج الدین بن حسام الدین بن نزار بن شمس الدین بن حسن بن محمد بن حسینعلی بن قاسم بن قاسم بن ابراهیم عسگری بن سبحه بن ابراهیم اصغر بن امام موسی کاظم) که خود از نوادگان امام موسی کاظم بوده سکنی گزید و محل سکونت ایشان به شاه نشین معروف شد و این نام هنوز هم به آن مکان اطلاق می شود (مکان مورد نظر در شرق امام زاده سیدعلی روستای لنگر واقع شده است) فرزندان نامبرده به عنوان اولین نسل میرشفیعی های لنگر می باشند که عبارت بودند از میرآقا ، میرمحمد خان ، میرسلطان ، میرآقابابا در مجموع کلیه میرشفیعی های روستای لنگر از فرزندان آنان می باشند که به ترتیب نسل اسامی آنان در جدول زیر آمده است:
نسل اول |
فرزندان میرشفیع ملقب به میر گتی: میرآقا ، میرمحمد خان ، میرسلطان ، میرآقابابا |
نسل دوم |
فرزندان میرآقا:میر محمود ، میرقاسم ، میراحمد ، میرعلی اکبر ، میرعلی اصغر |
فرزندان میر محمد خان: میرکریم ، میزا روحالله ، میررحمان |
|
فرزندان میر سلطان: میر رحیم |
|
فرزندان میر آقا بابا: میر ابراهیم ، میرقهار |
|
نسل سوم |
فرزندان میر محمود: سید خلیل |
فرزندان میر قاسم : سید علی |
|
فرزندان میر احمد: میرابوطالب ، میر تراب |
|
فرزندان میر علی اکبر: سیدعبدالله ، میرمنان |
|
فرزندان میر علی اصغر: میررمضان ، میرقربان، سید باقر ، میریحیی |
|
فرزندان میر کریم:سید علی میر محمد خان میرابوالقاسم سید ولی میرشبیر میرعابدین میر جمال میر تاج الدین |
|
فرزندان میرزا روح الله: فرزندی پسر نداشت |
|
فرزندان میررحمان: میرمحمد حسین |
|
فرزندان میر رحیم: میرمختار سید فتاح سید وهاب سیدجلیل |
|
فرزندان میر ابراهیم: میرکمال میرعزیز |
|
فرزندان میر قهار: فرزندی پسر نداشت |
|
نسل چهارم |
فرزندان سیدخلیل:میرمحمدعلی معروف به میر ساور سید یوسف سید محمود سید رضا |
فرزندان سید علی: سیدناصر سید مهدی |
|
فرزندان میرابو طالب:سید احمد میر مطلب میرمضان |
|
فرزندان میرتراب: |
|
فرزندان سید عبدالله: |
|
فرزندان میر منان: |
|
فرزندان: میررمضان: |
|
فرزندان میرقربان: |
|
فرزندان سیدباقر |
|
فرزندان میریحیی: |
|
فرزندان سیدعلی: |
|
فرزندان میر محمد خان: |
|
فرزندان میر ابوالقاسم: |
|
فرزندان سیدولی: |
|
فرزندان میرشبیر: |
|
فرزندان میرعابدین: |
|
فرزندان میرجمال الدین: |
|
فرزندان میرتاج الدین: |
|
فرزندان میر محمد حسین: |
|
فرزندان میرمختار: |
|
فرزندان سیدفتاح: |
|
فرزندان سیدوهاب: |
|
فرزندان سیدجلیل: |
|
فرزندان میرکمال: |
|
فرزندان میرعزیز |
معماری و صنایع دستی
همانگونه که در فرهنگ جغرافیای ایران آمده است روستای لنگر در گذشته در مقایسه با سایر آبادی های منطقه دارای جمعیت قابل توجه بوده وعلاوه بر دامداری و کشاورزی یکی از مراکز مهم تولیدات صنایع دستی نیز بشمار می رفته است که از آن میان به صنایع همچون صنایع چوب جوال دوزی گلیم بافی زیسمان بافی چوخا بافی و سایر ابزاز و وسایل مورد نیاز کشاورزی و دامداری همچون خیش و لوازمات مربوط به آن میتوان اشاره نمود چنانچه بخواهیم فعالیت های جنبی روستائیان را در مقایسه با فعالیت های اصلی آن دسته بندی نمائیم این فعالیت ها را می توان به ۴ دسته مهم تقسیم نمود:
۱- صنایع دستی بافندگی شامل جوال دوزی گلیم بافی ریسمان بافی چوخا بافی ونده بافی
۲- صنایع دستی نجاری
۳-صنایع مربوط به ابزار و آلات کشاورزی و دامداری
۴-فعالیت های معماری در ساخت و سازه ابنیه های مختلف مثل طراحی و ساخت آسیاب ها آبدنگ ها حمام تکیه و منازل مسکونی که از آن میان به توضیح پاره ای از آنان پردخته میشود.
الف) صنایع دستی چوبی:
شاید بتوان گفت صنایع دستی چوبی مردم لنگر جزء مهمترین و بی نظیر ترین صنایع دستی منطقه و شاید در استان مازندران بوده است به همین خاطر مردم روستا را با صنعت چوب و شغل نجاری می شناسند آنها نه تنها نیاز های خود را در این زمینه بر آورده می ساختند بلکه در فصول بی کاری به فعالیت های نجاری روستا ها و شهر ها ی دیگری می پرداختند که چوب نما های بعضی از اماکن قدیمی شهر ساری و روستاهای اطراف از آثار ماندنی نجاران زبر دست این روستا می باشد به عنوان نمونه بخشی از سقف کوبی امام زاده میر سر روضه شهر ساری (که این اثر در سال گذشته جهت مرمت ساختمان امام زاده از بین رفته است)و بسیاری از بناهای چوبی قدیمی روستاهای طبقده از توابع ساری خورشید از توابع نکا و…..نمونه های از آن می باشد که در حال ازبین رفتن می باشد
ب)آسیاب سازی :
در بخش مربوط به طراحی و ساخت و ساز بناهای مورد نیاز مهندسی باید اذعان کرد که طراحی در ساخت و سازآسیاب جایگاه ویزه ورفیعی دارد(شاید نام روستای لنگر را همراه با صنعت چوب و آسیاب سازی بشناسند) به برکت عبور آب چشمه قلقلی از وسط روستا و آب رودخانه اولست آسیاب های متعدی در مسیر این دو رود خانه خصوصا رودخانه چشمه قلقلی احداث شده بود که تا همین ۵۰ سال قبل تقریبا همه آن هادر گردش و فعالیت بودند (یک آسیاب نیزتا سال ۱۳۶۵ فعال بوده است)که متاسفانه همه آنها امروز از بین رفته و فقط اثر بعضی از آن ها در حاشیه های رودخانه باقی مانده است آسیابهای مهم این روستا عبارت بودند از: ۱- آسیاب میرمحمدخان(چهار آغوز) ۲- آسیاب کربلایی میرکریم ۳- آسیاب میرعلی اصغر ۴- آسیاب سیده نه نه ۵- آسیاب پایین زمین 6- آسیاب میرعزیز و آسیاب های دیگر…..که تعدادی از آنها علاوه بر آسیاب که صرفا جهت تهیه آرد از گندم جو ذرت … استفاده می شده است در جوار آن ها آبدنگهای نیز دایر شده بودند که کار جداسازی شلتوک برنج و ارزن را برای روستائیان انجام می داده است که عبارت بودند از:۱-آبدنگ میرکمال۲-آبدنگ کربلایی میرکریم ۳- آبدنگ میریحیی به هر حال این تعداد آسیاب در یک روستا نشان دهنده مرکزیت این روستا در تامین مایحتاج روزانه مردمان بسیاری از روستائیان منطقه بوده است بنای آسیاب نگهداری تعمیرچگونگی نوبت دهی مصالح و سازه های بکازگرفته در آن دارای ویزگی و فرهنگ مخصوص به خود می باشد که انشاءالله تفصیل آن در بخش شاخصه های فرهنگی این روستا خواهد آمد.
ج)معماری در ساختمان حمام
حمام لنگر جزء بناهای بی نظیر در منطقه محسوب می شده است ساختمان حمام مذکور در حاشیه روستای لنگر آنروز و در میان روستای لنگر امروز واقع شده و دارای سازه های آهکی و سنگی بوده (هیچگونه فلز در ساخت آن بکار گرفته نشده) و مشتمل بر رخت کن،استحمام عمومی ( که خود از دو بخش استحمام عمومی واختصاصی بوده است) خزانه و گلخن بوده که توسط هیزم گرم می شده است این مجموعه تقریبا در زیر زمین واقع شده بود که دارای یک درب چوبی به عرض ۸۰ ساتیمتر بوده که با چند پله به طرف پایین رفته و به رخت کن منتهی می شد. رخت کن حمام فضای تقریبا بزرگی بوده که مانند همه حمامهای سنتی ایران وسط آن دارای حوض آب بوده است و در دیواره های آن به فاصله یک متری و به مساحت تقریبا ۶،۴،۲،و حتی یک متری فرورفتگی های در دل دیوار ایجاد نموده و کسانیکه وارد حمام می شدند بنا به سلیقه(بسته به تعداد نفرات خانواده و بودن جای خالی) یکی از این فضاها را انتخاب و گلیمی در وسط آن پهن و لباس های خود را در آنجا می گذاشتند و پس از استحمام به همین مکان در رختکن برگشته و لباس خود را می پوشیدند در زیر همین فضاهای که به عنوان ایستگاه تن پوش استفاده می شده است فضاهای را تعبیه کرده بودند که کفش های خود را در آنجا می گذاشتند. روستائیان پس از استحمام معمولا در رختکن ها نشسته به مصاحبت و مجالست یکدیگر می پرداختند شاید عمده مسائل و مشکلات خود را در آنجا طرح و به شور و مشورت می گذاشتند.
در مورد چگونگی فعال نگه داشتن حمام باید گفت که روستائیان خاصه بزرگان روستا کسی را که توانایی تامین سوخت حمام را که هیزم بوده و می بایست از فاصله های دور و نزدیک به گلخن حمام حمل می شده انتخاب و کلیه امور مربوط به اداره و گرم کردن حمام را به او واگذار می کردند این فرد که حمامی نامیده می شد در قبال گرم نگه داشتن حمام مطابق قراردادی که برای او وضع می شد به ازاء هر روستائی چند پیمانه گندم یا محصول کشاورزی دیگر دریافت میکرد و حمامی نیز موظف بود حمام را در تمام شبانه روز و در ۳ شیفت متوالی(اذان صبح تا طلوع خورشید مردانه،بعد از طلوع خورشید تا ساعاتی از بعد از ظهر زنانه و بعد از ظهر و شب مردانه)فعال و گرم نگه دارد.
در سال ۱۳۵۹ به بهانه اینکه حمام جدیدی توسط جهاد سازندگی برای روستاذیان ساخته شده است با تصمیم تعدادی از روستائیان آنرا خراب کرده و مکان آنرا به یکی از روستائیان فروختند و هم اکنون مکان این اثر تاریخی منزل مسکونی یکی از روستائیان می باشد.
اعیاد سنتی
۱– جشن گت سال خرد سال
یکی از اعیاد مهم مردم روستا برگزاری جشن و سرور در روزهای ۲ و ۳ مرداد ماه هر سال بود و معتقد بودند که روز ۲ مرداد سال کهنه به اتمام می رسد و روز ۳ مرداد سال نو آغاز می شود براساس منابع تاریخی ، آغاز سال طبری سال ۳۱ هـ . ق. است. با مرگ یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی در این سال ، اسپهبد « گیل ژاماسپی» پادشاه طبرستان برابر آئین نیاکان خود پرچم استقلال برافراشت. از آن زمان تاریخ نوین مازندران با ظهور و گسترش آئین مقدس اسلام در این قسمت از سرزمین ایران آغاز شد. در تقویم طبری همه ماهها ۳۰ روز و یکسال طبری ۳۶۰ روز است که پنج روز به حساب نمی آورند. مردم در این روز (اول تا پنجم فروردین) را در دامان طبیعت وفراغت و استراحت می پردازند. هر چهار سال یکبار یعنی سال کبیسه « پتک روز » بجای ۵ روز، ۶ روز محاسبه می گردد. که به آن شیشک می گویند. تاریخ طبری چهار فصل دارد و نخسین روز از فردینه ماه ، برابر با سوم مرداد شمسی است. نامهای ماههای طبری شامل : فردینه ماه ، کرچه ماه ، هر ماه ، تیر ماه ، ملار ماه ، شروینه ماه، میر ماه ، دونه ماه (ایام پتک یا شیشک (گاهنبار) ، ارکه ماه ، د ماه ، وهمنه ماه و نوروزماه استاین مراسم بعنوان مراسم نوروز بوده که در دوم و سوم مردادماه گرفته می شده است البته ناگفته نماند که در گاه شماری باستانی تبری، ماه اسفند(ماه پایانی=تیرماه خورشیدی) را «نورزما» می نامند؛ ماهی که نوروز باستانی و لحظه تحویل سال نو از پی آن می آمد،ماهی که فریدون بر ضحاک پیروز شد. این روز در مازندران «نورز ماه بیسّ شش/بیس شیش/بیس شیش عیدی ما» نامیده می شود و مردم پایبند باورها و رعایت آداب ویژه ای در این روز هستند. به استناد پزوهشی که خانم فریده یوسفی نویسنده و پژوهشگر سوادکوهی درباره جشن بیس وشش نورزما انجام داده است باور بر این است که بیست و ششم نورزما(۲۸ تیر ماه شمسی) روز پیروزی است و یا روزی است که فریدون شانزده ساله، برای شکست ضحاک به طرف قلمرو حکومت او که امروزه واقع در کوهی رو به روی امامزاده هاشم در جاده هراز است، حرکت کرد. داستان از این قرار است که مادر فریدون، «فرانک» پس از کشته شدن همسرش «آبتین» به دست جلادان ضحاک، فریدون را که نوزادی بیش نبوده است، به مرتعی در دامنه امیدوارکوه (واقع در «لفور»سوادکوه) می برد و به دست گالشی (چوپانی) می سپرد. دژ امیدوارکوه در طول تاریخ محل مناسبی برای اختفا و محل امنی برای شاهان شکست خورده بوده است،زیرا از هر سو در محاصره کوه های مرتفع بوده است. سه سال از اختفای «فریدون» در پناه یک چوپان لفوری می گذرد که ضحاک مکان اختفای او را کشف می کند. به همین دلیل، «فرانک» که هر لحظه نگران و مراقب فریدون بود، او را به سرعت به محل اختفای جدیدی می برد که آنجا البرز کوه است. در آنجا «فریدون» تا شانزده سالگی در نزد مردی پاک سرشت و فرزانه می ماند و بزرگ می شود.فردوسی در شاهنامه این سال ها را این گونه توصیف کرده است:" سه سالش پدروار از آن گاو شیر/ همی داد «هشیوار» زنهار گیر نشد سیر ضحاک از آن جست و جوی/ شد از گاو گیتی پر از گفت و گوی دوان مادر آمد سوی مرغزار/ چنین گفت با مرد زنهار دار شوم ناپدید از میان گروه /مر این را برم تا به البرز کوه یکی مرد دینی بدان کوه بود/ که از کار گیتی بی اندوه بود" بدین ترتیب فریدون تا شانزده سالگی در نزد مرد فرزانه می ماند و سپس به طور پنهان به نزد مادرش می آید و راز زندگی اش را از او جویا می شود. فریدون شانزده ساله به محض آگاهی از راز خانوادگی اش و قتل پدرش به دستور ضحاک، لشگری بزرگ گرد می آورد و به محل حکومت ضحاک برای جنگ با او می رود.فریدون بر ضحاک پیروز می شود و او را به زنجیر می کشد هر چند که از رزمندگان و سربازان سوادکوهی طرفدار فریدون نیز شهیدان بسیاری بر خاک می افتند. مردم سوادکوه معتقدند که روز پیروزی فریدون بر ضحاک، روزی است که طبیعت نیز به خاطر این پیروزی، جان تازه ای در کالبدش دمیده می شود و شکوفا می شود و مردم بدین مناسبت جشن و پایکوبی برپا می کنند.اما مردم شاد سوادکوه که تا هزاران سال پس از پیروزی فریدون در این روز جشن برپا می کنند و آن را شادی نوروز می نامند، شهادت جوانان خود را در روز جنگ فریدون و ضحاک از یاد نبردند.آنان به یاد شهدای خود، هنوز که هنوز است، مشعل هایی درست می کنند و بر ستون ایوان یا درخت های جلوی خانه خود نصب می کنند.این روز را مردم سوادکوه/مازندران روز «عید ماه بیست شش» می نامیدند و به یاد شهادت شهدای هزاران سال پیش خود در جنگ علیه ضحاک که مظهر دشمن بدخو و بیگانه بود، در این روز بر سر مزار مردگان خود می روند و شمع یا سوچو (مشعل چوبی) می افروزند و بر ضحاک لعنت می فرستند.این روز در سال های بعد با روز تحویل سال و گردش کامل کره زمین به دور خود (نوروز) یکی شد. امروزه هم مردم مازندران _ اگر چه احتمالا فلسفه حقیقی این روز را از یادها برده اند _ از چند روز پیش از فرا رسیدن «عید ماه بیسّ شش» مقدمات مراسم مخصوص این روز را تدارک می بینند. بومیان برای استقبال از این روز باستانی در این روز، غذای مفصل درست می کنند، شیرینی و میوه تهیه می کنند و صبح زود راهی امامزاده ها و مزار مردگان می شوند و تا عصر آنجا می مانند، غذا می خورند و خیرات می کنند. در حاشیه این مراسم بازار معروف به «عید ماه ب
یس شش» برپا می شود.
که مردم منطقه از این جشن و سرور بعنوان گت سال خرد سال یاد می کردند اما واکاوی مراسمات اینچنینی بدلیل نبود آثار مکتوب و عدم اجراء آن در طی سال های اخیر (از سال ۱۳۵۰ )موجب شده بکلی فراموش شود به هر حال همه مردم چه پیر و چه جوان در این ایام (۲۸ تیر به ویژه مردم این روستا در دوم و سوم مرداد) خود را به محل جشن که در زمین های پوشیده از چمن اطراف امامزاده امیر سید علی بود رسانده و با نمایش توانمندیها،مهارت و خلاقیت های خود سعی می کردند بر رونق این مراسم بیافزایند که در راس آن می توان به دو فعالیت رزمی- ورزشی اسب دوانی و کشتی اشاره نمود. هر کسی که صاحب اسب رهوار بوده آن را مهیا برای اجراء چنین مسابقاتی در این روز می کرده است به گونه ای که زمین های مسطح و خوش منظر لنگر صحرا و شانشین در روز مسابقه مملو از مردان اسب سوار بوده آنچنان که گوی زمین در زیر سم اسبان دونده به لرزه در آمده و گرد وخاک برخواسته از جهش اسبان دونده مناظر بسیار زیبا و پر مهیجی را برای شرکت کنندگان در مراسم فراهم می آورد. در کنارمسابقات اسب دوانی کشتی گیران سنتی نیز در گوشه و کنار به معرکه گیری پرداخته و با یارطلبی،قدرت و توان خود را به رخ دیگران می کشیدند و این همه جدا از بازی های سنتی بوده که هرکسی بنا به مهارت و ذوق وسلیقه به آن مشغول می شده است اما در کنار همه این مراسمات،وجود بازارچه های مختلف اعم از بازار قماش و خرازی و ظروف گرفته تا فروش انواع میوه جلوه دیگری به مراسم می داده است در واقع همه فروشندگان و مغازه داران روستا های مختلف و نیز بعضا باغدارانی که دارای محصول میوه بودند از قبل امکانات مربوط به پهن نمودن بساط خود را برای فروش کالاهای خود در اطراف امام زاده فراهم می آورده و کاسبی خوبی به راه می انداختند که هنوز حلاوت و شیرینی مراسمات اینچنینی را پیرمردان و پیرزنان روستاهای اطراف به ویزه روستای لنگر احساس می کنند و از افول و به فراموشی سپرده شدن چنین سنت هائی افسوس می خورند.
۲-مراسم تیرماه سیزده(یا به زبان مردم روستا جشن لال و غول شو)
از دیگر مراسم سنتی و رسمی روستا تیرماه سیزده است که در اواخر آبان یا اوایل آذر ماه هر سال برگزار می شود.اگر چه دلایل و ریشه و بروز چنین جشن های کاملا مشخص نبوده ونیاز به واکاوی بیشتر دارد ولی نقل وقول های به صورت شفایی و سینه به سینه به ما رسیده است از جمله که می گویند پیروزی کاوه بر ضحاک و جشن مهرگان است. به هر حال مراسم به این صورت است که در این شب همه خانواده کنار هم جمع می شدند و تا پاسی از شب به خوردن تنقلات و گوش دادن به قصه و افسانه های بزرگ ترها سپری می کردند جوانان هم با در دست داشتن ترکه ای بلند که کیسه ای به انتهای آن بسته شده است. همراه کودکان به در خانه ها رفته و با سر و صدا و کوبیدن چوب به درخانه ها و لال بازی از صاحب خانه تقاضای هدیه می کردند لال درحالیکه سر و رویش کاملا پیچیده بود تلاش می کرد با نوک ترکه روی سر هر یک از اعضای خانواده ای را که دور هم نشسته بودند بزند و آنها نیز موظف بود به لال و همراهانشان چیزی هدیه کنند.هنگامی که لال به همراه گروه خود در کوچه ها شروع به حرکت می کند این اشعار را می خواند: لال بیمو، لال بیمو، پارسال و پیرار بیمو، چل بزن دیگه بزن، لال انه لالک انه، پیسه گنده خوانه ، سالو ماه ارزون نوه، لال مار رسوا نو، لال انه لالک انه، پاربورده امسال انه ، لال آمده ، لال آمده، پارسال و امسال امده، چرخ نخ ریسی را حرکت بده، به دیگ بزرم، لال آید، لال کوچک می آید، کسی که شیرینی پیس کنده می خواهد می آید ، سال و ماه ارزان نمی شود، لال بزرگ رسوا نمی شود، لال می آید، لال کوچک می آید ، پارسال رفته امسال می آید.