شهید محمد علی ابراهیم زاده – کیخامحله – بابلس

شهید محمد علی ابراهیم زاده – کیخامحله – بابلسر

بنام خداوند بخشنده مهربان
من محمد علی ابراهیم زاده فرزند علی گدا شهادت می دهم که آفریننده تمام جهان ذاتی بجز ذات پاک خداوند بزرگ نیست و نیست معبود و هدفی بجز الله و من شهادت میدهم که تمامی ذرات عالم و خصوصاً انسان آفریده ای و تجلی است از باری تعالی و راهی دارند که باید به سر حد کمال خویش برسد و در نهایت به او بپیوندند که او کامل است و مابقی ناقص و او نامحدود است و دیگران محدود و من شهادت می دهم که خداوند جسم نیست و نور نیست و اثری نیست بلکه کمال تکامل و زیبایی مطلق است . وجودی است که وجودیت همه عالم به هستی او بستگی دارد و من شهادت می دهم که محمد بن عبدالله (ص) فرستاده اوست و پیام آور او و بنده اوست و من شهادت می دهم که محمد (ص) در عصر خویش و در عصر تمامی ظلمتها و ذلتها همچون ستاره ای در شب سیاه و بسان گوهری در لجنزار درخشییدن گرفت و جهان را با تعالیم خویش روشن گردانید ومن شهادت می دهم که علی بن ابی طالب و فرزندان پاکش کشته نشدند مگر در راه حق و برای حق و بر علیه ظالمان و طاغوتیان نه تنها در عصر خویش که تمامی عصرهای آینده ، و اما که اگر من کشته شدم دوست دارم هرکس کوچکترین بدی از من دیده مرا ببخشد و عفو نماید و همواره از خداوند بزرگ برایم طلب آمرزش کنید .
چرا که آخر من آرزوهای بسیار داشتم ، اولین آرزویم این بود که قدرتی و استعدادی می داشتم در درسهایم موفق و پیروز می شدم ولی علیرغم مطالعه زیاد و فشار آوردن بر فکرم نتوانسته در درسهایم سربلند بیرون بیایم گویا که دست زمانه چنین برایم رقم زده بود و دوم آرزویم همه این بود که به سلامت خدمتم را تمام می کردم و به جمع شما عزیزان پیوسته و به آرزوهای دیرینه ام دست می یافتم آرزوهای فراوانی که معمولاً هر جوانی به امید دست یابی به آن تلاش می کند و تا موفق نگشته آرام و قرار ندارد ، آری پدر ، مادر شمایی که بیش از نوزده سال برایم رنج و زحمت کشیده اید و مرا از طفولیت بدینجا رسانده اید و در این راه رنج و مشقات فراوان دیده اید .
همه آرزویم این بود که از من خیری ببینید ولی افسوس که خود خیر ندیده از این دنیا می روم . آری پدر و مادر 
شاخه بشکسته ام کز برگ و بار افتاده ام – از نگون بخشی ز چشم نو بهار افتاده ام 
پایمال باغبانم در بهار زندگی – غنچه پژمرده ام کز شانه ها افتاده ام
در گلستانی که گلچین غارت گل می کند – من چو اشک شبنم از چشم بهار افتاده ام
آری مادر رنج کشیده ام ، مادرم ، ای که دست نایکار زمانه و جهالت بعضی مردم هر بار برایت غم جانکاهی را به ارمغان می آورد این از جهالت مردمان زمانه بود که قد استوارت خمیده گشت و اینبار مرا که جگر گوشه ات هستم ثمره نوزده سال تلاش و رنج و زحمت هستم دوریم را چگونه تحمل خواهی نمود بسیار متأسفم که بجای شادمان غم جاودانه را برایت نوید میدهم .
خواهش میکنم بر من خورده مگیر چرا که این رسم زمانه است هر از چند گاهی تیغ تیز ستمش بر پیکر شما ضعیفان که سمبل صداقت و پاکی هستید می زند . اما مادرم همچنانکه در کودکی ام لحظه ای از من جدا نمی شدی تا حادثه ای برایم رخ دهد اکنون که به نزدیکی تو می آیم مبادا تنهایم بگزاری هر وقت آن دل شکسته ات از دست روزگار مکدر شده بر سر مزارم بیا و اشکهایت را بر فرازم بریز و عقده های دلت را خالی و به پسر آرزومند بگو که بعد من به سرت چه می آید .
پدر ای وجودت همه گویای رنج و زحمت است شرمنده ام که تابحال نتوانستم کمکی که آنچنان می بایست برایت باشم وقتی که دست اجبار زمانه چند ماهی مرا از شما دور نمود آنوقت قدر زحمات چندین ساله ات را درک کردم .
و به شما خواهران مهربانم ، گلهای معطر باغ خانواده ام می دانم که چگونه دوری جاودانه مرا تحمل میکنید شما که هر بار پیشتان می آمدم چون گل مرا می بوئیدید و به سر و صورتم دست نوازش می کشیدید و به صورتم بوسه می زدید و به من قوت قلب میدادید هر بار که از آرزوهایم برای شما می گفتم برایم موفقیت آرزو می کردید اکنون همه آرزوهایم را با خود به دیار دیگر می برم چرا که دست سرنوشت چنین خواسته است و سرنوشت بالاتر از اراده ماست و از اینکه به من همیشه لطف می کردید لباسهایم را تر و تمیز می کردید تشکر می کنم امیدوارم که عوضش را از معبودم بگیرید .
و اما به شما برادرانم ، لحظاتی را که با شما بودم از بهترین لحظات عمرم می دانم چرا که هرچه در دلم می بود برایتان می گفتم از خواسته هایم ، از آینده ام ، از ازدواج و از شغل خوب همه چیز را .
امیدوارم که شما به آرزوهایتان دست یابید و چون من در اول جوانی گل پژمرده نگردید و از طرف من به همه جوانها و دوستانم بگویید که محمد علی با آرزوهایش کشته شد و از همه آنها بخواهید که اگر هر بدی از من دیده اید مرا عفو کنید و برای همه آنها موفقیت را آرزو می کنم .
خوب پدر ، مادر ، برادرانم و خواهرانم تنها سفارش من به شما این است که همیشه با هم باشید و همواره از حال همدیگر باخبر بوده و هراز چند گاهی بر مزارم گرد آیید تا زیاد تنهایی را احساس نکنم . بدرود پدر ، مادر ، خواه ، برادر ، دوستان خداحافظ تا ابد

منبع:

www.keikhasiti.blogfa.com

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *