شهید محرم اسدیان اسمرود – خلخال – اردبیل
زندگی نامه شهید محرم اسدیان اسمرود
انتظار سخت
بسیار سخت بود مسألهی تولد و زایمان و همیشه مانند کابوسی بود که بر فضای خانه سایه میافکند. نبود امکانات، فقر مطلق، زندگی روستایی، دور بودن از شهر، همیشه نوزاد و مادر را هنگام زایمان تهدید به مرگ میکرد. با همهی این نگرانیها، خانواده با امید به خدا چشم به راه تولد نوزادی بودند که شادی را به زندگیشان به ارمغان آورد. انتظار به سر آمد و عنایت الهی شامل حالشان گردید و در اولین روز فصل پاییز دلهای اهل خانه بهاری گشت و دومین فرزند پسر خانواده در اول مهر ماه سال ۱۳۴۱ در روستای اسمرود ـ خلخال پا به عرصهی عالم خاکی گذاشت و ترنم دلنشین و توحیدی اذان و اقامه در گوشهایش طنینانداز شد و جان پاک کودک با آب توحید و نبوت و امامت تطهیر گردید.
دامن پرمهر مادر
نامش را «محرم» گذاشتند. نام پدرش «صبرا…» بود که به کار کشاورزی و دامداری مشغول بود و نام مادر مهربانش «ابریشم» خانم که زنی پاکدامن و عفیف و خانهدار بود. «محرم اسدیان» در دامن پاک مادرش و در سایهی حمایتها و مراقبتهای پدرش، مراحل رشد را با همه رنجها و سختیهای آن پشت سر گذاشت.
در فراق مادر
وقتی به سن ۷ سالگی رسید، وارد دبستان شد تا همزمان با رشد جسمی و فیزیکی روح خود را نیز با کسب علم و دانش و معرفت شکوفا نماید تا در مسیر حرکت زندگیاش چراغ راهی باشد برای رسیدن به اهداف بلند. در همان سالهای اولیه، مرگ چنگالهایش را گشود و عزیزترین موجود هستیاش، یعنی مادر را ربود و کودک را در حساسترین دوران وابستگیاش به کانون مهر و عطوفت مادر، بینصیب کرد. محرم بعد از آن تحت سرپرستی پدر و بعدها نامادریش که زنی مهربان بود قرار گرفت. تا پایه چهارم ابتدایی در روستا درس خواند و در سال ۵۴ جهت ادامهی تحصیل به شهرستان خلخال آمد و در پایهی پنجم ابتدایی در دبستان سعدی مشغول تحصیل گردید. در این سال با چند نفر از دوستان خود در یک خانهی محقر و گلی و با تحمل انواع رنجها و محرومیتها با موفقیت مقطع ابتدایی را به اتمام رساند و با قبولی در خرداد ۱۳۵۵، رضایت والدینش را کسب کرد. در مهرماه همان سال در مدرسهی راهنمایی شهید چمران (کورش کبیر سابق) ثبتنام کرد. در این سال به همراه پسر عمهاش در خانهی یکی از فامیلها به ادامه تحصیل مشغول گردید.
رنج غربت
پس از پایان سال تحصیلی، به خاطر مشکلات فراوان، از جمله فقر مالی و عدم تأمین نیازهای تحصیلی و …. عطای تحصیل را به لقایش بخشید و برای زندگی آیندهاش علیرغم میل باطنی، تصمیم دیگر گرفت و با همان سن و سال اندکی که داشت رنج غربت و مشقت کارگری را به عنوان سرنوشت مختوم خویش پذیرفت و راهی تهران گردید و در شرکتی ساختمانی مشغول به کار شد.
برادرش میگوید:
«در تهران مشغول گچکاری بودیم و قرار شد که برای اضافهکاری بمانیم، به محرم گفتم که شما برو استراحت کن. دستهایش از بس کار کرده بود، پینه بسته بود، هرچند از لحاظ سنی و تجربه از ما پایینتر بود اما به جهت فعالیت و سختکوشیاش صاحب کار حقوقش را بیش از ما میداد و میگفت: ایشان نوجوانی فعال و کوشا هستند و استحقاق گرفتن پول زیاد را دارند.»
بصیرت نجاتبخش
به خاطر تربیت مذهبی که متأثر از اعتقادات دینی خانواده بود، در انجام فرایض دینی و مذهبی خود هرگز غفلت نمیکرد و نماز و انجام فرایض را در آن دوران پر از فساد و فحشا تنها عامل و بازدارنده از افتادن در منجلاب رژیم ستمشاهی میدانست و همین اعتقادات صحیح بود که شهید را از بصیرت مناسبی در تشخیص حق و باطل بهرهمند ساخته بود، به طوری که با اولین جرقههای انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر ـ حضرت امام خمینی(ره) به صفوف خروشان مردم انقلابی پیوست. بنا به اظهار دوستانش در تهران، همزمان با انجام کارهای ساختمانی در شرکت ساختمانی، از فرصتهای به دست آمده استفاده میکرد و در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و همهی دوستان و کارگران شاغل در شرکت را نیز جهت حضور در راهپیماییها تشویق مینمود.
ایثار برای دوستان
در بین دوستان و کارگران شرکت به لحاظ ایثار و فداکاری در تأمین احتیاجات روزمرهی کارگران از قبیل نفت و برنج و قند و چای که بخاطر وضعیت بحرانی کشور، حکم شیر مرغ را داشت از محبوبیت فوقالعادهای برخوردار شده بود و همین صفت خوب ایشان باعث شده بود که دوستان و کارگران شرکت با رغبت تمام او را همراهی نمایند و در راهپیماییها شرکت کنند. بنا به گفته دوستانش، در یکی از روزهای پرتلاطم نهضت مردمی در میدان انقلاب، مزدوران رژیم پلید شاهنشاهی، مردم را با گاز اشکآور مورد هجوم قرار میدهند که باعث ایجاد ناراحتی تظاهراتکنندگان میشود. «محرم» با تمام وجود و بیباکی تمام اقدام به جمعآوری کاغذ، روزنامه و مواد سوختی از گوشه و کنار میدان نموده و با آتش زدن آنها توانستند اثرات گاز اشکآور را خنثی و ادامه اعتراضات و راهپیمایی را میسر سازند.
با موج خروشان انقلاب
«محرم» آنچنان برای رساندن انقلاب به پیروزی بیتابی میکرد که قابل توصیف نبود. در یکی از روزها که برای رسیدن انقلاب به نقطهی رهایی چند گامی بیش نمانده بود با دوستان خود کار را تعطیل نموده و خود را به موج خروشان مردم تهران میرسانند و مشاهده میکنند که تظاهراتکنندگان مشغول بستن خیابان آزادی هستند. او به همراهان خود میگوید که عجله کنید و به حمایت برادران خود بشتابید و آنها را در این کار یاری کنید و خود با جمعآوری لاستیک و غیره مردم را همراهی میکند و زمانی که انقلاب به پیروزی میرسد از ته دل در پیشگاه خداوند متعال سجدهی شکر به جا میآورد.
استاد در کار
وی در اندک زمانی در حرفهی خود یعنی گچکاری ساختمان استاد میشود و تحسین همگان را برمیانگیزد. «محرم» با ورود به سن مشمولیت، بدون هیچ گونه درنگ و بهانهای در پاییز سال ۱۳۶۰ لباس مقدس سربازی را به تن میکند و با تمام وجود خود را برای دفاع از کیان اسلامی در برابر هجوم کفار بعثی آماده میکند. ایشان با سازماندهی در لشکر همیشه پیروز ۷۷ خراسان به منطقهی جنوب کشور یعنی شوش اعزام میگردد و در خط مقدم جبههی شوش در منطقهی هفت تپه مستقر میشوند و با شجاعت تمام نبرد با بعثیان را آغاز میکند.
دوری از اسراف
برادرش از صرفهجویی و دوری از هر نوع اسراف در ذات «محرم» اینگونه میگوید: «محرم» به خاطر صرفهجویی در هزینهی ایاب و ذهاب معمولاً کمتر به مرخصی میآمد.»
شهید «محرم اسدیان» به جهت تربیت بدنی و اسلامی خانواده همواره به امام عشق میورزید و در میدان مبارزه یاد و حمایت از ولایت فقیه را فراموش نمیکرد؛ چرا که ولایت فقیه و اطاعت از آن را وظیفهی خطیرش میدانست، به طوری که در نامهای که برای خانواده مینویسد بیان میدارد: «سربازی و جنگیدن در میدان نبرد برای ما وظیفه است و بر همهی ما واجب است پشتیبان ولایت فقیه باشیم و از امام و انقلاب دفاع نماییم و هرگز سنگرها را خالی نگذاریم.»
شهادت؛ پاداش خدمت
روز موعود فرا میرسد و خداوند پاداش خدمت صادقانهاش را میدهد و در تاریخ ۱۳/۱۲/۱۳۶۰ موقعی که دیدهبانی میکرده با اصابت گلوله مستقیم دشمن از ناحیه سر شربت شهادت را نوشیده و لباس شهادت را میپوشد و به مقام عند ربهم یرزقون نائل میگردد. پیکر پاک شهید در شهر خلخال باشکوه هرچه تمامتر تشییع و در گلزار شهدای شهر، آرام گرفت تا مزارش برای همیشه زیارتگاه آدم و عالم گردد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
منبع: