شهید صیقت سهرابی اسمرود – خلخال – اردبیل

شهید صیقت سهرابی اسمرود – خلخال – اردبیل

پاره آفتاب

یادنامه شهید صیقت سهــرابی اسمرود

پـس از عمــری غریبـی، بـی نشـانی / خدا می خواست در غربت نمانی

از آن ســرو سـرافــراز تو هر چنــد / پــلاکـی باز گشت و اســتخوانی

شهید به‌ وجه‌ ا… می نگرد که‌ در طلبش‌ رنجها کشیده‌ وتمام‌ هستی‌ خود را در این‌ راه‌ فداکرده‌ است. سخن‌ گفتن‌ از شهید بسیار مشکل‌ است وکسانی که‌ بهترین‌ سخن‌ را از شهید گفته‌اند خود نیز شهید شده‌اند. سخن‌ گفتن‌ از شهید در شأن‌ اسیران‌ زمین‌ کی‌ تواند بود؟
در حقیقت سخن‌ شهید را بایستی‌ از خود شهید شنید
ما می‌توانیم‌ تنها پیام‌ شهید را بازگو کنیم‌ و آنرا نصب‌ العین‌ خود قرار دهیم‌ تا مبادا از ادامه‌ راهش بازمانیم‌. ما که‌ نتوانستیم‌ حسین‌ گونه‌ باشهادتمان‌ بر ستمکاری‌ جلادان‌ ومظلومیت‌ بندگان‌ صالح‌ خداوند گواهی‌ دهیم‌، سعی‌ کنیم‌ زینب‌ گونه‌ پیام‌ رسان‌ خون شهدا به‌ نسلهای‌ بعدی‌ باشیم‌.

آنچه‌ از نظر گرامی شما می گذرد، فرازهائی‌ از زندگی‌ کوتاه‌ ودر عین‌ حال‌ پربار و نامه ها و وصیت نامه برادر عزیزمان‌ “ شهید صیقت‌ سهرابی‌” است‌.

*** تنها نشان از آن شهید والا مقام پس از ۱۸ سال، در خردادماه ۱۳۸۰شماره پلاک زیر با مشتی استخوان ،به دست خانواده اش رسید:
Cj-570-180

در وصف پلاک واستخوان

سفر بخـیر، آمـدی ولی پر تو بسـته بود / غبار بی کسی چـرا به کاکلت نشسته بود

پرنده مهاجـــرم سحـر چرا نیـامدی / به من بگو کدام دست، پر تو را شکسته بود

به شعر خواجه می زدم تفـالی نویـد داد / که میرسی تو از سفر و فال من خجسته بود

فقط نگـاه کردمش دوباره رفت از نظـر / بخواب رفت مثل گل ز طول راه خسته بود

زندگی نامه
شهید صیقت سهرابی

درمکتب پدر

‌ در سال‌ ۱۳۴۴ در یک‌ خانواده‌ مذهبی‌ وکشاورز در روستای‌ اسمرود شهرستان خلخال چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. از همان‌ اوایل‌ کودکی‌ رفتار وکردار ومتانتش‌ او رانسبت‌ به‌ سایر دوستانش‌ متمایز می‌نمود. شهید صیقت‌ قبل‌ از پای‌ گذاردن‌ به‌ محیط‌ مدرسه‌، در مکتبخانه‌ای‌ که‌ توسط‌ پدر گرامیش‌ اداره‌ میشد، ابتدا قرآن‌ را فرا گرفت‌ و روح‌ پاک‌ خود را بااین‌ آیات‌ روح‌ بخش‌ خداوندی‌ جلا بخشید تا ذره‌ ذره‌ وجودش‌ و آینده‌ زندگی‌ افتخار آفرینش‌ با آیات‌ خداوندی‌ عجین‌ گردد.

کار وتحصیل

ایشان تحصیلات‌ ابتدائی‌ را تاسال‌ چهارم‌ در زادگاهش‌ روستای‌ اسمرود سپری‌ نمود وبرای‌ ادامه‌تحصیل‌ راهی‌ شهر خلخال شد وبا وجود سختیهای‌ زیاد درامر تحصیل‌، روحیه‌ قوی‌ واستوار‌، او را بر تمام‌ مشکلات‌ فائق‌ می‌نمود. اوهرسال‌ بعد از اتمام‌ درس، فصل‌ تابستان‌ را باکمک‌ به‌ پدر گرامیش‌ در کارهای کشاورزی‌ سپری‌ می‌ساخت‌. او دوران سه ساله‌ راهنمائی‌ را بافعالیتهای‌ چشمگیر در انجمن‌ اسلامی‌ مدرسه‌ همراه‌ نمود. شهید صیقت‌ ازهمان‌ ابتدای‌ ورود به‌ دبیرستان‌ نیز به‌ فعالیت در انجمن‌ اسلامی‌ دبیرستان‌ شهید مظلوم‌ آیت‌ ا… دکتر بهشتی‌ پرداخت‌ و خود یکی‌ از اعضای‌ پرتلاش‌ وفداکار کادر مرکزی‌ انجمن‌ اسلامی شد.

همیشه ممتاز

استعداد سرشارش او را در امر تحصیل‌ نیز بسیار موفق‌ ساخته‌ بود، به طوری‌ که‌ در تمام‌ دوران‌ تحصیل‌ به عنوان “ دانش آموز ممتاز” مورد تقدیر وتشویق‌ معلمان‌ ومسئولین‌ مدرسه‌ قرار می‌گرفت‌.

پیمان خون

آن شهید سرفراز چنان‌ مجذوب‌ جبهه‌ و جنگ‌ شده‌ بود که‌ بعد ازاتمام‌ مأموریت‌ سه‌ ماهه‌اش‌ در قبال‌ پیشنهاد بازگشت‌ چنین‌ نوشت‌: “ …اما دلم‌ نمی‌خواهد در این‌ زمان‌ حساس‌ جنگ‌، که‌ نزدیک‌ عملیات‌ است‌، جبهه‌ را ترک‌ نمایم‌ چرا که‌ عید امسال‌ را با خانواده‌ شهدا در جبهه‌ برگزار کرده‌ و با آنها پیمان‌ بسته‌ایم‌ که‌ تا آخرین‌ قطره‌ خونمان‌ با کفار خواهیم‌ جنگید و انتقام‌ خون‌ فرزندانشان‌ را از دشمن‌ خواهیم‌ گرفت‌”.

تسلیم مصلحت خدا

شهید صیقت‌ برای‌ اینکه‌ به‌ عهد خود با خانواده‌ شهدا وفا نموده‌ باشد دو ماه‌ دیگر مأموریتش‌ را تمدید نمود.‌ در این‌ مدت‌ حضور پنج‌ ماهه‌ اول‌ در جبهه‌ هیچوقت‌ مشاهده‌ نشد که‌ او بنویسد که‌ انشاالله‌ خواهم‌ آمد، بلکه‌ همواره‌ نوشت‌:
“ نگران‌ نباشید مصلحت‌ خدا هر طور باشد آن‌ خواهد شد”
او آگاه‌ به‌ مصلحت‌ خدا بود، زمانی‌ که‌ تمدید دو ماهه‌اش‌ نیز تمام‌ شد، همچنان‌ در جبهه‌ باقی‌ ماند، زیرا، با خدایش‌ پیمان‌ بسته‌ بود تا پایان‌ راه‌ برود.

لبخند به شهادت

خلوص‌، تقوا و اخلاق‌ حسنه او در جبهه‌ نبرد همواره‌ برای‌ دوستان‌ و همسنگرانش‌ الگو بود و آنچنان‌ درقلب‌ دوستانش‌ جای‌ گرفته‌ بود که‌ یکی‌ از همرزمان‌ شهید درباره
او می‌گوید:

شهید صیقت‌ به‌ روی‌ شهادت‌ لبخند می‌زد

آری،رزمنده آرپیچی زن غیور جبهه های جنگ،پس از سه بار تمدید ماموریت، سر انجام ۲۲فروردین۱۳۶۲،عاشقانه به روی شهادت لبخند زدووهب گونه،به وصیتش عمل کردوبی نام ونشان جسم پاکش رابه دلدارش سپردتا فقط پلاک واستخوانش به یادگار برگردد.

وصیت نامه شهید صیقت سهرابی

تذکر: شهید این وصیت نامه را قبل از رفتن به جبهه فکه(محل شهادت ) نوشته و در پاکت و در داخل کیف خود نهاده بود که بعد از عملیات وسایل شخصی آن عزیز محتوی همین وصیت نامه (سربسته) از سپاه پاسداران به دستمان رسید که در روی پاکت با خط زیبای خود چنین نوشته بود:

وصیت نامه صیقت سهرابی از جبهه دزفول

یازیارت یاشهادت

خواهش می کنم تا…نامه را باز نکنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

مازنده‌ به‌ آنیم‌ که‌ آرام‌ نگیریم‌

موجیم‌ که‌ آسودگی‌ ماعدم‌ ماست‌

خدایا! بارالها، پروردگارا، معبودا، معشوقا، من‌ ضعیف‌ وناتوانم‌، تحمل‌ درد پاهایم‌ را ندارم‌ چگونه‌ تحمل‌ عذاب‌ تورا بکنم‌.خدایا! با توپیمان‌ بسته‌ بودیم‌ که‌ تاپایان‌ راه‌ برویم‌ و بر پیمان‌ خویش‌ همچنان‌ استوار ماندیم‌.
سلام‌ برحسین‌ (ع‌)، سلام‌ بر امام‌ عزیزم‌ وسلام‌ برارواح‌ مطهر شهیدان‌ از صدر اسلام‌ تا به‌ امروز، سلام ودرود بر مهدی‌ موعود (عج‌) وامت‌ شهید پرور و خانواده‌ عزیزم‌.
هم‌ اکنون‌ که عازم‌ جبهه‌ نبرد حق‌ علیه‌ ظلمت‌ هستم‌، خواستم‌ چند کلمه‌ بحضورتان‌ برسانم‌. اوّل‌ از خدا بعد از همگی‌شما طلب‌ مغفرت‌ می‌کنم‌.
نوشتن‌ وصیتنامه‌ برای‌ کسی که‌ عمری‌ را به‌ بیهودگی‌ و معصیت‌ در این‌ سرای‌ فانی‌ گذارنده‌ بسی‌ دشوار است‌، لیکن‌ جهت‌ ادای‌ دین‌ و تکلیف‌ الهی‌ بعنوان‌ آخرین‌ کلام‌ بر خود ضروری‌ می دانم‌ که‌ چند کلمه‌ مختصراً برروی‌ کاغذ بیاورم‌ .
بنده‌ از شما امت‌حزب‌الله‌ وشهید پرور تقاضادارم‌ که‌ به‌ فرزندانتان‌ اجازه‌ دهید که‌ برای‌ تداوم‌ خون‌ حرکت‌ آفرین‌ و همیشه‌ جوشان‌ امام‌ حسین‌(ع‌) به‌ جبهه‌های‌ حق‌ روانه‌ شده، در آنجا زندگی‌ و حیات‌ جاودانه‌ را پیدا نمایند و در رساندن‌ پیام‌ خون‌ شهدا و امدادهای‌ الهی‌ (که‌ همان‌ انتقال‌ فرهنگ‌ پربار واصیل‌ انقلاب‌ است‌) کوشا و پرتلاش‌ باشند و همچون‌ یک‌ مجاهد فی‌ سبیل‌ الله‌ جهاد در میدانهای‌ جنگ‌ را باحرکت‌ زینب‌ گونه‌ خویش‌ پیوند حسینی‌- زینبی‌ زنند. و شما برادران‌ و خواهران‌ و امت‌ شهید پرور، یاد شهیدان‌ گلگون‌ کفن‌ را تانهایت‌ تاریخ‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌ و جبهه‌های‌ حق‌ را همیشه‌ فعال‌ و پرتحرک‌ نمائید تادر مقابله‌ با جنایتکاران‌ شرق‌ وغرب‌ خصوصاً آمریکا با حیاتی‌ جاودانه‌ رشد و حرکت‌ مستضعفین‌ تاریخ‌ را بدنبال‌ داشته‌ باشد.
و اما خانواده‌ عزیزم،‌ بخصوص‌ پدر زحمتکشم‌، اگر در دوران‌ حیات‌ نافرمانی‌ از دستورات‌ شما را کرده‌ام‌ مراببخش‌ و شما نیز ای‌ برادر عزیزم‌- فرامرز جان‌ اگر خدا مصلحت‌ را در این‌ دید که‌ بنده‌ و بردارم‌- محمدولی‌ به‌ فیض‌ شهادت‌ نائل‌ آئیم‌ صبرواستقامت‌ به‌ خرج‌ داده‌ و صداقت‌ واخلاص‌ خود را که‌ از دوران‌ کودکی‌شما را شناخته‌ام‌، همچنان‌ حفظ کن.‌ واز پدر و خانواده‌ عزیزم‌ میخواهم‌ که‌ مثل‌ خاندان‌ وهب‌ حتی‌ جسد من‌ وبرادرم‌ را نیز تحویل‌ نگیرند، زیرا مادر وهب‌ فرمود: “ سری‌ که‌ در راه‌ خدا داده‌ام‌ پس‌ نمی گیرم‌”.

مبادا در فراغ‌ فرزندانی‌ ناقابل‌ ناراحت‌ باشید و گریه‌ کنید. این‌ را بدانید که‌ ناراحتی‌ در فراغمان‌ موجب‌ آزار روحمان‌ و شادی‌ دشمنانمان‌ خواهد گشت‌. بقول‌ پیامبر عظیم‌ الشان‌ (ص‌) “در بهشت‌ در جه‌ای‌ است‌ که‌ جز غم‌ دیدگان‌ بدان‌ نمیرسند” و بقول‌ امام‌ سجاد (ع‌) “من‌ برای‌ مرد نمی‌پسندم‌ که‌ در دنیا عافیت‌ داشته‌ و مصیبتی‌ به‌ اونرسد”. خدا شاهد است‌ که‌ راهم‌ را آگاهانه‌ انتخاب‌ کرده‌ام‌، راهی‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) و بهشتی‌ مظلوم‌ طی‌ کرد.

خدایا! چقدر گناه‌ کرده‌ام‌ و از دستوراتت‌ سرپیچی‌ نموده‌ام‌. تنها راه‌ چاره‌ در آن‌ دانستم‌ که‌ با شرکت‌ در جهاد اصغر بتوانم‌ با توسل‌ بر امام‌ مهدی‌ (عج‌) از عذاب‌ اخروی‌ رها شوم و اجر و پاداشی‌ نیزکسب‌ کرده‌ باشم‌ خدایا! برمن‌ آنروز را نشان‌ نده‌ که‌ زیر شلاق‌ فریاد “ یارّب ارحم‌ ضعف بدنی” راسردهم‌.
خدایا! به‌ رزمندگان‌ اسلام‌ نصرت‌، به‌ امت‌ شهید پرورشجاعت‌ و عزت‌ وشهیدانمان‌ را رحمت‌ بفرما. بارخدایا! امام‌ مهدی‌ (عج‌) از ما راضی‌، خمینی‌ را تاظهورش‌ باقی‌ وانقلاب‌ اسلامی‌ را جهانی‌ بفرما. از یکایکتان‌ طلب‌ حلالیت‌ واز خدای‌ تبارک‌ وتعالی‌ طلب‌ مغفرت‌ می‌کنم‌.
آنکس‌ که‌ تورا شناخت‌ جان‌ را چه‌ کند / فرزند وعیال‌ وخانمان‌ را چه‌ کند

کوچکتان
صیقت‌ سهرابی

 

منبع:

aftabasmarod.ir/

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *