حادثه ای دلخراش برای چند تن از چارواداران زا
حادثه ای دلخراش برای چند تن از چارواداران زاوشت
زمستانی سرد بود برف وبوران امان از انسان میبرید پنج تن از چارواداران زاوشـتی در نیم کیلومتری روستای حســـین اباد ملکان با مرگ دست وپنجه نرم میکردند ۱.اســـــــد حاج محـــــمدی۲.عباسقلی حســین پور ۳.علی پاشازاده۴.رضا سیار ۵.خلیل علیزاده .هوا به قدری کشنده بود که چهارپایان به هـمراه بارهایشان که نمک بود دیگر توان راه رفـــتن نداشتند کــــولاک وبوران طوری بود که انسان نمیتوانست یک متر مقابل خود را ببیند با اینکه نزدیک روســــتا بودندولی به جهت نبود دید کافی ونداشتن رمق دیگر توان رفتن نداشتند بیش از ۳ ساعت به دور خود چرخیده بودند.دیگر صدای چهار پایی نمیامد انگار همه حیـوانات مرده بودند در این میان یکی از اهالی احساس میکند که چند ساعت است چیزهایی در دوردست مشاهده میـــشود ولی نه وارد روستا میشوند ونه دور میگردند چند تن از اهـــــــــالی به بیرون رفته وصحنه دلخراشی را مشاهده میکنند تمامی حیوانات زبان بسته تلف شده بودند خلیل- عباسقلی وعلی نفسهای اخر را میکشیدند.اهالی این سه نفر را ســـریع به منزل رساندند ولی هر سه کلمه خلیل رضــا واسد را بر زبان میاوردند انگار در ان حالت به یاد رفیقـشان بودند اهالــــــــــــــی که تکرار این اسمها را از زبان این دو میشنوند احســــــاس میکنند که سه نفر دیگر نیز مانده است وبه بیرون از روســتا رفته ودر ان هوای کولاکی صحنه ای غم انگیز تر را مشاهده میکنند که اســـــــد، رضا وخلیل از شـــــدت سرما در اغوش هم جان به جان افرین تسلیم کرده اند .بعد از اندکی حال علی وعباسقلی رو به بهبودی میگذارد وماجرا را تعریف میــکنند ولیکن عباسقلی وعلی میفهمند که دوستانشان دیگر در بینشان نیــست از انجا که وسیله ارتباطی امروزی در ان موقع وجود نداشت وحمل جنازه نیزبه روســـــتای زاوشت با شرایــــط فوق محال بود لذا جـنازهای خلیل ،رضا واسدرا در همانجا دفــــــــــن میکنند و بعد از دو روز خبر به روستای زاوشــــــت میرسد ودر زاوشت غوغایی برپامیگردد.اکنـــــون ارامگاه های این سه نفر در قبرستان حسین اباد به مزار غریبان معروف است.