شهید غلامعباس ترابی- قلعه تک – کیار

شهید غلامعباس ترابی

شهید غلامعباس ترابی

 نام : غلام عباس

 نام خانوادگی : ترابی

 نام پدر :  علی ضامن

تاریخ تولد : ۱۲/۰۱/۱۳۴۶

 تاریخ شهادت : ۰۷/۱۲/۱۳۶۲

محل شهادت : جزیره طه در عملیات خیبر
مزار : گلزار زرین شهر


          

 

صدای مصاحبه شهید غلامعباس ترابی

زندگینامه شهید غلامعبّاس ترابی

با نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان راهش ،و با سلام به پیشگاه امام زمان(عج) و نایب برحقش رهبر معظّم انقلاب ، حضرت آیت الله خامنه ای و با درود و سلام فراوان بر روح پاک امام خمینی (ره) و ارواح طیبه شهدای گلگون کفن اسلام بالاخص شهدای جنگ تحمیلی و بخصوص شهید عزیزمان « غلامعباس ترابی»غلامعباس بعد از سه فرزند که در کودکی از دنیا رفتند چهارمین فرزند خانواده و اولین فرزندی بود که با توسل پدر و مادرشان به ائمه اطهار و دعا و ثنا در تاریخ ۱۵/۸/۱۳۴۵ (که اشتباها در شناسنامه ایشان تاریخ ۱۲/۱/۴۶ ذکر شده است) در روستای قلعه تک (بخش کیار ، استان چهارمحال و بختیاری) در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و به لطف خداوند متعال ایشان به سرنوشت سه فرزند قبل گرفتار نشد و چون از همان ابتدا در خانواده خود بسیار عزیز بود و بنا بر سنت محلی فرزندی نذری (حاجتی) بود پدر و مادر نام زیبای «غلامعباس» را برای او انتخاب کردند . بالاخره او با سختیهای فراوانی به سن ۳سالگی رسید و پدرش برای اولین بار او را در این سن دید چرا که محل کار پدرش در کشور کویت بود .

۶ ساله بود که پدرش در کارخانه ذوب آهن اصفهان استخدام می شود و به همین دلیل خانواده او در روستایی نزدیک محل کار پدر به نام روستای بیستجان (شهر زاینده رود فعلی) ساکن می شوند و غلامعباس کلاس اول و دوم ابتدایی را در این روستا پشت سر می گذارد و در این مدت همیشه جزء شاگردان ممتاز بود بطوری که همواره مورد توجه خاص معلمش بود.

پس از آن خانواده در شهر زرین شهر ساکن می شوند و وی در این شهر به تحصیل خود ادامه می دهد و همیشه شاگرد اول کلاس بود ،پدرش نقل می کنند که یک روز از او پرسیدم امسال وضعیت درس تو چطو ر است؟ که او بعد از چند لحظه مکث شروع به گریه کرد و چون علت را پرسیدم گفت که از نوبت دوم به بعد شاگرد دوم شدم.

غلامعباس هنوز به سن نوجوانی نرسیده بود که با مسجد مأنوس شد و بیشتر اوقات فراغتش را در مسجد به سر میبرد،لذا خیلی زود و پیش از انقلاب قرآن را به طور کامل آموخت و حتی قادر بودکه به دیگران نیز بیاموزد، د رضمن در حین شرکت در کلاسهای قرآن و احکام بخاطر موفقیتهایی که در درس داشت جوایز متعددی از اساتید خود دریافت نمود.

هر روز که می گذشت او پیشرفت عجیبی در مسائل دینی و اخلاق اسلامی داشت لذا می توان گفت که به یقین هدایت خاص الله شامل حال او شده بود .

هنوز انقلاب نشده بود که در مسجد فعالیت فراوان داشت و در همان زمان در همه مسائل بخصوص مسأله اسراف و غیبت بسیار دقیق و سخت گیر بود، او اکنون نه تنها فرزند ارشد خانواده بلکه یک معلم واقعی برای خانواده بود به طوری که پدرش مسائل دینی و احکام را از او سوال می کرد و او جواب صحیح می داد .

غلامعباس همواره برادران کوچک خود را به خواندن نماز تشویق می کرد و به طور کلی امر به معروف و نهی از منکر او همیشه راهنمای خانواده و دوستانش بود.

رفتار او در محله طوری بود که در تمام محله هیچکس از او ناراحتی ندارد لذا همه در سوگ او هم ناله اند.

غلامعباس در کارهای منزل هم سهم بزرگی راایفا می کرد ؛اگر درب منزل به صدا در می آمد یا یکی از بچه ها آب طلب می کرد همیشه او پیشقدم بود و هنگام رفت و آمدش در محله همیشه سر به زیر بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت او در مسجد به اتفاق شهید محمد محزونی افزایش یافت و کلیه کارهای تبلیغاتی محله و مسجد را انجام میدادند و تا دیر وقت شب پیگیر کارهای مسجد از جمله انجمن اسلامی ، شورای اسلامی و بسیج مسجد بود و پس آن نیز به امور درسی خود می پرداخت.

با گذشت هر روز فعالیت او بیشتر می شد تا اینکه مدتی پس از شروع جنگ تحمیلی ، در تاریخ ۸/۱۲/۱۳۶۰ برای فراگیری آموزشهای نظامی و اعزام به جبهه عازم پادگان ثامن الائمه(ع) زرین شهر شد که به گفته دوستانش در پادگان نیز از باتقواترین و خوشرفتارترین نیروها بود و در آسایشگاه در مواقع استراحت و صرف غذا همه دوستان گرد تختش جمع می شدند و حسن خلقش همه را به سوی خود جلب می کرد.

پس از اتمام آموزش درست در روزعید نوروزسال ۶۱ به کردستان اعزام شد و از همان ابتدا مسئولیت بزرگ بی سیم را برعهده گرفت که تا آخرین لحظات عمر نیز در همین مسئولیت بود. او در کردستان با عشق و علاقه خاصی یک تنه از شب تا صبح در کنار بی سیمش پست می داد و با وجود دشواری فراوان این مسئولیت نه تنها هیچگاه ابراز ناراحتی نکرد بلکه بسیار از آن خشنود بود.

بالاخره پس از گذشت دو ماه از کردستان بازگشت و پس از چندی برای عملیات محرم عازم جبهه های جنوب شد و مدتی که قبل از عملیات در شهر دارخویین به سر می بردند شور و حال عجیبی داشت؛ شبها خواب را بر خود حرام می دانست و به راز و نیاز با خدا مشغول بود و نماز شبش به اتفاق دیگر عاشقان در موقعیت ائمه به آن سرزمین معنویت خاصی می بخشید ، با شروع عملیات او در مرحله اول و سوم عملیات محرم شرکت کرد و به سلامت به منزل بازگشت ولی پس از مدت کوتاهی مجددا عازم جبهه می شود و پس از حدود دو ماه آمادگی نظامی و معنوی به قصد عملیات والفجر مقدماتی حرکت می کنند که به خاطر مسائلی نظام ، گردان آنها وارد عمل نمی شود ،پس از چندی از جبهه برگشته و برای چندمین بار اعزام می شود و مدتی را که در خط پدافندی بود ، سخت به عبادت مشغول می شود بطوری که در نیمه های شب علاوه بر نماز شب، نماز استغاثه و استغفار را نیز با حالت خضوع و خشوعی که همیشه در چهره اش نمایان بود اقامه می کرد اما کسی جز دوستان بسیار نزدیک او که خود او برای دعوت آنها به اینگونه عبادات به آنها گوشزد می کرد کسی باخبر نبود . غلامعباس اکثر اعمال شب و اعمال روز جمعه را انجام می داد و اکثر شبهای جمعه تا زمانی که نماز امام زمان (عج) را نمی خواند به خواب نمی رفت .

در چادر یا سنگری که به اتفاق دوستانش در آن به سر می برد به هیچ کس اجازه گرفتن غذا و شستن ظرفها را نمی داد و همیشه سعی می کرد بیشتر کارهای سنگر را به تنهایی به عهده بگیرد و این کار را عبادت می دانست، حتی بعضی مواقع با اصرار زیاد لباسهای رفقای خود را می شست ، در مواقع استراحت نیز همیشه بدترین نقطه سنگر را انتخاب می کرد و به کمترین و بدترین شرایط قانع بود . در مواقع عملیات نیز دشوارترین مسئولیتها را می پذیرفت و با شجاعت عجیبی که داشت وظیفه خود را به نحو احسن به اتمام می رساند.

چهره نورانی و فراموش نشدنی و خندانش با آن روحانیتی که داشت هر ناظری را به یاد خداوند متعال می انداخت ، بخصوص که همیشه انگشتری عقیق و تسبیحی برای ذکر در دست داشت .

او هم در بعد معنوی و هم نظامی یکی از برترین افراد بود و بر اساس حس کنجکاوی که داشت هر اسلحه جدیدی را که می دید فوراً در صدد یادگیری طرز کار آن برمی آمد.

وی چند مرحله دیگر به جبهه اعزام می شود و از جمله د رعملیات والفجر ۴ شرکت می کند و تا پایان مرحله سوم با بر دوش داشتن بی سیمش پا به پای فرمانده اش بر قله های کانیمانگای عراق در پشت پنجوین می گذرد و بدون هیچ جراحتی باز می گردد.

پس از مدتی برای شرکت در عملیات خیبر اما این بار با شور و نشاطی بیشتر بار سفر می بندد و وداعی با پدر و مادرش انجام می دهد نه وداعی همچون همیشه بلکه وداعی که بوی شهادت می داد، و به سوی معشوق ابدی حرکت می کند. او خود چندین بار پیش از عملیات عنوان می کرد که این بار احساس دیگری داشته گویی بوی شهادت را از اعماق وجودش استشمام کرده بود ، و سرانجام با شروع عملیات پس از ایثارگریهایی که نمود در ساعت ۱۰ صبح روز ۷/۱۲/۱۳۶۳ در جزیره طه ( یکی از جزایر مجنون عراق ) در حین تذکر به عده ای از برادران برای حفظ مسائل امنیتی در حین درگیری ناگهان تیری از دستی نامبارک به دهان مبارکش اصابت و در مدتی کمتر از یک دقیقه با چهره ای خندان و شاداب به ملاقات معشوق می شتابد و به آرزوی دیرینه اش نائل می گردد.

او نمونه یک مسلمان و مؤمن واقعی بود، پدرش پس از شهادتش می گوید من افتخار می کنم و به خود می بالم که غلامعباسم دنباله رو امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) شد ، من او را امانتی از جانب خدا می دانستم که می بایست روزی آنرا به صاحب اصلیش بازگردانم لذا بسیار خرسندم که به نحو احسن امانت را به دست صاحبش سپردم و خوشحالم که نامش غلامعباس بود و پیشروی او به سوی فرات بود اما همچون مولایش ابوالفضل از آب فرات ننوشید و به شهادت رسید.

روحش شاد

آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به من مسکین داد

شبی که الوداع کردیم و رفتیم

دل از یاران جدا کردیم و رفتیم

شما در خانمان خود بمانید

که ما دل بر خدا بستیم و رفتیم

ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن

سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن

خوشا آنانکه در هنگام رفتن

به جای گریه خندیدند و رفتند

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

(پدر شهید)

* * * * * * * * * * * * * *

شعری به قلم حجه الاسلام علی رهبر ، تقدیم به شهید غلامعباس ترابی

الا دل بسته بر امواج خونین

غلامعباس من ای یار دیرین

صفا بارد ز اشک سوگت ای دوست

نیابم همنوایی چون تو شیرین

شکسته بال و پر کانجا بیایم

بود پایم در این ره سست و چوبین

خدایا انتظار وصل اویم

بسوزانم ، بمیرانم بر این دین

وصیّتنامه شهید غلامعبّاس ترابی

بِسمِ رَبِّ الشُهداءِ وَ الصَالِحیِن

« یَا اَ یُّهَا الَّذینَ اَمَنوا مَا لَکُم اِذَا قیلَ لَکُمُ انفِروا فی سَبیلِ اللهِ اثّاقَلتُم إلی الاَرضِ أرَضیتُم بِالحَیوهِ الدُّنیا مِنَ الاخِرَهِ فَمَا مَتاعُ الحَیوهِ الدُّنیا فِی الاخِرَهِ اِلّا قَلیل »

ای کسانی که ایمان آورده اید سبب چیست که چون به شما امر شود

که برای جهاد در راه خدا بی درنگ خارج شوید(چون بار گران ) به خاک زمین دل بسته اید؟ آیا راضی به زندگانی دنیا عوض حیات ابدی شدید در صورتی که متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است . (سوره توبه ، آیه ۳۸ )

با نام الله و با درود به خاتم پیامبران حضرت محمّد(ص) و ائمه اطهار و با آرزوی صحت و سلامتی برای حضرت مهدی (عج ) و رهبر کبیر انقلاب و درود و سلام به شهدای راه خدا و معلولین و مجروحین جنگ تحمیلی و خانواده های آنها ،

من غلامعباس ترابی به وحدانیت خدا و رسالت حضرت خاتم الانبیاء حضرت محمد(ص) و ولایت حضرت علی(ع) و ائمه اطهار شهادت می دهم.

خدای را سپاس می گویم که مرا از منجلاب معاصی نجات داده و به راه مستقیم

راهنمایی فرمود و این لیاقت را نصیب من فرمود تا بتوانم به پیام رهبر عزیزم که فرمود به سوی جبهه ها بشتابید جواب مثبت داده و به جبهه بیایم و امیدوارم که خداوند سختیهای جهاد فی سبیل الله را کفاره گناهان و معاصی من قرار بدهد و گناهانم را بیامرزد ، انشاءالله .

من حقیر و گناهکار چند جمله ای به عنوان وصیت دارم که خواهشمندم گوش بدهید .

بدانید که خداوند همه کسانی را که ادعای ایمان و مسلمانی نمایند مورد آزمایش قرار خواهد داد تا مؤمنین و مسلمین واقعی شناخته شوند.

امّت عزیز و مسلمان!خود را برای سختی ها و مصائب بیشتری آماده کنید زیرا کسانی با توطئه هاو ایجاد مشکلات سد راه ما می شوند و انشاءالله ما به اذن خدا تا آخرین قطره

خون خواهیم جنگید تا احکام الهی را حاکم کنیم و بدانید که زیادی اسلحه ها و تجهیزات دشمن نمی تواند ما را از این راه باز دارد چرا که تکیه ما بر اسلحه ایمان و بر

یاری خداوند است و بدانید نافع ترین و نافذترین اسلحه ای که آنها بر علیه ما به کار می گیرند تفرقه و جدایی بین ماست، از تفرقه بپرهیزید و دست اتحاد به یکدیگر بدهید که اکنون ملت کفر متحّد شده اند و مصمم به از بین بردن اسلام و احکام الهی هستند و ما باید با قدرت و ایمان کامل و با یاری خداوند در مقابل همه اینها بایستیم .

ملت عزیز!این از رهنمودهای پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام است و خیر وسعادت ما در پیروی از ایشان است.

پدران و مادران عزیز!مانع رفتن فرزندانتان به جبهه نشوید که امام عزیز فرمودند که عزّت و شرف ما در گرو همین مبارزات است و بدانید که خداوند در این زمان شما را امتحان می کند که به فرزندان خود و دنیا بیشتر علاقه مندید یا به اسلام و احکام اسلامی و آیا حاضرید برای پیاده شدن احکام الهی سختیها را تحمل کنید و از فرزندان و اموال خود بگذرید.

جوانان عزیز!هوای نفس خود را از یاد نبرید که این شیطان نفس همیشه به صورتهای زیبا و فریبنده در کمین شماست ، پس سعی کنید که طبق احکام الهی و بر خلاف هوای نفسانی هیچوقت خدا را از یاد مبرید که خداوند همیشه و در همه حال ناظر اعمال شماست و از آشکار و نهان شما آگاه است و حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید: « جَاهِدوا أهوائَکُم کَما جَاهِدوا أعدائَکُم » یعنی « مبارزه کنید با هوای نفس خود همانطور که با دشمنانتان مبارزه می کنید .»

چند کلمه ای هم وصیت برای خانواده ام:

پدر و مادر عزیز و زحمتکشم می دانم که تحمل این مصیبت برای شما مشکل است ولی بدانید که خداوند

شما را با این مشکلات آزمایش می کند که آیا در برابر مصیبتهایی که از طرف خداوند به شما می رسد صابرید یا نه و آیا از دست دادن فرزند شما را از یاد خدا

غافل می کند یا نه و بدانید که این از برکات خداوندی است که شامل حال شما شد ، پس صابر باشید و خدا را سپاسگزار باشید و در مشکلات بر خدا

توکل کنید که با یاد خدا و توکل همه مشکلات در برابر انسان سهل و آسان می شود و بدانید که این مصیبت از مصیبت حضرت امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) مشکلتر نبوده بلکه قابل مقایسه نیست ،

پس همانطور که آنها برای خدا صبر کردند شما هم صبر کنید.

«خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی ، خمینی را نگهدار»

وَالسَّلامُ عَلی مَن اِتبَعَ الهُدی

غلامعباس ترابی – ۲۶/۷/۶۲

وصیّت شهید غلامعبّاس ترابی به پدر و مادرش

بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم

با درود به حضرت رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین مخصوصاً حضرت ولی عصر(عج) و رهبر عزیز انقلاب اسلامی و شهدا و معلولین و مجروحین و اسرای جنگ تحمیلی

اینجانب غلامعباس ترابی چند جمله ای به عنوان وصیت برای پدرم آقای ضامن ترابی و مادرم دارم که به شرح زیر است :

پدر و مادر عزیزم!در اول شما را وصیت به صبر در برابر مشکلات می کنم و در خواست می کنم که از خدا طلب بخشش و مغفرت برایم بفرمایید و بعد توصیه می کنم ۱۳ روزی که نتوانستم روزه ماه رمضان را بجای آورم برایم قضایش را بجای آورید و اگر پولی یا چیز دیگری از من به جا مانده تصمیم گیری در باره آن به عهده پدرم می باشد .

در ضمن از برادران و خواهرم و کلیه همسایگان و اقوام و دوستان طلب حلالیت می کنم و به عنوان تذکر عرض می کنم بخصوص برای اقوام و خویشان که ، روزی همه باید از این دنیا برویم و فردای قیامت همه در برابر کارهایی که انجام داده ایم محاکمه می شویم ، پس بیایید فرائض دینی از جمله نماز و روزه را به خوبی و به بهترین وجه بجای بیاوریم که فردای قیامت از کسانی نباشیم که نامه اعمالشان سیاه است و افسوس می خورند که چرا در دنیا کار خیر انجام نداده اند .

انشاءالله خداوند همه شما را در انجام عبادات یاری بفرماید. انشاءالله

غلامعباس ترابی – ۲۶/۷/۶۲

تهیه وتنظیم آقای ابوطالب (علی) ترابی

 

منبع:

www.ghalehtak.ir

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *