یک خاطره / اولین روز کار در اردان
اول مهر سال ۱۳۶۴ صبح زود راهی اردان شدم و نزدیک ساعت هشت صبح به روستای زیبای شما رسیدم .از دور پرچم مدرسه را دیدم . وارد مدرسه شدم . تعدادی دانش اموز در مدرسه بودند ، یکی یکی سلام کردند ، البته بعضی ها چند بار سلام دادند . درب ورودی سالن قفل بود . جلوی درب نشستم . تمام بچه ها دورم جمع شدند و شروع به تماشای من کردند . و این زمان ، نیم ساعت به طول کشید . چند بار آنها را شمردم . ۱۳نفر بودند. باالاخره ارتباط معلم و شاگرد برقرار شد به حرف آمدیم . دختر ها بیشتر صحبت می کر دند . هر دانش اموز خودش را معرفی کرد کلاس مشخص شد .کلاس اولی ها ۳پسر ویک دختر . کلاس دوم ۳دختر. کلاس سوم یک پسر و پنجم ۵پسر و یک دختر . تمام پایه ها روی هم ۱۴ نفر می شد . البته یکی از دانش اموزان در ماه اول مهر جهت مداوا ی قلب به تهران رفت و هرگز بر نگشت (روحش شاد).
مدرسه را همان روز تحویل گرفتم و تدریس را شروع کردم . خیلی خیلی دل گرم کار خودم بودم . مردم مهربان روستای اردان خیلی مرا مورد محبت خود قرار دادند و از همه مهمتر حسین اقای شجاع الساداتی و خانم محترم ایشان به جهت اینکه در دوره راهنمایی معلمم بودند . احساس غریبی نمی کردم و توانستم گوشه ای از زحماتی که برایم کشیده بودند را جبران نمایم . یادم هست محسن آقای شجاع پسر حسین آقا درماه آبان به جمع ما پیوست وکلاس اول را با نمرات بسیار خوب قبول شد . بهترین تجربه ها را از این مدرسه کسب نمودم . لازم است در این جا از استاد گرامی امرالله اردانی سپاسگزاری نمایم . بسیار زیاد به ایشان زحمت دادم . در پایان از همه ی مردم این آبادی ممنون و سپاسگزارم . از شما عزیزان وبلاگ نویس اردان درخواست می کنم سلام من را به تمام اهالی روستا برسانید . خدا نگهدار
فرستنده: حسین زارع بنادکوکی
ایمیل فرستنده: hossin.zare.b@gmail.com