سنگر ساز بی سنگر / شهید خضر شورکی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
از خاک هوای پر رمیدن دارم تا عرش خیال پر کشیدن دارم
پروانه صفت به گرد شمع رخ یار امشب هوس به خون تپیدن دارم
مشخصات شهید خضر شورکی
نام پدر : محمد
نام مادر :فاطمه شورکی
تاریخ و محل تولد : ۱۳۴۱روستای شورکی
تاریخ و محل شهادت :پل خرمشهر ۳/۵/۶۴
مسئولیت: راننده لودر
شغل:جهادی
وضعیت تاهل: مجرد
محل دفن : روستای شورکی (بهشت محمدی)
زندگینامه شهید خضر شورکی
سال ۱۳۴۱ بود که خضر در روستای شورکی و در خانواده ای محروم پا به دنیا گذاشت . مدرسه را در دوره ابتدایی رها کرد و به سرنوشت دیگر محرومین دچار شد که هرگاه فقر از در خانه شان وارد می شود مجالی برای آرامش باقی نمیماند و از همان دری که فقر وارد شد ، آرامش و آسودگی و شوق برای یادگیری نیز بیرون می رود تا فقر بی رحمانه بتازد و هزاران خضر را در پنجه های کشنده خود نابود کند ، و تمام استعداد آنان را برای همیشه بخشکاند. پس خضر باید به رحمت “او” دل خوش کند تا اگر نتوانست درس بخواند ، لاجرم قرآن را بیاموزد و در پناه تعالیم حیات بخش آن ،به مرد بزرگی تبدیل شود و کارهای بسی بزرگی را نیز انجام دهد و آن گاه که از نعمت پدر محروم می شود اداره امور خانه را خود به عهده می گیرد . خضر سال ۶۰ سربازی رفت و دو سال خدمت خود را در بوشهر گذراند او در کنار سایر وظایف ، به عنوان قاری قرآن نیز در عقیدتی سیاسی پایگاه هوایی فعالیت میکرد . پس از پایان سربازی، وارد ستاد نوح نبی(ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی) شد و به عنوان راننده بولدوزر در سلک سنگر سازان بی سنگر در آمد . چند ماه را در بندر عباس و جزایر خلیج فارس گذراند و در ۲۴ تیر ماه ۶۴ برای همواره سازی راه عبور و مرور رزمندگان اسلام وارد خرمشهر شد . این آخرین منزل گاه خضر است زیرا پیمان خویش را به انجام رسانده و باید در سوم مردادماه ۶۴ آن گاه که آفتاب در افق نیلگون جبهههای جنوب دست و پا می زد ، او نیز به همراه پرستو های مهاجری که به میعادگاه خویش باز می گردند . جاودانه شود.
روحش شاد و راهش مستدام باد
سجایای اخلاقی از زبان مادر
خاطره یک فرزند برای مادر ، از کودکی تا روزی که شهید شد خاطره است . فرزندم یک دنیا خاطره بود صدای قرآنش در گوش طنین انداز بود. نماز به موقع می خواند دوستان خوبی داشت و به آن ها احترام می گذاشت مداح اهل بیت بود . از این که پسرم در راه اعتلای فرهنگ اسلامی و قرآن دفاع از انقلاب اسلامی شهید شده افتخار می کنم.و دست رهبرم را می بوسم.
خاطره ای از خضر شورکی از زبان برادرش جعفر شورکی
یکی از خاطرات این شهید درباره روزی است که به قبرستان می رود و در حالی که همه مردم داشتند فاتحه می خواندند به سر قبر اولین شهید روستا شهید غلامحسین محمدی رفت و گفت خوش به سعادتت که این قبرستان را به نام خودت کردی . من قصد داشتم که جلو تر از تو شهید شوم و این قبرستان را به نام خودم ثبت کنم.
یکی از خصوصیات این شهید این بود که دارای خطی بسیار زیبا بود اما یکی از نکات جالب درباره این موضوع این بود با این که در مکتب درس می خواند دست خط او در سطح بالا بود و در روستا هنوز هم آثار نوشته هایش روی دیوار ها معلوم است .
یک روزی از روزها مادرم به او گفت که تو دیگر بزرگ شده ای و باید ازدواج کنی. این شهید در جواب مادرم گفت تا زمانی که جنگ ادامه دارد دوست ندارم ازدواج کنم اگر خدا بخواهد بعد از جنگ ازدواج می کنم ولی تنها چیزی که ذهن او را مشغول کرده بود جنگ بود و می گفت از این خاک پر مهر و وفا از ناموس خودم دفاع کنم و اجازه تجاوز به دشمنان ندهم
خاطرات قرآنی شهید خضر شورکی
شهید خضر شورکی در دوران کودکی قرآن آموخت در تمام
مراسمات مذهبی و مسابقات قرآن شرکت می کردند و قرآن را الگوی
زندگی خویش قرار داده بودند قرآن را با صوت تلاوت می کرد
و تلاوت دلنشین آن در مساجد روستا طنین افکنده بود . دوستان را به آموختن و تلاوت قرآن دعوت می کرد یکی از قاریان برتر استان بوشهر بود و در تمای مسابقات قرائت قرآن کریم مخصوص رزمندگان اسلام شرکت می کرد اکثر مسابقاتی که از طرف ستاد نوح بوشهر برگزار می شد برادر شهید خضر شورکی با تلاوت و صوت دلنشین خود رتبه ممتاز کسب می کرد.
شعر شهید
این شعر از دفترچه خاطرات شهید استخراج شده است :
پیام یک شهید قبل از اینکه به شهادت برسد :
گر شهیدم من روسفیدم من با شهادت خدمت مهدی رسیدم من
گر تنم صد چاک باشد اندر خاک طاهر آن سوی جانان پرکشیدم من
با شهادت خدمت مهدی رسیدم من
لحظه ایثار و انبازی کجا بودی تا ببینی رسم جانبازی کجا بودی
بنگر دشمن براندازی کجا بودی پرچم حق را سپاه سازی کجا بودی
چون علی اکبر گشته ام پرپر قلب دشمن را شجاعانه دریدم من
(مآخذ دفتر خاطرات شهید)
منبع: