مرد روستا / روستای پوروا / شهرستان نکا
آفتاب سر نزده، بساط چایی پهن است. بوی دود چوبهای خیس افرا و صنوبر بر جان چایی نشسته تا مرد روستایی، جان طبیعت را در ذائقه خود مزمزه کند. مه صبحگاهی و صدای زنگولههای گوسفندانی که برای چرا به مرتع میروند، حجتی بر یک روز پر تلاش است برای مرد روستا.
با آسمان رفاقت دیرینه دارد مرد روستا. بوی نان تازهی روستایی تعبیر همه آروزهای بزرگ است برای مرد روستا. صدای جیکجیک جوجههای تازه از تخم سر بر آورده، خوشنواترین آهنگی است که او را سر ذوق میآورد.
در پی چیدن قارچهای وحشی هر غروب به صحرا میرود مرد روستا.
پیش از عزیمت به کومه، زیر درخت گردوی کهنسالی که در دل مرتع سبز جا خوش کرده است لم میدهد تا چپقش را چاق کند. این لحظه را با هیچ گوهر گرانبهایی معاوضه نمیکند مرد روستا.
برای علفهای هرز مزرعهاش نیز احترام قائل است مرد روستا، چرا که غذای کوسفندانش میشود و شیر سفرهاش طعم طبیعت میگیرد.
مرد روستا دلش به آسمان گره خورده است ..
(برگرفته از کتاب فصل دلدادگی – احمد جعفری)
منبع:
www.pourva.ir/