روستای ورپشت / تیران و کرون / اصفهان

سایتها و وبلاگهای روستای ورپشت

شهرستان تیران و کرون – استان اصفهان

http://varposht.blogfa.com/

 www.bia2varposht.blogfa.com/

varposht91.ir/

اگر شب هنگام از شهر نجف آباد به طرف خوزستان حرکت کنی پس از طی مسافتی در حدود ۳۱ کیلومتر به شهری برخورد می کنی که در سمت چپ جاده در بالای بلندی قرار گرفته و چراغهایش از دور نورافشانی می کنند و توجه هر رهگذری را به خود جلب می نماید ! اما این شهر در روز وجود ندارد ! چرا؟ چون که روستایی بیش نیست ! بلی روستای شب هنگام نامش ورپشت است ،که در ۳۱کیلومتری غرب نجف آباد و در ۷ کیلومتری تیران واقع در بخش مرکزی از توابع شهرستان تیران و کرون قرار گرفته که در حدود ۳۰۰۰سال قدمت دارد ، که این تاریخ از آثار باستانی موجود در روستا تخمین زده شده است .

موقعیت جغرافیایی

این روستا در منطقه ای کوهستانی و معتدل که در عرض ۳۲درجه و ۴۴دقیقه ی شمالی و در طول ۵۱ درجه و ۴دقیقه ی شرقی قرار گرفته ، بیشتر زمین های آن از تپه و ماهور تشکیل شده که خود مشکلی است بزرگ ، در فصل زمستان بخصوص هنگام بارش برف که عبور و مرور به سختی انجام می گیرد .

شاعری از روستای ورپشت

استاد علی خدایی فرزند نصراله به سال ۱۳۳۶ در روستای ورپشت از توابع شهرستان تیران و کرون تولد یافت . تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید وسپس جهت ادامه ی تحصیل راهی شهرستان های نجف آباد و اصفهان گردید و تحصیلاتش را تا اخذ مدارک فوق دیپلم ریاضی و لیسانس ادبیات فارسی ادامه داد و به خدمت اداره ی آموزش و پرورش شهرستان تیران و کروندر آمدو مدت سی سال به تدریس علوم ریاضی و ادبیات فارسی پرداخت و سرانجام در مهراه ۱۳۸۶ به افتخار باز نشستگی نائل آمد.

وی طبعی خوش و ذوقی پسندیده دارد به طوری که در انواع مختلف قالب های شعری طبع والایی دارد او از سال ۱۳۷۹ تاکنوناز دبیران و اساتید انجمن ادبی سینای  تیران محسوب می گردد. شعر زیر که بیانگر واقعه ی عاشوراست از سروده های اوست :

زجور اهل زمانه چو عزم اطهر کرد                            وداع زاهل زمان و حج اکبر کرد

طواف نیمه تمام و نکرده حج تکمیل                      به قتلگاه شتاب و بقیه از سر کرد

تمام مکنت و هستی هر آنچه با خود داشت                    به راه مقصد پاکش همه میسر کرد

همان اخای اخای دلاور که باشدش عباس                زبس که شجاع بودو یل امیر لشکر کرد

به راه مکتب و قرآن همه فدا گشته                       فغان و ناله که این غم چگونه باور کرد

کسی که دوش پیمبر مکان اوبودی                          مکان آخر او بین که ارض احمر کرد

زشور عشق حقیقی که در سرش سر               جهان و هر چه در او هست به دیده اغمر کرد

نه آن که پیر مظاهر به راه او جان داد                       برای نامه و امضا ز خون اصغر کرد

به راه عشق و حقیقت هر آنکه شد خالص                  قبا ز عشق و حقیقت خریدو در بر کرد

تراب پاک شهیدان که این خدایی دید                         دلش اسیروخودش را گدای بر در کرد

 

                                  سروده شده توسط استاد علی خدایی – بهمن ۸۳

شغل و حرفه

اکثر قریب به اتفاق جمعیت ۴۰۰۰نفری روستا به حرفه ی قالی بافی و از نوع کرک و ابریشم اشتغال داشته که در گذشته از بازار بسیار خوبی برخوردار بود ولی در حال حاضر به رکود کشیده شده است به طوری که ادامه ی این کار مقرون به صرفه نیست و لازم است که اهالی به فکر شغل و حرفه ی جدید بوده و و حرفه ی گذشته را به عنوان یک هنر اصیل نگاه دارند .

درصد بسیار نا چیزی از اهالی هم به کشاورزی سنتی اشتغال دارند به طوری که بزرگترین کشاورز این روستا نمی تواند مخارج سالانه اش را تامین نماید . تعدادی نیز به رانندگی کامیون و تعدادی نیز در شرکت های لوله کشی  گاز (عایقکار .راننده سایبوم .سرویس کار و …)خارج از روستا و تعدادی هم در اداره جات دولتی مشغول به کار هستند .  

وجه تسمیه ی روستا

از نظر نام به چند دلیل نام این روستا را ورپشت نهاده اند که ذیلا به چند مورد اشاره می شود :

الف – بنا به گفته و قول پدران و بزرگان روستا قوم اولیه ای که به این سرزمین کوچ کرده و سکنی گزیده است ، از اقوام لر و ایل بختیاری بوده که قلعه ای بر بالای تپه و برپشت سخره و سنگ بنا نهاده و در آن مسقر شدند و چون واژه ی برد به لهجه ی لری به معنی سنگ است کلمه ی برد پشت را از همین واژه گرفته اند ، به معنای این که منازل و ساختمانها بر پشت سنگ ساخته شده است و به مرور زمان واژه ی برد پشت به ورپشت ابدال یافته است .

ب – همانطور که در موقعیت جغرا فیایی اشاره گردید بیشتر زمینهای این روستا از ماهور و پشته تشکیل شده است و بنا به قولی  پر پشت بوده که باز کلمه ی پر پشت به ورپشت بدل گردیده است .

ج – گویند خانی اکثر روستاهای این منطقه را فتح و اموالشان را به غارت برده است و چون نوبت به این روستا می رسد با مقاومت و پایداری مردمش روبرو می شود وبه هیچ نحوی نمی تواند بر آنها فایق آید .به ناچار منصرف شده و می گوید چقدر این روستا بد پشت است و نمی توان بر آنها مسلط شد که باز کلمه ی بد پشت به ورپشت تبدیل گشته است .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *