شهدای روستای اتو / سوادکوه / مازندران
شهدا چه خبر از خط مقدم ؟؟؟
دل نوشته…
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید
آیا نمی شود که مرا هم صدا کنید
ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید
ای شهدا،این دستهای خسته خالی دخیلتان
درد مرا به حکم اجابت دوا کنید…
کاش الان بینمون بودین و تو کوچه پس کوچه های محل میدیدیمتون…
تو مسجد…
تو دسته های عزاداری تو ایام محرم…
تو زمین های ورزشی مون…
تو شبهای احیاء…
خیلی دلمون براتون تنگ شده…خیلی…
……………………………………………………………………………………………………………………………
شهدا چه خبر از خط مقدم ؟؟؟
اینجا ، پشت جبهه ، وضع خیلی خرابه …
مهمات کم آوردیم ، بدجور گیر کردیم تومیدون مین گناه ، وضعیت قرمزه!
بچه ها دارن سعی شون رو می کنن ولی فایده نداره،
شهدا" هوای اینجا اصلا قابل تحمل نیست .
قرار بود هر وقت شیمیایی گناه زدند ، ماسک تقوا بزنیم …
اما ….
بالگرد شفاعتی ، آمبولانس توبه ای ، چیزی بفرست به عقب !
وضعیت خیلی وخیمه …مجروح های قلبی خیلی زیادند
دیگه نمی شه با چفیه زخم دلها رو بست . نیاز به کپسول ایمان داریم.
شهدا! حرف خیلی زیاده ، ولی دشمن غفلت ازکمین اومده بیرون …
سرنیزه ی وسوسه دستشه !
شهدا دست ما رو هم بگیر !
دلمون براتون تنگه !!!
چند وقت پیش خودش تو بین همین بچه ها تو محل بود…
تازه داماد شده بود…ولی آرزو و هدف بزرگتری تو سینش بود…چه زیبا به آرزویش رسید(شهید
ابوالقاسم یزدانی اتویی)
خدایا دوست دارم فردای قیامت با بدن پاره پاره و خونی پیامبر(ص) و مولایم را زیادت کنم تا وقتی چشمم به انها بیفتد، شرمنده نباشم و در بستر امام زمانم رو سفید باشم.
این چیزی بود که فیض اله تو وصیت نامه اش از خدا خواسته بود…(شهید فیض اله بزرگی اتویی)
فقط خدا میداند که پیکر نازنینت کجای این کره ی خاکی آرام گرفته…(شهید علیرضا اسکندری)
جوون ۲۰ ساله ی اتویی با آن قد رعنا"همچون نخل های خوزستان ایستاده و با صلابت رفت جبهه…
"چندی بعد" همان قدو قامت برروی دستان اتویی ها برگشت ولی با این تفاوت که زخم ترکشی را بهمراه
داشت"زخمی که در پشت گوشش ایجاد شد و او را به بهشت رساند…((شهید ناظم طالبی اتویی))
اولین نفر سمت چپ:شهید یوسف رضا رضایی اتویی
یکی از دوستات میگفت:تو بین شهدا ی محل"یوسف رضا تو بدترین و دشوارترین نقطه عملیاتی به شهادت
رسید…فقط خدا از رزم دلیرانه و شجاعانه ی تو در ارتفاعات ماووت خبر دارد و میداند که تو چه کردی…
وقتی از سرکار بر میگشت"هیچ وقت به کسی یا به بچه ها جهت کار شخصی خود فرمان نمیداد..
مثلا فلانی تو برو واسم آب بیار…میگفت ما از کار خسته ایم"این بچه ها هم از بازی کردن خسته ان…خودش پا
میشد میرفت آب میخورد(راوی پدر بزرگوار شهید شوبیر تقوی زاده اتویی)
افتخارم اینه بچه محلم"شهید صمصام رستمی"تو جبهه های جنوب پا به پای شهید چمران" کسی که دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا رو داشت و با اون تحصیلات عالی پا به جبهه گذاشت و جلوی دشمن تا آخرین قطره ی خونش ایستادگی کرد"میجنگید…
مگه ایوب نمیتونست تو محل بمونه و خیلی راحت واسه خودش نفس بکشه"؟؟چرا میتونست ولی واسه دفاع از آب و خاک و اسلام و ناموسش رفت جبهه و تو منطقه ی شاخ شمیران"گاز شیمیایی استشمام کرد و شهید شد و به آرزوش رسید…سمت راست اولین نفر:(شهید ایوب جبارزاده)
عبدالعلی"کی بر میگردی؟؟؟
امیر و مادرش همچنان چشم براه تو هستن…(شهید عبدالعلی رشیدی)
حمید جان"امروز ۹۲ نفر دیگه اومدن"تو تهران تشییع کردنشون"نکنه تو هم بینشون بودی و ما
خبر نداریم…(شهید حمیدرضا بزرگی اتویی)
محمد عباسی"تو برای ما جوانان اتویی اسوه ی صبر و مقاومتی…
علیرضا از بعضی از عکسات فهمیدم که نوحه خون بودی"کاش بودی و محرم واسه ما نوحه میخوندی و دورت حلقه میزدیم و سینه میزدیم"هر چند که میدونم اونجا جات بهتره و پیش اربابت حسین نوحه خونی میکنی…سمت چپ اولین نفر:(شهید علیرضا عطایی)
از همه شنیدم که خیلی پر شر و شور بودی…
هر جا اسم قدرت و هیکل و ورزش و ….میاد همه میگن:فقط عین اله…
عین اله تو کی بودی؟؟؟؟
تو چی بودی؟؟؟؟
چیجوری راه صد ساله رو یه شبه رفتی؟؟؟
البته زیادم آسون نبود اون راهی که تو رفتی؟؟؟
اون تعریف هایی که ازت میکردن و همشون رو تو اون شب به همه ثابت کردی…
جنگیدن و خط شکن شدن و عبور از وحشی ترین رودخونه ی ایران"(اروند)"تحمل سرما و سوز آب در ماه بهمن"سردترین ماه سال"تحمل این سختی ها و شجاعتی که تو از خودت نشون دادی کار هر کس نبود…
آب اروند"در حق بچه محل ما اون شب مادری کردی یا نامادری؟؟؟
آب اروند"وقتی عین اله تیر خورد بجای مادرش بغلش کردی؟؟؟
نمیدونی تو اون لحظه چی گفت و کی رو صدا زد؟؟؟
شادی روح عین اله و شهدای محل و منطقمون و کل شهدای کشور عزیزمون
ایران"3تا صلوات بر محمد و آل محمد.