روستای نوشیروانکلا / بابل / مازندران

سایتها و وبلاگهای روستای نوشیروانکلا

شهرستان بابل – استان مازندران

http://noshirvankola.blogfa.com/

noshirvani.blogfa.com/

 

 

 

بر اساس شواهد بدست آمده روستای نوشیوانکلا قدمتی حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ ساله داره.(۴۰۰ سالش ثابت شده) حرفم بر اساس یه کتیبه است که تو قبرستان محل پیدا کردند که قبر یه نفر بوده که در سال ۱۰۴۱ هجری قمری فوت شده.حالا اون موقع مردم چیکارمیکردند خدا میدونه.یعنی من که نتونستم از هیچ منبعی در این زمینه اطلاعات کسب کنم.اگه شما تونستید لطفا یه جوری به من اطلاع بدید.

 در مورد اسم این روستا هم حکایت های جالبی هست که من در مورد درست بودنشون  زیاد اطمینان ندارم .

.یکی که شاید یکم درست تر باشه اینه : میگن مردم این روستا از یه شهری با اسمی شبیه شیروان (میدونم الان یه همچین شهری وجود داره ولی اون موقع رو نمیدونم)به علت بدی شرایط از اونجا کوچ میکنند وبه جایی که الان نوشیروانکلا نام داره میان و اونجا ساکن میشن.شاید میخواستند یه شیروان نو درست کنندنمیدونم شایدم اون موقع گذاشتن کلمه "نو" برای اسم گذاری محل هایی که افراد از جاهای دیگه به اونجا کوچ میکنند بعد از اسم شهر قبلیشون مد بوده باشه(متوجه شدین!!) مثل نیو یورک یا نیودهلی……… "کلا"هم که فکر کنم به معنی روستا باشه چون عمده روستاهای بابل این پسوند رو دارن.خلاصه این جوری شد که اسم اینجا رو نوشیروانکلا گذاشتند.

روایت دوم که یه کم تخیلی تره اینه:تو زبان عامیانه مردم محل به این روستا "نشونکلا"هم میگند.  نشون که میدونید یعنی چه !!خوب قضیه اینه که میگن یه عده مردم تو یه محلی که هیچ اسم خاصی نداشته داشتن کشاورزی میکردند یا شایدم کارای دیگه !! خلاصه سرشون گرم بوده که یه شخص مهمی (در حد حاکم مازندران) یا مهمتر  که احتمالا از دست خیانتکار وزرا یا معاونینش فرار کرده بود ه الان گم شده بود از اونجا رد میشده .نا امید از همه جا وهمه کس دلتنگ خانواده  و تخت حکومتی!! اون مردم را میبیند و از آنها تقاضای کمک میکندمردم اونجا هم چون خونگرم و مهمان نواز بودند به اون  پناه میدهند .پس از چند روز اونها راه شهر یا جایی که حاکم میخواسته بره  رو بهش "نشون " میدند .خلاصه حاکم میره و دو باره به تختش میرسه . و مردم  اونجا رو هم خیلی  تحویل میگیره.از اون به بعد هر کی که میخواسته به اون محل بی اسم بره میگفته همون جا که "حاکم ره نشون هدانه"(برای آدرس پرسیدن)!! خلاصه این "نشون" تو دهن مردم چرخیده و شده نشونکلا .حالا نشونکلا چی جوره شده نوشیروانکلا رو نمیدونم.

جالب بود نه!! البته این حکایت ها میتونه داستانی بیش نباشه میتونه واقعیت هم داشته باشه.

کتیبه ای بیانگر تاریخ

در ایام قدیم.در ان سوی البرز در پس کهسارهای رفیع دشتی آباد و خرم بودی.که عطر گل هایش هوش از سر برون کردی و آسمان نیلگونش چشمها را سحر کردی.

زمین پر زسبزه درختان بلند                      ز حسرت بمردند گلهای هلند

.در آن دوران معدود مردمانی در این در این دشت همی زیستندی و از نعمات آن استفاده کردندی.از میوه هایش خوردندی  و زیر سایه درختانش لمیدندی و خلاصه حال کردندی(دلتان آب شدندی؟)لیک این مردم قدر نعمت ندانستندی واندیشه کردندی که همه جای دنیا همینگونه  بودندی(!!).لذا شکر این نعمت نکردندی  وهمیشه گله مند از کمی امکانات بودندی.دیری نپایید که این گله مندی کار دست آنها دادندی.و روزی ذلک دیو (معاون دیو سپید)از دشت گذشتی و جمال این دشت او را شیفته ساختی.به یاران دستور دادی کاخی بلند و در شان او در کنار  این دشت بسازندی . ومردم ای دشت در دست آنها گرفتار آمدندی.(این جای داستان را نگهدارندی)

از آن طرف پادشاه عیاش ایران زمین کاووس  فیلش یاد هندوستان کردی و و به مازندران حمله کردی ودر بند دیو سفید گرفتار آمده بودی و رستم پهلوان اندر پی نجات او میکوشید.در خوان ششم به دشت مذکور مارسیدی ودر پی ذالک دیو دیو همی گشت.او را یافتی و جانش گرفتی و بیشتر یارانش به درک واصل کردی و قلیلی نگه داشتندی .برای خدمت مردم ان دشت  که بس شیفته آن دیار گشته بودی.خلاصه  تهمتن همی رفتندی و دیو سپید کشتندی و کاووس شاه را آزاد کردندی به سرایش فرستادندی.خود به این دشت آمدی ودر آن سکنی گزیدی که شایسته بزرگی چون او بودی.(وطن واینها کشک بودی).

تهمتن رسم پهلوانی را به مردمان آن دیار همی آموختی(سعی همی کردی لیک قلیلی بیش نیاموختندی)و به انها یاد دادی که قدر نعمت خود بدانند.همچنین یارانذالک دیورا ازاد کردی در کنار آن مردمان جایی به آنها دادی تا زندگی کنندولی  صد افسوس که ذات بد نیکو نگردد زان که بنیادش کج است.تهمتن در آن دیار با زنی ازدواج همی کرد و زن بچه دار همی شد.بعد از به دنیا آمدن بچه تهمتن دلش برای وطن تنگ همی شد. (سر سهراب هم همین بازی را درآورده بود!!!)پس بار سفر بر بست و قبل از رفتن نام فرزند نوشین روان  بگذاشت…

سالها میگذشت ونوشین روان بزرگ وبزرگ تر میگشت.بر خلاف پدر او زوری در بازوان خود نداشت و مثل سهراب انگیزه ای برای فتح ایران.لیک راه ومرام پهلوانی نیک از پدر ارث برده بودی.او حتی همچون پدر به ذلکیان هم لطف داشتی ودیارشان آباد کرده بودی.خلاصه این فرزند بزرگ شدندی بسیار کارها کردندی پیر شدندی ودنیا را بدرود گفتندی.بعد از مرگش فرزندانش هر کدام به گوشه ای رفتندی ودراین میان مردم  ان دیار ماندندی و باقیمانده قوم ذالکیان.مردم آن دیار همان رویه اولیه در پیش گرفتندی و دوباره  فکر کردندی که همه جای دنیا همینگونه بودندی(گویی این قسمتهای تاریخ را فراموش کرده بودندی)جز اندکی.

لیک ذالکیان تازه به فکر پیشرفت بودندی و قصد داشتندی که حتی ذره هایی از سرزمین آن مردم تصاحب کنندی .اما عده ای قلیل از مردم نوشین روان که شبها بیدار بودندی (نمی دانم برای چه کاری)مانع این کار شدندنی…

ازاینجا به بعد کتیبه هنوز پیدانشده………..

زندگی نامه مرحوم سید حسین فلاح نوشیروانی

عارف بزرگ و رادمرد وارسته مرحوم سید حسین فلاح نوشیروانی فرزند سید احمد در حدود سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در قریه نوشیروانکلا از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. از همان اوان طفولیت آثار هوش و استعداد خارق العاده در سیمای نورانی این سید جلیل القدر هویدا بود. در ۶ سالگی عم جزء را نزد زن معلمه ای به نام ملاخیران آموخت و سپس قرآن کریم را نیر در مدت ۳ ماه از محضر آخوند شیخ محمد سالاری ختم نمود. به توصیه جد مادریش مرحوم سید آقا نوشیروانی، برای ادامه تحصیلات به مدارس شرافت و احمدی در بارفروش میرود. وی به مدت ۸ سال در این مدارس به تحصیل اشتغال داشته و همواره از شاگردان بسیار خوب و ممتاز بوده است. پس از مدتی جهت یافتن کاری مناسب عازم مشهد مقدس می شود و پس از مدتی نیز به تهران عزیمت می نماید و در تجارت خانه آقای حکیم زاده یزدی مشغول به کار می شود. در آنجا پس از بروز شایستگی، لیاقت و کاردانی و بالا بودن سطح سواد و معلومات از یک طرف و نجابت و دیانت و امانت داری از طرف دیگر موجب تأثیر در مرحوم حکیم زاده و دیگر کارکنان شرکت وی می شود و پس از مدتی به مدیریت داخلی شرکت ارتقاء می یابد.
سید حسین حدود ۱۷ سال با مرحوم حکیم زاده همکاری نزدیک اقتصادی داشته و در این مدت خانواده حکیم زاده چنان مجذوب سجایای اخلاقی، پاکی و شرافتمندی وی گردیدند و با او چنان رفتار صمیمانه و محبت آمیزی  داشتند که گویی یکی از اعضای خانوادشان می باشد و بر همین اساس جهت تشکیل خانواده برای او اقدام می نمایند و از خانواده مرحوم حجه الاسلام طاهری (یزدی) دختری را برایش برمی گزینند که بیش از پیش راه سعادت و ترقی معنوی او نیز فراهم می شود
پس از مدتی مستقلاً به فعالیت اقتصادی و کار تجاری می پردازد و در بازار تجارت آهن ایران موفقیت هایی کسب می نماید. پرداختن به امور تجاری و دیدن زرق وبرق تمدن و مظاهر مادی هرگز مانع آن نشد که فکر، آرمان و ایده مرحوم نوشیروانی از مردمی که از میان آنها برخواسته بود منحرف شود و از مسائل و مشکلات آنان غافل شده و در فکر چاره جویی نباشد. تربیت اصولی و تحصیل معارف و فرهنگ والای اسلامی و آشنایی کامل با احکام و شریعت مقدس اسلام از یک طرف و دیدن مصائب و رنج هایی که از ابتدای جوانی با آنها مواجه بود و دوش بدوش مردم و در متن جامعه مستضعف آنها را آزموده و تجربه کرده بود چنان روحی بلند و اراده ای نیرومند در او پدید آورد که هم چون مولا و جد بزرگوارش حضرت علی علیه السلام قلب بزرگ و مهربان و سرشار از عاطفه اش همواره برای امت مسلمان و مظلوم بتپد و وجود خود و خانواده گرامیش را در طول حیات پر برکتش وقف خدمت به مردم مستضعف نماید.
روح بلند این مرد خیر، فرهنگ دوست و خیراندیش در ۲۳ اسفند سال ۱۳۵۰ پس از ۶۹ سال خدمت به خلق به لقاء الله پیوست. خدایش رحمت کند.

خدمات مرحوم نوشیروانی
  1 –
احداث آب انبار در یزد (سال ۱۳۱۷)
  2 –
احداث دبستان ۶ کلاسه در زمینی به مساحت ۷۰۰۰ متر مربع در روستای نوشیروانکلا (سال ۱۳۲۳)
  3 –
احداث مسجد در روستای نوشیروانکلا (سال ۱۳۲۴)
  4 –
احداث و تکمیل حمام در ورستای نوشیروانکلا  (سال ۱۳۲۴)
  5 –
احداث کارخانه روغن کشی در کردکوی و کارخانه پنبه پاک کنی در گرگان و گنبد
  6 –
حفر چاه عمیق آب شرب در کردکوی
  7 –
لوله کشی آب شرب در روستای نوشیروانکلا
  8 –
تعمیر مرمت پل روستای نوشیروانکلا
  9 –
تعمیر پل روستای نقارچی محله
  10 –
تعمیر و مرمت پل روستای درویش خاک
  11 –
احداث دبستان ۶ کلاسه در روستای آردکلا
  12 –
احداث دبستان ۶ کلاسه دخترانه در روستای نوشیروانکلا
  13 –
احداث درمانگاه در روستای نوشیروانکلا
  14 –
احداث درمانگاه مجهز در روستای دیوا
  15 –
تأسیس آموزشگاه حرفه ای در بابل (سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵)
  16 –
تأسیس انستیتو تکنولوژی در بابل (سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷)
  17- 
تأسیس هنرستان صنعتی نوشیروانی در بابل (سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶)
  18 –
احداث پرورشگاه یتیمان در بابل (سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵)
  19 –
احداث بانک خون در بابل (سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷)
  20 –
احداث زایشگاه ام البنین در بابل (سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷)
  21 –
احداث ساختمان جذامیان در مشهد مقدس
  22 –
اهدای زمین برای ساخت مدرسه به آموزش و پرورش بابل
  23 –
تعمیر و مرمت خانه صاحب خانه اش
  24 – 
اهدای بورس تحصیلی به عده ای از دانشجویان دوره آموزش تکنیسین در بابل
  25 –
اهدای بورس تحصیلی به تعداد ۸۶ نفر از دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور
  26 –
اجرای چندین برنامه عروسی برای عده ای از دختران و پسران روستاهها و شهرها
  27 –
کمک های نقدی به پرورشگاه هر ماهه ۲۰۰۰۰ ریال
  28 –
تأسیس ۶ کلاسه در مجاورت پرورشگاه
  29 –
گشایش حساب پس انداز برای ۱۰۰ تن از ایتام پرورشگاه و تأدیه مبلغی به حساب آنان
  30 –
کمک نقدی به مبلغ ۳۰۰۰۰۰۰۰ ریال در سانحه آتش سوزی شهرستان ساری (سال ۱۳۴۶)
  31 –
کمک نقدی به زلزله زدگان اکثر نقاط کشور
  32 –
کمک نقدی به اردوی کار استان
  33 –
احداث ۴ دبستان به نام ۴ تن از دانشمندان ایرانی در ۴ شهر کشور
  34 –
کمک  به مبلغ ۱۰۰۰۰۰۰ ریال برای ساخت دبیرستان اسلامی بابل
  35 –
کمک نقدی به مبلغ ۶۰۰۰۰۰ ریال به یکی از روحانیون بابل برای احداث مسجد امام حسن مجتبی(ع)
  36 –
کمک برای احداث زندان در شهربانی بابل
  37 –
احداث کارخانه قند در خوی و ارومیه
  38 –
احداث کارخانه روغن و صابون مارگارین(خروس نشان) در جاده ورامین
  39 –
احداث مدرسه راهنمایی در  روستای اجوارکلا توسط فرزندانش
  40 –
احداث نساجی بابکان در روستای اجوارکلا توسط فرزندانش
  41 –
کمک به احداث  ساختمان پل کله بست
  42 –
کمک به احداث ساختمان پل بهنمیر
  43 –
تهیه ۴۰ هکتار زمین در مجاورت روستای متی کلا و اهدای آن به شهرداری بابل
  44 –
راه اندازی شبکه مدرسه بابل توسط فرزندانش

مطالب مرتبط

۲ دیدگاه‌

  1. ناشناس گفت:

    نوشیروانی عارف و زاهد نبود . نوشیروانی مردی روشنفکر بود که پیشتر از مردمان زمانش حرکت می کرد و بهتر از آنان آینده را می دید . بهتر است بجای واژه عارف و …… که کمی اغراق آمیز است واژه هایی مثل روشنفکر، آینده نگر و …. را بکار ببرید که برازنده وی و اقداماتش باشد.

    • ناشناس گفت:

      با سلام به نظر من اگه آدم عارف و زاهد نباشه هیچوقت اینطوری از همه چیزش نمیگذره، یه آدم عادی هرگز نمیتونه اینطوری رفتار کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *