قمی کلا – بابل – مازندران

سایتها و وبلاگهای روستای قمی کلا

شهرستان بابل – استان مازندران

http://ghomikola.blogfa.com/

http://ghomikola.blogsky.com/

http://ghomikola.iranblog.com/

http://ghomikola.persianblog.ir

 

 

موقعیت

 قمی کلا روستایی در حوالی شهر بابل و در استان مازندران می باشد و از نظر تقسیمات کشوری جزو دهستان اسبوکلا و بخش مرکزی شهرستان بابل در استان مازندران به شمار می رود . این روستا در جنوب غربی شهر بابل و در ۳۶ درجه و ۲۶ دقیقه شمالی و در ۵۲ درجه و ۳۶ دقیقه شرقی . در فاصله ۱۵ کیلومتری بابل قرار دارد .

 این روستا از شمال با روستای نوشیروان کلا و از جنوب هم با روستای معلم کلا توسط مسیر(جاده) اصلی در ارتباط می باشد .

روستای قمی کلا در بین ساکنین به دو بخش اصلی بالا محله و پایین محله تقسیم می شود که ملاک این تقسیم هم مدرسه ای قدیمی که در تقریبا وسط روستا قرار دارد می باشد . به طوریکه قبل از محل مدرسه پایین محله و بعد از محل آن هم بالا محله نامیده می شود.

وجه تسمیه قمی کلا

نام قمی کلا از دو لغت قمی + کلا تشکیل شده است. کلمه قمی شاید به دلیل اصلیت قمی بودن ساکنین اولیه این روستا که از قم مهاجرت کرده و در این مکان مستقر شده اند انتخاب شده و  کلا هم در زبان گیلکی به معنی محله می باشد از این جهت نام این روستا قمی کلا به معنی محله قمی ها انتخاب شده است .

 مردم شناسی و جمعیت

روستای قمی کلا دارای جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ تا ۸۰۰ نفر می باشد. جمعیت قمی کلا طی دو دهه گذشته به علت مهاجرت قشر جوان روندی نزولی داشته است و در حال حاضر از لحاظ سنی اکثر جمعیت قمی کلا را ساکنان بالای ۳۵ سال تشکیل می دهند.

زبان مردم روستا مانند سایر روستاهای مازندران گیلکی می باشد و ساکنین آن از فرهنگ غنی و پر بار مازندران بهره می برند .

حرفه و پیشه

اقتصاد قمی کلا بر پایه کشاورزی و باغداری استوار است و اکثر ساکنین این روستا هم در این مشاغل فعالیت می کنند .

عمده محصولات کشاورزی و باغی روستا گندم و مرکبات می باشد .

امکانات

راه ار تباطی روستا کمتر از دو دهه اخیر آسفالت و علاوه بر این روستا دارای برق ، شبکه مخابرات ،خانه بهداشت ، مدرسه ابتدایی و سایر مراکز تجاری و خدماتی لازم می باشد .

 

عزیز قمی

شاعر حماسه‌سرای قمی‌کلایی

نویسنده: یوسف الهی

 

اشاره

در مازندران چنان که کسروی می‌نویسد: «به واسطه‌ی کثرت وقایع و اهمیتی که در هر دوره داشته است، بیش‌تر از همه توجه نویسندگان و مورخین را جلب نموده و شاید عدد تألیفاتی که برای ضبط حوادث و وقایع این قطعه نوشته شده است از بیست کتاب بیش‌تر باشد.»1 البته بسیاری منابع تاریخی ویژه مازندران افزون بر کثرت وقایع و ارزش موقیعت منطقه، نسبت به دیگر جاهای ایران، نشان از بالندگی و غنای فرهنگی مردم این این سرزمین دارد.

در یافتن نخستین منظومه‌ی تاریخی مازندران، ابن اسفندیار (زندگی ۶۱۸ ق) چراغی فرا راه می‌نهد. وی می‌نویسد که در کتاب‌خانه‌ی شاه‌غازی۲ ری تاریخ منظوم باوندنامه را می‌یابد. این اثر به هنگام فرمانروایی اسپهبد حسام‌الدوله شهریار بن قارن باوندی (مرگ ۵۰۳ ق) به نظم در آمد. ابن اسفندیار از سراینده‌ی آن یادی نمی‌کند. نیز به زعم او باوندنامه را «از تکاذیب اهل قریû و افواه عوام‌الناس به نظم جمع کرده‌اند.»3

حماسه‌سرای دیگر تاریخ مازندران عزیز قمی (قرن دهم) است. دریغا که از این شاعر مازندرانی و منظومه‌اش جز نامی و چند پاره شعر از آن اثر چیزی به دست نیامد و اگر نیک روشی میرتیمور مرعشی (زندگی ۱۰۷۵ق)، مؤلف تاریخ خاندان مرعشی در یادکرد مأخذ مورد استفاده در کتابش نمی‌بود، همین اندک مایه هم از او نمی‌دانستیم.

این شاعر گم‌نام به بخشی از تاریخ مازندران می‌پردازد که شاهکان محلی یک‌یک مات سیاست شاهان صفوی می‌شدند و سررشته‌هایشان از هم گسیخته می‌شد و در فراموشی فرو می‌افتادند. از این رو روایت عزیز قمی از آن روزگار اهمیت به‌سزایی دارد. چرا که خود از گواهان آن رخدادها بود.

از آن‌جا که هیچ یک از آثار چاپ شده درباره‌ی رجال تاریخی و ادبی مازندران۴ به معرفی او نپرداخته‌اند، این نوشتار کوششی است در بازشناسی این شاعر و مورخ مازندرانی.

معرفی سراینده

عزیز قمی از شاعران عصر صفویه (قرن دهم) است که با خاندان مرعشی ساکن مشهد گنج‌افروز بابل مرتبط بوده و پرداختن او به جزئیات حوادث به همراه ذکر محلات و نام شخصیت‌های حتی درجه‌ی چندم، نشان می‌دهد که او با آن آدم‌ها می‌زیست.

چنان که پیش‌تر آمد، درباره‌ی وی در کتب اعلام و تذکره‌ها چیزی به دست نیامده است و تنها کسی که به او اشاره دارد میرتیمور مرعشی است. البته در کتاب تاریخ اسماعیلیه (هدایه المؤمنین الطالبین، تاریخ نگارش ۱۳۲۸ق، نوشته‌ی محمد خراسانی فدایی) به ملا عزیزالله قمی، شاعر وابسته به فرقه‌ی اسماعیلیه در عصر صفویه اشاره دارد۵  که ارتباط و نسبت او با عزیز قمی به دست نیامد. چرا که شاعر مورد نظر ما، ساکن مازندران و از منتسبان مرعشیان دوازده امامی بود. درباره‌ی این که عزیز قمی دقیقآ کجایی است، میرتیمور اشاره‌ای ندارد. اگرچه می‌شود به ظاهر گفت که عزیز قمی اهل قم بوده یا یک مازندرانی که دیرزمانی در قم زندگی کرده باشد، چنان که به کسی که مدتی در نجف یا کربلا زیسته باشد نجفی یا حائری می‌گویند، با توجه به نوع نگارش میرتیمور در کتاب خاندان مرعشی و آوردن نام موطن پس از اسامی اشخاص، با حذف پسوند کلا (مانند بیجن رئیس، اهل رئیس‌کلای لفور و سید نعمت رکاج، اهل رکاج‌کلای آمل و قاسم مقری، اهل مقری‌کلای بندپی) می‌شود عنوان «قمی»اش را اشاره به یک آبادی دانست و از آن‌جا که در میان روستاهای اطراف بابل، آبادی «قمی‌کلا» وجود دارد، در صورت پذیرفتن این فرض می‌توان او را بدان‌جا نسبت داد. نیز گفتیم که او وابسته به مرعشیان گنج‌افروز بابل بوده، این پیوند هم بر قوت این گمان می‌افزاید.

درباره‌ی سال مرگ عزیز قمی چیزی به دست نیامد. آخرین بیتی که میرتیمور از او نقل می‌کند مربوط به حوادث سال ۹۹۱ ق است که نشان از حیات او تا آن زمان دارد.۶

شاه‌نامه‌ی عزیز قمی

عزیز قمی در مثنوی بلند خود بخشی از تاریخ مازندران را به پیروی از فردوسی در بحر تقارب به نظم کشید. اگرچه میرتیمور می‌نویسد که آن را به صورت «کتابی» 7مستقل در آورد، از نام آن هیچ یاد نمی‌کند.

بخش اعظم کتاب عزیز قمی درباره‌ی رخدادهایی با محوریت میرعلی خان گنج‌افروزی (از بستگان فخرالنساء بیگم مرعشی، مادر شاه عباس صفوی) می‌باشد. چنان‌که میرتیمور می‌نویسند: «عزیز قمی به نظم در آورد جمیع احوال میرعلی‌خان را.»8

او در این کتاب به وقایع سال‌های پایانی قرن دهم، نزدیک اقتدار آخرین شاهکان مازندران بود، می‌پردازد. در این هنگام که شاهان صفوی سرگرم یک‌پارچه‌سازی قدرت و تمرکزبخشی آن با حذف حکمرانان بومی بودند، فخرالنساء بیگم دختر میرعبدالله مرعشی در مقام همسر سلطان محمد خدابنده (و مادر شاه‌عباس) در پی قتل پدرش، از پس چندی فرمانروای نوپای مازندران، میرزا محمدخان (میرزاخان) فرزند میرسلطان مرادخان مرعشی را در مظان اتهام قرار می‌دهد و به کین‌خواهی پدر، میرعلی خان گنج‌افروزی (مرگ حوالی ۹۹۰ ق) را مأمور از بین بردن میرزاخان می‌کند. میرعلی خان به امداد قوای صفوی، پس از کشاکش بسیار به میرزاخان با وساطت سران قزلباش امان می‌دهد که در پایتخت (قزوین) مانع قتل او شوند. از این رو، قلعه‌ی فیروزجاه را می‌گشاید و میرزاخان را روانه‌ی قزوین می‌کند. کینه‌ی فخرالنساء چنان بود که فرمان قتل او را در پشت دروازه‌های شهر می‌دهد. میرعلی خان اندکی پس از تسلط بر اوضاع در اثر بیماری جهان را بدرود می‌گوید و در جوار امام‌زاده محمد روستای ابوالحسن‌کلای بابل به خاک سپرده می‌شود.۹

عزیز قمی در مثنوی خویش نگاهی به حوادث پیش از برآمدن میرعلی خان دارد. او تاریخ خود را با حکمرانی میرشمس‌الدین بن میرکمال‌الدین مرعشی، حکمران ساری و آمل و ذکر احوالات میرعلی خان بن میرقوام‌الدین بن سیدمحمد مرعشی، پدربزرگ میرعلی خان گنج‌افروزی، آغاز می‌کند.۱۰ (حوالی ۸۹۷ ق) و چنان که آمد، براساس اشاره‌ی میرتیمور، تا روی‌دادهای سال ۹۹۱ ق (حوادثی با محوریت میرحسین‌خان بن سید حسن بن میرعلی‌خان، پسرعموی میرعلی‌خان گنج‌افروزی که پس از وی بر تخت نشست) ادامه داده است.۱۱

از آن‌جا که میرتیمور از این تاریخ به بعد به سروده‌های عزیز قمی اشاره‌ای ندارد، دانسته نشد که وی مثنوی را تا به کجا رسانده است. به گمان، ختم کتاب هم تا دوره‌ی میرحسین خان گنج‌افروزی باشد.

میرتیمور در تاریخ خویش، سی و هشت بار از ابیات این اثر بهره برد که نشان می‌دهد او در نگارش کتاب تاریخ خاندان مرعشی، منظومه عزیز قمی را در دست داشت و باید آن را یکی از منابع اصلی تاریخ‌نگاری وی دانست.

ویژگی‌های اثر

عزیز قمی در کتاب خویش به شاه‌نامه‌ی حکیم طوس نظر داشته و گه‌گاه گریزی به داستان‌های آن دارد، چنان که درباره‌ی یاری خواستن میرزاخان از شمس‌الدین دیو سوادکوهی می‌سراید:

 

سپهدار میرزا یکی دیو بود         که در رزم چون طوس و چون گیو بود

بُد از نسل دیوان مازندران         که رستم خبر داد از احوال‌شان

که دیوان مازندران روز جنگ         به میدان در آیند چو شیر و پلنگ

فرستاد نامه سوی شمس‌الدین         که ما را فتاده مهمی چنین

بیامد چو رستم به مازندران         همی خواند از ما برآرد دمان۱۲

 

شاعر بنا به اقتضا و تأیید سخن خویش در جای جای مثنوی‌اش از عبارت حکمت‌آمیز، امثال و اقوال بهره می‌جوید:

 

کسی را که ایزد گزین می‌کند         سمند سعادت به زین می‌کند۱۳

 

نیز:

چه خوش گفت آن عاقل نیک‌کیش         که بیگانه بیگانه و خویش خویش۱۴

 

نیز:

 

سه نوبت تفنگ بر علی‌خان زدند         تو گفتی که بر سنگ و سندان زدند

کسی را که ایزد نگهبان بود         ز تیز و تفنگش چه نقصان بود۱۵

ویژگی دیگر تاریخ‌نگاری عزیز قمی، بی‌طرفی، درست‌گویی و ستودن برجستگی‌های جناح مقابل است و در توصیف دشمنان میرعلی خان که طرف مغلوب و مغضوب بودند، زبان به ناسزا نمی‌گشاید.

او درباره‌ی رفتار میرسلطان مراد (پدر میرزاخان، به هنگام حکمرانی) با میرعلی‌خان چنین می‌سراید:

 

یکی خسروی بُد به مازندران         ز اصل گزین و ز نسل مهان

ز اولاد میر بزرگی نژاد         بُدی نام او میر سطان مراد

… بگفتا علی خان شود پادشاه         شود صاحب تاج و تخت و کلاه

… همان به که محبوس زندان کنم         همه کار دشوار آسان کنم

به رأی غلط خسرو هوشمند         در آورد آن نوجوان را به بند

ندانست آن خسرو  با وقار         به تقدیر تدبیر ناید به کار۱۶

نیز به هنگام روی کار آمدن میرزاخان (فرزند میرسلطان مراد) درباره‌ی برخورد او با میرعلی‌خان، جانب انصاف را گرفته، آن‌چه حق بود، بیان کرد:

 

چو میرزا محمد به هنگام بار         به عشرت نشسته به پای چنار

علی خان در آمد در آن بارگاه         به دیدار میرزا شه نیک‌خواه

چو میرزا محمد مر او را بدید         بغل بر گشود و به بر در کشید

به رسم برادر کنارش گرفت         ز خاصان فزون اعتبارش گرفت

… ببخشید اسپ و سلیح و کمر         همه رخت شادی ز پا تا به سر

شب تار او گشت مانند روز         به شادی در آمد به گنجی‌فروز۱۷

یکی از فرازهای زیبای مثنوی عزیز قمی گزارشی است که از روزهای واپسین محاصره‌ی قلعه‌ی فیروزجاه و اتمام حجت میرزاخان به یارانش بیان کرده است. گویی عزیز قمی در گوشه‌ای از قلعه نشسته، به ضبط اوضاع و سخنان مشغول است. به گمان، سراینده در تألیف اثرش از روایات شاهدان عینی بهره جسته است:

 

بدیشان چنین گفت کای سروران         به گیتی نماند کسی جاودان

چه دارید دل‌ها از این کار تنگ         چنین است آغاز و فرجام جنگ

ز یزدان نباید شدن نا امید         از اویست درد و غم و زو نوید

بسی مرگ بهتر ز نام بلند         به نزدیک دانشور ارجمند

از آن زنده گر زینهاری شود         به نزدیک دشمن به خواری شود

کسی نزد دشمن شود دادخواه         زمانه بگرید بدو سال و ماه

ببندد دو چشم کس از روزگار         سر آید به هرکس همی روزگار

مرا از شما نیست چیزی دریغ         نه برگستوان و نه کوپال و تیغ

… نباید که دارید دل را نژند         چنین است آیین چرخ بلند

همین است آغاز و فرجام جنگ         گهی با شتاب است و گه با درنگ

ز یزدان هر آن کو شود نا امید         ز گیتی نبیند خرام و نوید

… نماند به کس این سرای سپنج         گهی شادمانی گهی درد و رنج۱۸

 

دریغا که این اثر گران‌مایه در کوران حوادث یا از بین‌رفته و یا خوش‌بینانه این که در گوشه‌ای به بوته‌ی فراموشی سپرده شده است. کاش دستی فراز شود و نسخه‌ای از این منظومه را از طاقچه‌ی خاک‌گرفته‌ی خانه‌اش بر دارد و با ارائه‌ی آن، علاقه‌مندانی چون این قلم را بر همیشه وام‌دار خویش سازد. به امید آن روز.

 

پی‌نوشت

۱. احمد کسروی، «تواریخ طبرستان و یادداشت‌های ما»، مقالات کسروی، بخش نخست، گردآورنده یحیی ذکاء، تهران، باهماد آزادگان، ۱۳۲۷، ص ۳

۲. این مدرسه را شاه‌غازی رستم بن علی بن شهریار (مرگ ۵۵۸ ق) از شاهان مقتدر باوندی طبرستان بنا کرد.

۳. بهاءالدین محمد بن حسن بن سفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، به اهتمام محمد رمضانی، بی‌جا، کتاب‌خانه‌ی خاور، بی‌تا، ص ۴

۴. آثاری چون تاریخ ادبیات مازندران (سیدمحمد طاهری شهاب)، دانشوران تپورستان (اردشیر برزگر)، دانشمندان و رجال مازندران (اسمعیل مهجوری) و شعرای مازندران و گرگان (علی زمانی شهمیرزادی).

۵ . محمد بن زین‌العابدین خراسانی فدایی، تاریخ اسماعیلیه (هدایه‌المؤمنین الطالبین)، به تصحیح و اهتمام الکساندر سیمیونوف، تهران، اساطیر، ۱۳۷۳، ص ۱۳۶

۶ . میرتیمور مرعشی، تاریخ خاندان مرعشی، به تصحیح دکتر منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۲۵۳۶، ص ۲۹۸

۷. همان، ص ۲۴۰

۸ . همان، ص ۱۷۰

۹ . همان، ص ۲۸۴

۱۰. همان، ص  ۶۷

۱۱. همان، ص ۲۹۸

۱۲. همان، ص ۲۱۹

۱۳. همان، ص ۱۷۱

۱۴. همان، ص ۲۰۷

۱۵. همان، ص ۲۴۰

۱۶. همان، ص ۱ ـ ۱۷۰

۱۷. همان، ص ۱۹۸

۱۸. همان، ص ۳ ـ ۲۵۱

 

این مقاله در کتاب درگستره مازندران، دفتر پنجم، نشر رسانش، تهران،  ۱۳۸۵ آمده است.

           

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. ناشناس گفت:

    چرا زبان گیلکی میگین؟!!
    ما خودمون زبون مازنی داریما…طبری!!!:-

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *