روستای ضیاءآباد / شازند / مرکزی

سایتها و وبلاگهای روستای ضیاءآباد (ده سفید )
شهرستان شازند / استان مرکزی
ziyaabad-dehsefid.blogfa.com/

وجه تسمیه : ده سفید نام قدیم روستا برگرفته است از معادن خاک سفید که دراطراف روستاوجود دارد  ودردهۀ  1310 خورشیدی ارباب ده مرحوم شازده ابوالفضل عضد نام روستاراازده سفیدبه ضیاءآبادتغییرمیدهد.

 درچندین سال پیش که مردم ده وروستاهای اطراف دسترسی به گچ نداشتندازخاک این معادن برای سفیدکردن وتزیین دیوارهای داخلی خانه ها مخصوصاَدرایام نوروزاستفاده میکردند.

 

موقعیت جغرافیایی : روستای ده سفید دربیست کیلو متری جنوب شهرستان شازند درمنطقه ای کوهستانی به نام سر بند قراردارد،این روستا درمیان روستاهای ،برج وقلعه شیخ ازشمــــــال سرسختی ازغرب، پلنگدرازجنوب وگورچاک ونوراباد  ازشرق می باشد ، ارتفاع محل استقرارروستا ازسطـــح دریا حدود۲۲۵۰مترمیباشدودرمنطقه بلندترین نقطه ازسطح دریامیباشدبطوریکه آب حاصل ازبارندگیهای روستابه طرف شمال سرازیرمیشودوآبهای بارندگی روستای پلنگدرهمسایه جنوبی روستا به سمت جنوب کشورسرازیر میشود.کوههای قراولخانه ازشمال ،کاکل دره سی ،شاهبداغ ویکه دره ازغرب، آت میدانی وچهاردره وقلعه بــــــان ازجنوب وکـــوه گدوک وبرفی دره سی وکوه سیل دره سی ازجنوب شرق روستارااهاطه کرده اند ،آب وهوای روستا سرد وکوهستانی ،زمستان هــای بسیارسردوپربرف وتابستانهای خنک دارد.

 روستای ضیاءآباد درطول شرقی  49.40 درجه وعرض شمالی ۳۳.۸۰ درجه قراردارد .

 جمعیت روستا : جمعیت روستا طبق سرشماری نفوس ومسکن سال ۱۳۸۵ مرکزامارایران بدین شرح بوده است،تعدادخانوار۱۴۱خانواده،  جمعیت کل ۶۲۱ نفر  ،  تعدادمردان۳۱۵ نفر، تعدادزنان ۳۰۶ نفر ، تعدادکل جمعیت باسواد ۴۰۱ نفر که ازاین تعداد۲۲۷ نفرمردو۱۷۴ نفرزن بوده است ، کل جمعیت بی سواد ۲۰۲ نفربوده که ازاین تعداد ۷۹ نفرمردو۱۲۳ نفرزن بوده است.

  مردم روستاواکثرروستاهای منطقه  ترک زبان وازنژادتــرک مـــیباشند که بنده اطلاع ندارم کی وازکجا به این منطقه آمده اند،اکثراً سفیدپوست زیبا چهره خوش اندام وتنومند هستند.

قدمت روستا:درحدود صــــد ســـال پیش ازاین یعنی حدود ۱۲۹۰خورشیدی محل روســـتا دردامنه کوه قراولخانه درشمال قبرستان وقــنات  محمدیوسف بوده است ودرآنزمان روستارا به جای فعلی تغییرمکان داده اند .

شغل اهالی درحال حاضر کشاورزی ودامپروری است وتا حدودبیست سال قبل ازاین زنان روستا قالی وگلیم هم میبافتند.

قنوات :ده سفیددارای۸ حلقه قنات میباشد  قنات ده،قنات محمدیوسف ،قنات آق کهریز ،قنات تازه کهریز ،قره تپۀ بالاقره،تپۀ پائین ،گری قنات وقنات گری کهریز .

باغ های انگور : دش باغلره ،اورته باغلر ،کهریز باغلره ،خرمنچه اوسته باغلر ،اوستا عباس باغلره ونوباغلر.

مزارع کشاورزی :مزرعه کهریز محمدیوسف ،مزرعه یکه دره ،مزرعه قنات ده ، مزرعه آق کهریز، مزرعه تازه کهریز ،مزرعۀ قره تپه بالا وپایین ،مزرعۀ گری قنات ،مزرعۀ گری کهریز ومزرعۀ برفی دره سی ،اینها مزارع کشت آبی می باشند ومزارع زیادی نیز برای کشت گندم دیم وجود دارد . عدۀ زیادی ازمردم درشیارکوهها که درآن چشمه کوچکی روان است ازقدیم الایام درآنجاباغچه های شخصی ایجادکرده اند که بسیارزیبا وبا صفامیبا شند .

محصولات :گندم ، جو، حبوبات ، سبزیجات ، میوه جات ،انگور ،بادام ،گردو ،زرد الو ،سیب وغیره می باشد .

روستا درقدیم دارای چند حیات جمعی بود که درهرکدام ازآنها چندین خانواده زندگی می کردند مردم به این حیات ها آغِل می گفتند .

مراسم نوروز :یکی دوماه مانده به نوروززنها خانه تکانی راشروع میکنند درقدیم که آب لوله کشی نبودفرش وگلیم وامثال اینهارابه رودخانه ده می بردند وآجا میشستند مرحوم شهریار میگوید .

هچی خالاچایدا پا لتاریووردی

ممد صادیخ داملارینی سوواردی

هچ بیلمزدیک داغدی داشدی دوواردی

هریان گلدی شلاق آتوب آشاردیق

آلله نه خوش غمسیز غمسیز یاشادیق

زنان ودختران وپسربچه ها ازمعادن خاک سفید که دراطراف ده وجودداشت خاک سفید می اوردند ،زنان خاک رادرظرف بزرگی با آب مخلوط میکردند ودوغاب درست میکردندبعد باجاروآنرابه دیوارهای خانه میزدند وبعدباپارچۀ گلوله شده ای روی دیوارهارا می سائیدند تا کاملاًصاف ویکدست می شدودیوارکاملاًسفیدمیشد .

طاقچه های پایین دست را همان طاقچه می گفتند وطاقچه های بالا دست رارفَه میگفتند ،قبل ازعیداسباب واثاث این طاقچه هاراگردگیری ومرتب میکردند،یکروزبه عیدمانده راروزعلفه میگفتندودرآنروز بعدازظهر همه به سرخاک رفته برای درگذشتگان خیرات میدهندوفاتحه میخوانند وهمه ازپیروجوان ،زن مرد واطفال وبزرگ سالان ناخن هارا میگرفتند ،موهارااصلاح میکردند وحمام میرفتندوبعدازحمام لباسهای عیدرامیپوشیدند یادم می آیدکه درآنروز حمام ده بسیارشلوغ میشد ،شب چهارشنبه سوری وشب عید روی بامهاآتش روشن میکردند ،تقریباً تمام شبهای سال رادرخانه هاچراغ لامپا روشن میکردندولی موقع مهمانیها وشب عید تقریباًهمه چراغ زنبوری که به آن چراغ توری میگفتند روشن میکردند،شب عید اکثرمردم پلومیپختندوروزعیدهم آش جو،روی کرسی سفره هفت سین میچیدند وداخل آن چراغ نفتی کوچکی که به آن چراغ شب سوز میگفتند روشن میکردند ورسم بر این بود که آن چراغ تا صبح روشن بماند،شب عید کوچکترهای خانواده به دیدن بزرگترها میرفتند وعیدی میگرفتند ،شب  عیدعیدیهارامیبردندمثلاًازطرف داماد برای دخترعقدکرده عیدی میبردند ولی خود داماد  نبایدبه خانه نامزدش میرفت ، همچنین خانواده ها برای دختران ازدواج کرده درشب عید عیدی میبردند ، رسم دیگرشال انداختن بود بچه هاوجوانهاباشال بلندی روی بام معمولاً اقوام نزدیک میرفتند وازدریچه های کوچکی که روی بامها بود وبه آن درزبان ترکی پاجَه میگفتند به داخل خانه اویزان میکردند واکثراًمردم صاحب شال رامیشناختند وعیدی اورابه شالش میبستند ، جالب تر ازهمه اینکه جوانهایی که نامزدداشتندبربام خانه نامزدشان میرفتندوشال آویزان میکردندومعمولاً جوراب ،شال ویا دستکشی که نامزدوی برایش بافته بودوبرای چنین موقعی نگه داشته بودرابه شال وی میبستند،شب نشینی شب عیدطولانی بود ودرانشب مردم مخصوصاً بچه ها بسیارشادوخوشحال بودند،درموردشب عیدوشال اندازی مرحوم شهریار درمنظومه حیدربابا میگوید .

بایرامیده گجه قوشه اوخیرده                

 آداخلی قیزبک جُرابین توخیرده

 هرکیم شالین بیرپاجه دن سوخیرده

آی نه گوزل قایدادی شال سالاماخ

بک شالینه بایرام لوغی باغلاماغ

اوشاقیدیم منده اوده آغلادیم

بیرشال الیب تز بیلیمه باغلادیم

خالام گیله گیدیم شاله سالادیم

فاطمه خاله منه جراب باغلادی

خان ننه می یاده سالیب آغلاده

فردای شب عید یعنی روزعیددیدوبازدیدهاشروع می شد وهمه به دیدن همدیگر میرفتند وعیدرابه همدیگرتبریک میگفتند ،تمام افرادی که درسالهای گذشته ازروستامهاجرت کرده وپدرومادرشان یااقوام نزدیکشان درروستا هستند ایام عیدرا به روستامی آیندودرایام عید روستاشلوغ می شود وحال وهوای بسیار شادوپررفت وآمدی دارد،درگذشته جوانهادر اطراف روستا به بازیهای مختلفی میپرداختند.

ازجملهۀاین بازیهاکه درایام عیدزیادبازی میکردند کوشک وتوپ چو بودکه بعداًبه توضیح آنها میپردازیم

ازیکم فروردین تاسیزده فروردین همه تعطیل بودندوبه میهمانی ورفت وآمدمشغول می شدندوروز سیزده بعضیها روی پشت بام سماور روشن میکردند وبساط ناهاررافراهم میکردندودرروی بام ناهارمی خوردند .

وامّابعدازظهرتقریباً همه جوانها بربالای کوه قراولخانه درمحلی به نام دیدارگاه (دیارگاه )می رفتند وبه رقص وآواز وشادی می پرداختند ، یادش به خیر که درآنموقع خیلی به جوانها خوش میگذشت ،دخترخانم هابه علفها وسبزه ها گره میزدندوازخداوندبزرگ میخواستندکه درآنسال به خانه بخت بروند واقعاً یادش به خیریکی دیگرازکارهایی که برای عید میکردندنان پختن خانم هابرای شب عیدبود که همراه آن کلوچه،فتیرواگردک هم میپختند که بسیارخوشمزه بود .

بازی کوشک که درفارسی آنراجفتک چارکش گویند:دریک زمین خاکی نرم بازیرا شروع میکردندیک لنگه کفش دراول محدوده بازی میگذاشتند ودومترجلوترازآن یک نفرکمرخم کرده ومی ایستاد ونفردیگردورخیزمیکردوازپشت کفشی که قبلاً به عنوان مرزگذاشته بودندپابه زمین میزد ومی پریدوهردودست خودرابه پشت فردی که پشت خم کرده بود میزد وازروی وی میگذشت ،بعد شخصی که پشت خم کرده بود یک گام به جلوتر میرفت وشخص دیگربازبه روش اولی میپرید وبه همین ترتیب بازی ادامه پیدامیکرد تاشخصی که میپرید به خاطر فاصله زیاد کفش تا شخصی که کمرخم کرده بود دیگرنتواند بپرد دراین حال حالت بازی عوض میشد وجای دو نفرعوض میشد ،هنگامیکه فاصله شخصی که میپریدزیادمیشد چندنفراین طرف وآنطرف مسیربازی می ایستادند تااگرشخصی که میپرید درحین پریدن سقوطکرد اورابگیرند تابه زمین نیفتد وآسیب ببیند،این بازی بصورت چند نفری هم انجام میشد.

بازی توپ چو:این بازی به صورت دسته جمعی انجام میشد ،وسایل بازی یک چوب به طول یک متر ویک توپ کرکی کوچک به اندازه توپ تنیس بود ، زمین بازی به اندازۀ زمین فوتبال ویابزرگتربود،ابتدای محدوده بازیرا ده میگفتند وبازیکنان دوگروه میشدند وگروه برنده درده میایستاد وگروه بازنده درآنطرف بازی که به ان صحرامیگفتند پخش میشدند ، آنهایی که ده بودند نفری دوبارباچوب محکم به توپ میزدندبه طرف صحراوآنهایی که صحرا بودندوظیفه داشتندکه توپ رابگیرند وبه سمت ده بفرستند دراین حال نفری که دوبارباچوب به توپ زده بودباید به طرف صحرا میدویدوقبل ازاین که آنها با توپ به وی برسند به ده برگرددوگرنه بایددرجایی که قبلا  درحدودبیست متری ده در مرزی که تایین کرده بودندوبه آن (دال)میگفتند می ماند تاوقتی که نفربعدی توپرا به طرف صحرابزند واوفرصت برگشتن به ده را داشته باشدودرموقع دویدن شخص به طرف صحرا ویابرگشتن به طرف ده اگرطرفهای مقابل میتوانستندویراباتوپ بزنند به اصطلاح (کُو)خورده بودویارانش بازنده بازی بودندکلاًدرسه حالت طرفی که درده بودبازیرامیباخت یکی این که افرادی که درصحرابودند یکی ازافرادده رادرحال دویدن به طرف صحراویابرگشتن به ده باتوپ میزدند، یکی دیگراینکه افرادصحراتوپ رادرهوا بگیرندواین حالت را(گل)میگفتند وحالت سوم آنکه همه افرادده موقع زدن چوب به توپ چوبشان حدرمیرفت وبه اصطلاح (فیت)میشدندوقتی یکی ازاین حالتهااتفاق می افتادطرفی که درده بودبازنده میشد.

بازی چَلنگو:

بازی لپَر:

بازی الَّق یاالک دولک:

بازی ازمن داری:این بازی بایدبصورت دسته جمعی انجام میگرفت ،یک نفرراباشیریاخط انخاب میکردندواووسط می ایستاد ،یک نفرازافراددیگربادست به پشت وی میزدومیگفت ازمن داری وازوی فرارمیکردواونیزویرادنبال میکرددراین حال قبل ازاینکه اوبه آنشخص برسدیکی دیگرازنفرات به پشت وی میزد ومیگفت ازمن داری دراین صورت به جای تعقیب نفراوّلی نفردوم تعقیب میشدوبه همین صورت بازی ادامه پیدامیکرد تانفروسط آخرین نفری راکه به پشت اوزده بودرا بزندقبل ازاینکه شخص دیگری به پشت اوبزنددرآن موقع شخصی که به اصطلاح کو شده بودبایدوسط می ایستاد وبه همینگونه بازی ادامه پیدامیکرد .

بازی بورک قالیرمه قاچمه یعنی کلاه رابرداروفرارکن:دراین بازی چاله کوچکی درزمین ایجادمیکردند ،یکنفرکلاه به سرمیگذاشت ،خم میشدتاجاییکه انگشتان دستش درچاله قرارمیگرفت دراین حالت افراددیگربازی ویرااحاطه میکردندتابدون اینکه وی بتواندباپاآنهارابزندکلاه ازسروی بردارندواگریک نفرکلاه اورابرمیداشت میدویدواونیززودبرمیخواست واورادنبال میکردوهرجاکه اورا میگرفت باید اوراکول می کردوتامحل بازی ویراحمل میکردوامٌّااگردرحین اینکه افرادمیخواهندکلاه اورابردارندیکی ازآنهاراباپامیزددرواقع اورا(کُو)کرده بودوحالانوبت به اومیرسیدکه به اصطلاح بخوابدوبازی همینگونه ادامه پیدا میکردتاآخر.

بازی خرِمِ بَجو:این بازی نیزدسته جمعی انجام میگرفت،به این صورت که افراد،دوتیم تشکیل میدادندواگرسکه داشتندشیریاخط میکردندواگرسکه نداشتند یک تکه سنگ کوچک وتخت به شکل تقریبی یک سکه یک طرف آنراباآب دهن ترمیکردندوباآن سنگ به جای شیریاخط تریاخشک میکردند،گروه بازنده دایره کوچکی تشکیل میدادند سرهارا به هم نزدیک میکردند ودست هارا روی شانه همدیگرمیگذاشتندومی ایستادندویکنفرازآنها درصورتی که دستش به آنها متصل بود گرداگردآنهامی چرخیددراین حال افرادتیم برنده درفرصتی مناصب ودورازچشم شخصی که اطراف تیم مقابل میچرخید به پشت یکی ازافرادتیم بازندوتاجایی که ممکن بود ازاو سواری میگرفتند وبازی به همین صورت ادامه پیدا میکرد تایکی ازافرادتیم برنده توسط فردنگهبان باپا ضربه ای میخورد وبه اصطلاح (کُو)میخوردوجای طرفین عوض میشد البته اشخاصی که سواربرپشت افراد دایره بودند نباید کو میخوردند.

مراسم عروسی:درزمان گذشته بودند پسرودختر هایی که عاشق هم میشدند واین عشق وعاشقی به ازدواج آنان ختم میشد ،امّاچه بسادختران وپسرانی که بدون عاشق شدن وحتی بدون اینکه همدیگرراببینند مجبوربودند باهمدیگرازدواج کنندفقط به خاطرنظرپدرومادر ویابزرگترهای خانواده واین امربسیاراتفاق می افتاد وبیشتردرمورددخترها واکثریت دخترها درموردشوهرآینده شان حق انتخاب نداشتند ،یادم می ایدکه دخترهاوعروسهای خانواده خیلی ازرفتارروزمره معمولی را حق نداشتند پیش بزرکترها خصوصاً بزرگترهای مردانجام دهند مانندبرداشتن روسری خود ویادرمقابل آیینه ایستادن ومرتب کردن وضع ظاهری وامثالهم .عروس خانم هانمی توانستند اسم شوهرشان راصداکنند ویا درکوچه وخیابان درکنارشوهرشان راه بروندویادرخانه ومجالس درکنارشوهرشان بنشینند ،همچنین مردان جوان خانواده خجالت میکشیدنداسم بچه هایشان ویا اسم همسرشان راصدابزنندویاریش خودرا ازته بزنند ویا پیش بزرگترها درمقابل آیینه موهای خویش رامرتب کنند ،پسرودختری که به عقد همدیگردرآمده بودند حق نداشندهمدیگرراببینندمگربعضی ازشبها که باهماهنگی یکی اززنهای خانواده دختربصورت کاملاَپنهانی پسربه اصطلاح به نامزدبازی میرفت ولی اگرقضیه لومیرفت پسرحتماَ ازطرف مردهای خانواده دخترکتک مفصلی نوش جان میکرد .

دخترخانم های عقدکرده برای دامادوبرادران دامادشال،جوراب ودستکش پشمی میبافتند.

گوسفندهایی که برای صوروسات عروسی انتخاب میشد پشتشان رارنگ قرمزمیزدند وپسرهای کوچک به خاطرشوروشوق عروسی آن حیوانهارابسیاردوست میداشتند.

اولین رسم ازدواج خواستگاری بود،پدرومادرویکی دوتن ازبزرگان خانواده به خانه دخترمیرفتندمعمولاًیکی دوباراوّل جواب ردمیشنیدندوبعدازاینکه خواستگاری پذیرفته میشد به اصطلاح خرج میبریدند،این خرج عبارت بود از مقداری پول نقد به عنوان شیربها، چند راس گوسفند،طلاولباس ولوازم دیگر برای عروس خانم وغیره که خانواده دامادباید عهده دارآن میشد ،بعدازآن جشن شیرینی خوران میگرفتند،تعدادی ازاقوام دورونزدیک وهمسایگان رابه این جشن دعوت میکردندوشیرینی وشربت وچای میل میکردند،ویک حلقه به عنوان حلقه نامزدی به انگشت دخترمی انداختند وبه اصطلاح روستا اورانیشانّی میگفتند یعنی نشان کرده ، بعدازآن قرارجشن عقدکنان رامی گذاشتندکه دراصطلاح محلی عقدبنّان میگفتند ،جشن عقدکنان هم به صورت معمول بادعوت خویشان وهمسایه گان برای ناهاردعوت میشدند وملای ده می آمدوخطبه عقدرابه لحاظ شرعی جاری میکردوبعداًعروس وداماد به شهررفته دریک دفترخانه عقدنامه قانونی دریافت میکردند.

شب اوّل عروسی راخوش گَلدی میگفتندکه مخصوص فامیل ونزدیکان بود،شب دوم راجاهل نشان می گفتند که مخصوص جوانان بود ودرآن شب چندنفرازجوانان دعوت شده برای شام به خانه عروس میرفتند به این عنوان که دنبال عروس آمده اندودرآخرشب چند نفرازجوانان دامادرا به حمام میبردند ، اورامیشستندوسلمانی ده هم سروصرت دامادرااصلاح میکرد،فردای آنروزمعمولاًسلمانی ده رامیخواستندوخانواده هایی را که بایدبه عروسی دعوت میشدندرابه اوصورت میدادند واونیزبه درب خانۀ آنها رفته وآنهارابه عروسی دعوت میکرد.

برای موسیقی مطرب دعوت میکردند که دراصطلاح محلی به آنها لُطّه یعنی لوطی میگفتندآنها نیزبادهل وسرنا وکمانچه وتنبک موسیقی مینواختندویادم میایدکه بچه هابسیارازموسیقی انهالذت میبردند.

 فردای شب جاهل نشان قبل ازظهر دعوت شده گان ودیگران به دنبال عروس به درخانۀخانواده عروس میرفتند ،جلوخانه جمع میشدند ،یک نفرچاووشی میکرد وبقیه هم درجواب اوباصدای بلند میگفتند،برمحمد وآل اوصلوات،دراینجا تعدادی ازاشعاری راکه چاووشی ها میخواندندرا مینویسم .

به یازده پسران علی ابوطالب        به ماه عارض هریک جداجداصلوات

ای شیعه اگرمیطلبی راه نجات         پیوسته بگوکه برمحمد صلوات

حیدر به نجف چه بارگاهی دارد     ایوان طلاعجب صفایی دارد

 به گنبدحرم شاه لافتا صلوات

بارهاگفت محمد که علی جان منست      هم به جان علی وخلق محمدصلوات

به شاه قبّه طلا حضرت رضا صلوات

درکربُبَلابه شمرملعون لعنت             درطوس غریب الغرباراصلوات

به سربریده صحرای کربلا صلوات

به شیرخوارعلی اصغرحسین صلوات

دراین حال داماد به ایوان خانه میرفت وعروس رادرحالی که دوتن ازخویشان اودستش راگرفته بودند ازخانه بیرون میآوردند وبه دامادمیسپردنددامادهم بازوبه بازوی عروس خانم می انداخت وراه می افتادند ومردم هم باچاووشی وصلوات آنهاراتادرب خانه دامادهمراهی میکردند،دراین موقع داماد باساقدوش به پشت بام خانه میرفتندواوّل باآینه جلوی قدم عروس خانم را روشنایی میانداخت وبعددامادشروع میکرد به پرتاب کردن انار ومردم هم باشوروشوق خاصّی درگرفتن انارازهمدیگرسبقت میگرفتند،بعدازآن جلوخانۀ داماد که قبلاً تخت بسته بودند عروس وداماد روی خت می نشستندوبازدراین حال سلمانی ده می آمد وشروع میکرد به اصلاح داماد ودوستان وخویشان میرفتندخانمها عروس راوآقایان دامادرامیبوسیدندومقداری پول به آنها میدادند که دراینجاپولهای جمع آوری شده متعلّق به سلمانی ده بود ،دراین حال مطربها هم بادهل وسرنامینواختند وجوانهامیرقصیدند،وخلاصه بعدازبزن وبرقص کافی بازهم مردم باسلام وصلوات عروس وداماد را تا داخل خانه همراهی میکردندوهمه برای خوردن ناهار به خانۀ دامادمیرفتند،بعدازناهاردامادبه حجله میرفت وساقدوش اوهم تابیرون آمدن داماد پشت درمی ایستادوازطرفی هم دونفر به جمع آوری تویانه ویا تلیشانه ازدعوت شدگان میپرداختند واین رسم بدینصورت بود که دعوت شده گان بایددرآخرعروسی مقداری پول به خانوادۀ دامادمی پرداختند وبعدازان عروسی خاتمه پیدامی کرد،فردای آنروز خانوادۀ عروس برای خانواده داماد ناهار می بردند واسم این ناهار ناهار دامّا بود یعنی ناهارداماد،بعدازچندماه هم خانوادۀ عروس او رابه پاگشامیبردند وحدودیک ماه درخانه پدرمی ماند وبعدازآن چندنفرخانم دنبال عروس میرفتند ومادرعروس خانم هم ناهارازآنهاپذیرایی می کرد واگردک هایی راهم که قبلاً درست کرده بودبه عروس خانم میداد واوراروانه خانه شوهر میکرد،تازه عروس هابعضی وقت که باشوهرشان دعوامیکرندوشوهریابرادرشوهریاپدرشوهراورا کتک میزدندواین امرتقریباً آنزمان معمول بودچون زنها ازنظراجتماعی دررتبه ای بسیارپایین ترازمردان بودند ،درچنین اتفاقاتی معمولاً عروس هاقهرمیکردندوبه خانۀ پدرشان میرفتند که دراکثرمواقع با وساطط بزرگترها مسئله حل میشد ، درکوچه وخیابان زنهاباید به هرمردی که میرسیدندسلام میدادند حتی پیرزنها به پسرهای جوان سلام میکردند،لباس زنان یک پیراهن بلند که ازکمربه پایین چین داشت وقسمت چین دارمعمولاًتا یک وجب زیرزانومی آمد وبه آن پاچین می گفتند، شلوارزنان هم ازپارچه ای ساده بود که به آن قدک می گفتند ، کفششان هم معمولاً گالش بود که درشهرها ازنوعی لاستیک تهیه می شد وروسری ساده ویا گلداری که به زیرچانه سنجاق میکردند ویا گره میزدند ، درزمستان کت ویا بلوزدست باف هم به این لباسها اضافه میشد،لباس مردان هم کت بلندی بود که به آن دُن میگفتندوشلوارشان هم ازنوع قدک یا دبیت حاج علی اکبری بود ، کفش مردان ازگیوه دستباف بود که به آن کَلَش میگفتند وبزرگان وپولدارها آجیده می پوشیدند که کفش گیوه ای نسبتاً گران قیمتی بود که درروستای سنجان درنزدیکی اراک بافته میشد وپیراهن ساده ای که معمولاً به دست خانمها دوخته می شد مردهاحتماً بایدکلاه به سرمیگذاشتند این کلاهها ازجنس نمد به رنگ زرد ویا سیاه بودوبعضی هاهم ازکلاه هایی استفاده میکردند که ازنوعی پارچه ضخیم دوخته شده بود دستکش وجوراب وشال هم ازپشم می بافتند.

حمام ده :حمام خزینۀ خوبی درده وجودداشت که با هزینه ارباب ده شاهزاده ابوالفظل عضد ساخته شده بود ، البته هزینه مصالح ساختمان راوی پرداخت کرده بود وکارساختمانی رااهالی انجام داده بودند ،تاریخ بنای این حمام به حدود سالهای ۱۳۲۰ هجری شمسی برمیگشت وبسیارافسوس که بعدازانقلاب اسلامی که حمام دوشی جداگانه ای برای ده به دست جهاد سازندگی ساخته شد ،این بنای قدیمی باارزش به یکی ازاهالی ده فروخته وتخریب شد ،کل بنای حمام به حدود پانصدمتر میرسید دیوارها ازپی تاحدود یک ونیم متر باسنگ وآهک ساخته شده بود وبقیه باخشت پخته .                

مجموع ساختمان ازدو قسمت کلی تشکیل می شد که عبارت بود از ،حمام بیرونی وحمام درونی ، حمام بیرونی رختکن بودکه جای درآوردن وپوشیدن  لباس قبل وبعدازاستحمام بود ومتشکل ازیک سالن بود که وسط آن حوض آب سرد بزرگی بودوسه طرف آن سه سکوی بزرگ که جای کندن وبه تن کردن لباس بود وزیراین سکوها کفشدانهای متعددی تعبیه شده بود،مردمی که به حمام می آمدنداوّل کفشهای خودرادرکفشدان قرارداده به بالای سکو میرفتند بقچه ایراکه همراه آورده بودندبرکف سکوپهن میکردند لباسهای خودراداخل آن قرارداده وبقچه رامیبستند ودرحالیکه لنگ به کمرخودمیبستندوارد حمام درونی میشدند ،سقف حمام طاقهای گنبدی شکل بودکه به دست بنّاهای آنزمان بامهارت وهنرمندی انجام شده بودوبین ستون هاوسردرهارابا طاقهای قوسدار زیباانجام داده بودند ،انتهای سقفهای گنبدی پنجره های قیفی شکل بود که بخارحمام ازآنجا به بیرون میرفت.

بعد ازدرب ورودی حمام درونی یک حوض کم عمق وجودداشت وهرکسی که میخواست واردحمام شودمجبوربودپاهای خودرابه داخل آن بگذارد وازآن بگذردبدین وسیله پاها شسته میشد،بعدشخص واردصحن حمام درونی میشد صحن حمام درونی برای نشستن وشستشوبوددرسمت چپ صحن دوفضای حجره مانند بود که یکی برای اصلاح صورت بود ودیگری محل استعمال داروی نظافت ، وبعدازصحن پلّه های خزینه حمام بود که واردین رابه خزینه حمام هدایت میکرد ،خزینۀ حمام استخرآب داغی بوددرحدودچهارمتردرچهارمتروحدود یک مترونیم عمق ، البته جلوی خزینه عمق کمتری داشت که مخصوص بچّه هابود،آتشدان حمام که به آن تین میگفتند که همان تون است درپشت ساختمان حمام بود وبا پلّه های زیادی به قدری پایین میرفت که کوره اش به زیرخزینه میخورداوایل باهیزم کوره رامیسوزاندندووظیفه حمّامچی هابود که ازکوه هابتّه وهیزم جمع آوری کنند وانبارکنندکه تاآخرسال برای سوزاندن کوره کافی باشد ، ولی بعدها کوره را بانفت سیاه یامازوت میسوزاندند که هردوحالت کاربسیارسخت وطاقت فرسایی بود،حمام صبح زود تابرآمدن آفتاب مردانه بود وازبرآمدن آفتاب تا ظهر زنانه وبعداز ظهر هم برای نظافت وداغ کردن دوباره آب وغروب دوباره مردانه میشد.

مسجد روستا : مسجدقدیمی روستا درحدود سال ۱۳۱۰  احداث شده بود ،حدود سیصد متربنا داشت، بنای خشت وگل بادیوارهای حمال وسقف چوبی،یک بالکن باریک دردوطرف مسجد درارتفاع حدودسه متری وجودداشت که جای نسشتن خانمهابود،یادم میآیدحدودسالهای اواسط دهه چهل شمسی اهالی د ه ساختمان مسجد رابازسازی میکردندومن طفلی بیش نبودم،یادم می آیدکه تیرهای چوبی قطور وبلندیراکه برای سقف مسجد ازروستای قلعه

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *